Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
clearing block
قطعه ممانعت از بسته شدن کولاس
Other Matches
pinning
یکی از چندین قطعه سیم کوچک متصل به بسته مدار مجتماع که به IC امکان اتصال به تخته مدار میدهد
pinned
یکی از چندین قطعه سیم کوچک متصل به بسته مدار مجتماع که به IC امکان اتصال به تخته مدار میدهد
pin
یکی از چندین قطعه سیم کوچک متصل به بسته مدار مجتماع که به IC امکان اتصال به تخته مدار میدهد
segmentation
تقسیم بچند قسمت یا قطعه قطعه قطعه سازی
zero insertion force socket
[قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
breech
کولاس
breech block
کولاس
packet
بخشی از router شبکه که زمان ارسال بسته داده به مقصد را مشخص میکند بسته به مسیر انتخابی
packets
بخشی از router شبکه که زمان ارسال بسته داده به مقصد را مشخص میکند بسته به مسیر انتخابی
arrest
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrested
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrests
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
lobation
قطعه قطعه شدگی مقطع زائده اویخته
breech mechanism
دستگاه کولاس
breech recess
محفظه کولاس
breech ring
حلقه کولاس
gas check pad
بالشتک کولاس
gunners
کولاس دار
breechblock tray
سینی کولاس
breech ring
محفظه کولاس
gunner
کولاس دار
breech mechanism
مکانیسم کولاس
operating handle
دستگیره کولاس
breech block carrier
حامل کولاس
wedge
گاوه کولاس
wedging
گاوه کولاس
breech
محفظه کولاس
breech block
گاوه کولاس
wedges
گاوه کولاس
horizontal loading
کولاس افقی
salvo latch
چفت کولاس
horizontal wedge
کولاس افقی
wedged
گاوه کولاس
salvo latch
چفت دستگیره کولاس
wedging
اسکنه کولاس قائم
stepped thread
پیچ ناقص کولاس
wedge
اسکنه کولاس قائم
stepped thread
کولاس پیچی ناقص
operating lever
دستگیره عامل کولاس
wedges
اسکنه کولاس قائم
breech boresight
صفحه محوریابی کولاس
wedged
اسکنه کولاس قائم
companion part
لنگه قطعه متقابل قطعه راهنما
breech head
پیشانی جنگی گلنگدن یا کولاس
spanning tray
سینی پر کن گلوله در توپهای کولاس دار
breech
جان لوله قسمت پیچ کولاس
sliding wedge
تیغه متحرک کولاس گاوهای افقی
packaging
ماده محافظ اشیا که بسته بندی می شوند. مواد جذاب برای بسته بندی کالاها
planar
روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
fasts
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fast
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fasted
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fastest
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
child window
پنجره کوچکتر نمیتواند از مرز پنجره بزرگتر خارج شود و وقتی پنجره اصلی بسته است آن هم بسته میشود
gift wrap
بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
multicast packet
بسته داده که به آدرسهای شبکه انتخاب شده ارسال میشود. یک بسته راه دور به تمام ایستگاههای شبکه فرستاده میشود
dismantling shot
تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
segments
قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
segment
قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
molestation
ممانعت
block age
ممانعت
interdiction
ممانعت
withholds
ممانعت
obstruction
ممانعت
forbiddance
ممانعت
prevention
ممانعت
restraints
ممانعت
obstructions
ممانعت
debarment
ممانعت
exclusion
ممانعت
restraint
ممانعت
withheld
ممانعت
withhold
ممانعت
withholding
ممانعت
interdict
ممانعت
steric hindrance
ممانعت فضایی
denial measures
اصول ممانعت
interference
ممانعت غیرمجاز
turn a deaf ear to
<idiom>
ممانعت از شنیدن
trade barrier
ممانعت تجاری
prohibition
تحریم ممانعت
forfend
ممانعت کردن
preventer
ممانعت کننده
liberalizer
رافع ممانعت
hanging prevention
ممانعت از تعلیق
impedes
ممانعت کردن
impeded
ممانعت کردن
area interdiction
ممانعت در منطقه
area interdiction
ممانعت منطقهای
blockage
ممانعت دریایی
checks
ممانعت کردن
blockages
ممانعت دریایی
checked
ممانعت کردن
annoyance
ممانعت ازردگی
check
ممانعت کردن
impede
ممانعت کردن
mainland
قطعه اصلی قطعه
segments
قطعه قطعه کردن
segment
قطعه قطعه کردن
