Dictiornary-Farsi | قطعه سرهم و جدا نشدنی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
piece part	قطعه سرهم و جدا نشدنی


Other Matches

fugues	قطعه موسیقی که دران چند تن پشت سرهم دنباله اواز را میگیرند
fugue	قطعه موسیقی که دران چند تن پشت سرهم دنباله اواز را میگیرند
segmentation	تقسیم بچند قسمت یا قطعه قطعه قطعه سازی
incorrodible	خورده نشدنی سائیده نشدنی
incondensable	خلاصه نشدنی تغلیظ نشدنی
unappeasable	اقناع نشدنی راضی نشدنی
insupressive	پامال نشدنی موقوف نشدنی
inconsumable	سوخته نشدنی تمام نشدنی
zero insertion force socket	[قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
lobation	قطعه قطعه شدگی مقطع زائده اویخته
companion part	لنگه قطعه متقابل قطعه راهنما
planar	روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
fastest	قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasted	قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fast	قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasts	قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
dismantling shot	تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
segment	قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
segments	قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
patching	سرهم بندی
consecutive	پشت سرهم
at a stretch	پشت سرهم
botchery	سرهم بندی
sequential <adj.>	پشت سرهم
tandom	پشت سرهم
consecutive <adj.>	پشت سرهم
tinkerer	سرهم بند
successive <adj.>	پشت سرهم
snow job	سرهم بندی
seriate	پشت سرهم
patch	سرهم کردن
tinker	سرهم بندی
end to end	سرهم پیوسته
flimfalmmer	سرهم بند
bursts	پشت سرهم
burst	پشت سرهم
patches	سرهم کردن
successive	پشت سرهم
assemble	سرهم کردن
assembles	سرهم کردن
patchery	سرهم بندی
tinkered	سرهم بندی
tinkering	سرهم بندی
fiddle around <idiom>	سرهم بندی
blow by blow	پشت سرهم
blow-by-blow	پشت سرهم
assembled	سرهم کردن
awkward	سرهم بند
in quick succession	تندپشت سرهم
tinkers	سرهم بندی
railroad	سرهم بندی کردن
ersatz	سرهم بندی شده
seriate	پشت سرهم اوردن
shake up	سرهم بندی دگرگونی
burst mode	وجه پشت سرهم
slub	سرهم بندی کردن
shake-up	سرهم بندی دگرگونی
railroads	سرهم بندی کردن
shake-ups	سرهم بندی دگرگونی
jerry build	سرهم بندی کردن
burst mode	وضعیت پشت سرهم
arcade	طاقهای پشت سرهم
patch panel	تابلوی سرهم بندی
tandem computers	کامپیوترهای پشت سرهم
patch cord	سیم سرهم بندی
patchboard	تخته سرهم بندی
flimflam	سرهم بندی کردن
bunlge	سرهم بندی کردن
to knock together	سرهم بندی کردن
identikit	سرهم بندی شده
identikits	سرهم بندی شده
bungles	سرهم بندی کردن
bungling	سرهم بندی کردن
day and night <idiom>	شب وروز پشت سرهم
bungled	سرهم بندی کردن
bungle	سرهم بندی کردن
fragmentation	قطعه قطعه شدن
segment	قطعه قطعه کردن
segments	قطعه قطعه کردن
fritter	قطعه قطعه کردن
sectional	قطعه قطعه بخشی
mainland	قطعه اصلی قطعه
fragments	قطعه قطعه کردن
fragmenting	قطعه قطعه کردن
fritters	قطعه قطعه کردن
fragment	قطعه قطعه کردن
foozle	بدزدن سرهم بندی کردن
to patch up	خواباندن سرهم بندی کردن
chain-smokers	کسیکه پشت سرهم سیگارمیکشد
what a pretty mess he made	خوب سرهم بندی کرد
