Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
major assembly
قطعه عمده
Other Matches
body
گروه یا یکانی از یک عده عمده عمده قوا
bodies
گروه یا یکانی از یک عده عمده عمده قوا
major command
فرماندهی عمده قسمت عمده ارتشی
segmentation
تقسیم بچند قسمت یا قطعه قطعه قطعه سازی
major activity
قسمت عمده فعالیت عمده
zero insertion force socket
[قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
lobation
قطعه قطعه شدگی مقطع زائده اویخته
basic issue items
وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
companion part
لنگه قطعه متقابل قطعه راهنما
planar
روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
fastest
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasts
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fast
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasted
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
segment
قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
dismantling shot
تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
segments
قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
segment
قطعه قطعه کردن
segments
قطعه قطعه کردن
fragmentation
قطعه قطعه شدن
sectional
قطعه قطعه بخشی
fragments
قطعه قطعه کردن
fritter
قطعه قطعه کردن
fritters
قطعه قطعه کردن
mainland
قطعه اصلی قطعه
fragment
قطعه قطعه کردن
fragmenting
قطعه قطعه کردن
prime
عمده
primes
عمده
prima
عمده
majoring
عمده
majored
عمده
major
عمده
copacetic
عمده
copesetic
عمده
archical
عمده
chiefs
عمده
principal
عمده
main
عمده
head
عمده
bulk
عمده
principals
عمده
significantly
عمده
chief
عمده
primary
عمده
essentials
عمده
stapling
عمده
stapled
عمده
material
عمده
materials
عمده
staple
عمده
essential
عمده
significant
عمده
only
عمده
mainline
عمده
mainlined
عمده
essential
<adj.>
عمده
leading
عمده
major
<adj.>
عمده
quintessential
<adj.>
عمده
mainlines
عمده
mainlining
عمده
substantive
[essential]
<adj.>
عمده
vital
<adj.>
عمده
primed
عمده
mainspring
سبب عمده
whole prices
قیمتهای عمده
majoring
مهم عمده
end item
اقلام عمده
stapled
کالای عمده
stapling
کالای عمده
staple
کالای عمده
on
در مسیر عمده
motif
شکل عمده
motifs
شکل عمده
gist
مطلب عمده
major
مهم عمده
the great vassals
اقطاعداران عمده
leading
عمده برجسته
majored
مهم عمده
to sell
عمده فروختن
heft
بخش عمده
lion's share
بخش عمده
dominant
نمایان عمده
grosses
عمده ناخالص
grosser
عمده ناخالص
grossed
عمده ناخالص
whole sale trade
عمده فروشی
whole saler
عمده فروش
materially
بطور عمده
chiefly
بطور عمده
protagonist
بازیگر عمده
protagonists
بازیگر عمده
be-all and end-all
عامل عمده
wholeseller
عمده فروش
central war
جنگ عمده
main body
عمده قوا
bulk supply
اماد عمده
grossing
عمده ناخالص
whole sale dealer
عمده فروشی
grossest
عمده ناخالص
gross
عمده ناخالص
high road
جاده عمده
major product
تولیدات عمده
masses
قسمت عمده
predominant
نافذ عمده
oeuvre
کار عمده
wholesale
عمده فروشی
major sort
جورسازی عمده
major foul
خطای عمده
mass
قسمت عمده
bulk
قسمت عمده
squire
ملاک عمده
bulk
بصورت عمده
principal town
شهر عمده
principal cause
جهت عمده
primary planets
سیارات عمده
primary center
مرکز عمده
major end item
اقلام عمده
major depression
افسردگی عمده
massing
قسمت عمده
principals
عمده موکل
leading lady or man
بازیگر عمده
squires
ملاک عمده
wholesaler
عمده فروش
majors
اتحادیههای عمده
wholesalers
عمده فروش
major command
یکان عمده
host troop
قوای عمده
principal
عمده موکل
vintners
عمده فروش شراب
marrows
مغز قسمت عمده
marrow
مغز قسمت عمده
bone marrow
مغز قسمت عمده
wholesale
بصورت عمده فروختن
vintner
عمده فروش شراب
greatly
بطور بزرگ و عمده
wholesaler
بازرگان عمده فروش
wholesalers
بازرگان عمده فروش
bulk buying
خرید بصورت عمده
command
یکان قرارگاه عمده
vintnery
عمده فروشی شراب
major end item
اقلام عمده امادی
major term
شرط عمده واساسی
prime
عمده بار کردن
major fleet
ناوگان عمده دریایی
trade price
قیمت عمده فروشی
major assembly
قسمت عمده دستگاه
commands
یکان قرارگاه عمده
the main army
بخش عمده ارتش
commanded
یکان قرارگاه عمده
lord paramount
صاحب تیول عمده
gross motor activity
فعالیت حرکت عمده
piece deresistance
بخش عمده خوراک
prime implicant
عمده دلالت کننده
dominant user
استفاده کننده عمده
wholesale price
قیمت عمده فروشی
primed
عمده بار کردن
primes
عمده بار کردن
blanket buying
خرید بصورت عمده
quantity rebate
تخفیف عمده فروشی
quantity discount
تخفیف عمده فروشی
bulk cargo
بارحجیم بار عمده
principium
اصل عمده واساسی
stapling
اساسی مرکز بازرگانی عمده
wholesale price index
شاخص قیمت عمده فروشی
index of wholesale prices
شاخص قیمتهای عمده فروشی
capital
رئیسی ریاست مابانه عمده
staple
اساسی مرکز بازرگانی عمده
component end item
قطعات و اقلام تجهیزات عمده
dominant user
یکان مصرف کننده عمده
mainstay
وابستگی عمده نقطه اتکاء
mainstays
وابستگی عمده نقطه اتکاء
stapled
اساسی مرکز بازرگانی عمده
anatomize
قطعه قطعه کردن تجزیه کردن
quantity allowance
تخفیفی که به خرید عمده تعلق میگیرد
p is nine points of the law
تصرف شرط عمده مالکیت است
roses p in this garden
گل عمده این باغ گل سرخ است
their principal food is rice
خوراک عمده انها برنج است
wholesale
بطور یکجا عمده فروشی کردن
trade discount
تخفیف عمده از طرف تولیدکننده به خریدار
strength group
گروه عمده قوای دریایی درعملیات اب خاکی
main body
عمده قوای کاروان دریایی نیروی اصلی تک
commands
یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
end item
وسیله عمده دستگاه کامل کالای مورد نیاز
commanded
یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
command
یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
pound cake
کلوچه یا که وزت اجزا عمده هر کدام یک پاوندیا گیروانکه است
dialectic materialism
دیالکتیک مادی مبتنی بر قبول جبرتاریخ به عنوان یک سائق عمده وقایع
lifting body
هواپیمایی که قسمت عمده یاکل برای ان توسط شکل ویژه ان تامین میشود
security council
یکی از ارکان ششگانه سازمان ملل که 11 عضودارد و وفیفه عمده ان حفظ صلح و امنیت جهانی است
foresail
بادبان عمده دگل جلو کشتی بادبان پایین
snippy
قطعه
plank
قطعه
goblets
قطعه
calligraph
قطعه
segments
قطعه
small scale integration
قطعه
segmental
قطعه قطعه
smidgeon
قطعه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com