fritter
قطعه قطعه کردن
fragmentation
قطعه قطعه شدن
fragments
قطعه قطعه کردن
fragment
قطعه قطعه کردن
fragmenting
قطعه قطعه کردن
fritters
قطعه قطعه کردن
sectional
قطعه قطعه بخشی
rein
ممانعت لجام زدن
liberalizes
رفع ممانعت کردن
liberalized
رفع ممانعت کردن
liberalize
رفع ممانعت کردن
stalling
ماندن ممانعت کردن
liberalised
رفع ممانعت کردن
stall
ماندن ممانعت کردن
liberalises
رفع ممانعت کردن
write inhibit ring
حلقه ممانعت از نوشتن
hindered rotation
چرخش ممانعت شده
liberalizing
رفع ممانعت کردن
liberalising
رفع ممانعت کردن
slated items
مواد سوختی قوال و بسته بندی شده مواد سوختی یک جاو در بسته
blankest
ممانعت از امتیاز گیری حریف
forclosure
سلب حق اقامه دعوی ممانعت
prevent
مانع شدن ممانعت کردن
prevented
مانع شدن ممانعت کردن
preventing
مانع شدن ممانعت کردن
prevents
مانع شدن ممانعت کردن
blocking and chocking
ممانعت و راه بندی کردن
denials
ممانعت ازدشمن عملیات ممانعتی
denial
ممانعت ازدشمن عملیات ممانعتی
blank
ممانعت از امتیاز گیری حریف
forestalls
پیش افتادن ممانعت کردن
forestalled
پیش افتادن ممانعت کردن
preventive
عامل ممانعت جلوگیری کننده
mutual exclusion
ناسازگاری دو جانبه ممانعت متقابل
denial measures
تدابیر ممانعت ازنفوذ دشمن
stramline flow
جریان موازی یابی ممانعت
forestall
پیش افتادن ممانعت کردن
competition clause
شرط ممانعت از دخول دیگران
interdict
ممانعت کردن اجرای عملیات ممانعتی
obstructions
حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
surviving
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
obstruction
حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
precluding
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
survived
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
survive
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
precludes
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precluded
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
preclude
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
interdiction
ممانعت کردن عملیات یا اتش ممانعتی
survives
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
terrain avoidance
ممانعت خودکار هواپیما ازنزدیک شدن به زمین
sticker
اهن اضافی نعل برای ممانعت از لغزیدن
stickers
اهن اضافی نعل برای ممانعت از لغزیدن
back pressure valve
سوپاپ مخصوص ممانعت ازپس زنش مایعات در داخل لوله
censeur
ممانعت قدرت حاکمه یک کشور ازنشر عقاید مخالفین به هرشکلی که باشد
interlocked
وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlock
وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlocks
وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlocking
وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
operating lever
اهرم عامل اهرم کولاس
anatomize
قطعه قطعه کردن تجزیه کردن
prevention of stripping
ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
contact burst preclusion
ضامن ضد انفجار ضربتی وسیله ممانعت از انفجار دراثر اصابت
inhibitor
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
counterflak
اتش خنثی کننده توپخانه پدافندهوایی ضد پدافند هوایی عملیات ممانعت از پدافندهوایی
air interdiction
عملیات ممانعتی هوایی ممانعت هوایی
detention of pay
ممانعت ازپرداخت حقوق توقیف حقوق
obstructions
خطای قرارگرفتن بین گوی و حریفی که به سمت گوی می دودبقصد ممانعت حریف نه گرفتن گوی هر مانع بزرگ در مسیر قایق
obstruction
خطای قرارگرفتن بین گوی و حریفی که به سمت گوی می دودبقصد ممانعت حریف نه گرفتن گوی هر مانع بزرگ در مسیر قایق
pack box
بسته
kits
بسته
strikebound
بسته
barred
بسته
fronted
صف بسته
jellied
بسته
shuts
بسته
shutting
بسته
bunged up
بسته
closed
بسته
clotted
بسته
packets
بسته
pinioned
کت بسته
shut
بسته
pent
بسته
solids
بسته
solid
بسته
connected
بسته
kit
بسته
uncrossed
بسته
trusser
بسته
packed
بسته ای
shook
بسته
bagful
یک بسته
packet
بسته
parcels
بسته
packages
بسته
corked
بسته
grumous
بسته
bundle
بسته
bundles
بسته
clotty
بسته
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com