He is a chain smoker.	پشت سرهم سیگار می کشد
chain-smoker	کسیکه پشت سرهم سیگارمیکشد
chain smoker	کسیکه پشت سرهم سیگارمیکشد
i wrote letter a letter	چندین کاغذ پشت سرهم نوشتم
slubber	نخ نیم تاب سرهم بندی کردن
fudges	نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن
fudging	نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن
fudged	نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن
fudge	نوعی رنگ قهوهای سرهم بندی کردن
inexecutable <adj.>	نشدنی
inductile	خم نشدنی
inextricable	حل نشدنی
impractical	نشدنی
insolvable	حل نشدنی
impracticable <adj.>	نشدنی
insoluble	حل نشدنی
indiminishable	کم نشدنی
unfeasible <adj.>	نشدنی
indissoluble	اب نشدنی
indissoluble	حل نشدنی
infeasible	نشدنی
irresolvable	حل نشدنی
irresoluble	اب نشدنی
impalpability	حس نشدنی
impierceable	سوراخ نشدنی
ineffaceable	پاک نشدنی
infrangible	خرد نشدنی
implacability	نرم نشدنی
indocile	رام نشدنی
indefeasible	الغاء نشدنی
unerring	اشتباه نشدنی
irresoluble	رها نشدنی ول
implacability	ارام نشدنی
indiscernible	دیده نشدنی
imperforable	سوراخ نشدنی
irretractile	جمع نشدنی
indigestive	هضم نشدنی
irresuscitable	زنده نشدنی
indefectible	خراب نشدنی
indistributable	تقسیم نشدنی
irremovable	معزول نشدنی
inextinguishable	خاموش نشدنی
incommutable	سبک نشدنی
incompressible	فشرده نشدنی
inconvincible	ملزم نشدنی
infintesimal	جزخرد نشدنی
infusible	گداخته نشدنی
insatiability	اقناع نشدنی
inconvincible	متقاعد نشدنی
insolubility	حل نشدنی ناگذاری
irradicable	ریشه کن نشدنی
insolubly	بطور حل نشدنی
invictive	مغلوب نشدنی
insuppresible	موقوف نشدنی
ineligible	شامل نشدنی
intractile	کشیده نشدنی
incognizable	شناخته نشدنی
irrefragable	تسلیم نشدنی
inexhaustibility	تهی نشدنی
impregnability	تسخیر نشدنی
inapproachable	نزدیک نشدنی
inseparable	جدا نشدنی
invisible	دیده نشدنی
inexecutable	اجرا نشدنی
inburnt	پاک نشدنی
indefeasibility	الغاء نشدنی
imperceptible	دیده نشدنی
irrepressible	خوابانده نشدنی
indecomposable	فاسد نشدنی
irrepressible	مطیع نشدنی
irrelievable	رها نشدنی
incodensable	منقبض نشدنی
indeclinable	صرف نشدنی
indomitable	رام نشدنی
insoluble	ماده حل نشدنی
impalpable	لمس نشدنی
invincible	مغلوب نشدنی
ineradicable	قلع نشدنی
indefatigable	خسته نشدنی
indefinable	توصیف نشدنی
indefinably	توصیف نشدنی
incorruptible	فاسد نشدنی
insurmountable	بر طرف نشدنی
unflappable	مایوس نشدنی
non-starters	کار نشدنی
non-starter	کار نشدنی
haunting	فراموش نشدنی
impracticable	اجراء نشدنی
impenetrable	سوراخ نشدنی
impenetrable	داخل نشدنی
incalculable	شمرده نشدنی
ineradicable	ریشه کن نشدنی
unrelenting	تسلیم نشدنی
inexorable	تسلیم نشدنی
unprintable	چاپ نشدنی
impracticable <adj.>	انجام نشدنی
inexecutable <adj.>	انجام نشدنی
unfeasible <adj.>	انجام نشدنی
imperishable	فاسد نشدنی
unforgettable	فراموش نشدنی
insatiable	سیر نشدنی
insatiably	سیر نشدنی
insatiate	سیر نشدنی
tameless	رام نشدنی
unmanageable	رام نشدنی
intractable	رام نشدنی
inexorable	نرم نشدنی
inviolate	غصب نشدنی
an impossible act	کار نشدنی
an inflexible rod of iron	میل خم نشدنی