Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 93 (5 milliseconds)
English	Persian
sure	قطعی
surer	قطعی
surest	قطعی
deterministic	قطعی
unconditional	قطعی
definite	قطعی
uncompromising	قطعی
uncompromisingly	قطعی
fixed	قطعی
irrevocable	قطعی
decisive	قطعی
definitely	قطعی
last	قطعی
lasted	قطعی
lasts	قطعی
conclusive	قطعی
final	قطعی
finals	قطعی
assertive	قطعی
decided	قطعی
definitive	قطعی
proof	قطعی
proofs	قطعی
peremptory	قطعی
positive	قطعی
cretain	قطعی
decretive	قطعی
decretory	قطعی
judicatory	قطعی
last a	قطعی
definite <adj.>	قطعی
Other Matches
trenchant	قاطع قطعی
reserve price	بهای قطعی
to turn the scale	قطعی بودن
the last word	سخن قطعی
to definitive answer	پاسخ قطعی
declaredly	با افهار قطعی
uncoditioned	قطعی نشده
once and a way	بطور قطعی
deteministic model	مدل قطعی
for good	بطور قطعی
flying colors	موفقیت قطعی
irrevocable sale	بیع قطعی
final awards judgements	احکام قطعی
final award	رای قطعی
enforceable judgment	رای قطعی
magistral	قاطع قطعی
firm offer	پیشنهاد قطعی
categoric	قیاسی قطعی
flat-footed	ثابت قطعی
flat footed	ثابت قطعی
certain	محقق قطعی
finals	غایی قطعی
final	غایی قطعی
absolutes	کامل قطعی
absolute	کامل قطعی
indefinite	غیر قطعی
decisively	بطور قطعی
emphatically	بطور قطعی
affirmation	افهار قطعی
affirmations	افهار قطعی
categorical	قیاسی قطعی
indecisive	غیر قطعی
indecision	غیر قطعی
decidedly	بطور قطعی
interlocutory	موقتی غیر قطعی
criterion	معیار نشان قطعی
asserts	افهار قطعی کردن
Is that definite?	این قطعی است؟
final decision	رای قطعی و نهایی
categorically	بطور قاطع یا قطعی
averment	افهار قطعی یا مثبت
judicial	قطعی داوری کننده
assert	افهار قطعی کردن
asserted	افهار قطعی کردن
asserting	افهار قطعی کردن
insecure	نامعین غیر قطعی
indecisively	بطور غیر قطعی
ultimatums	اخرین پیشنهاد قطعی
ultimata	اخرین پیشنهاد قطعی
ultimatum	اخرین پیشنهاد قطعی
terminative	بپایان رساننده قطعی
revocable sale	بیع غیر قطعی
It is bound (most likely)to happen . The die is cast . It is final and irrevocable.	بروبرگردندارد ( قطعی وحتمی است )
once for all	بطور قطعی یا اول و اخر
pocket judgment	سند قطعی لازم الاجرا
reserve price	قیمت نهایی بهای قطعی
i cannot positively promise	نمیتوانم قول قطعی بدهم
octodecimo	قطعی که برابر با یک هیجدهم یک ورق کاغذ باشد
complete transaction	معامله قطعی و تمام شده که دنباله نخواهد داشت
in flagrante delicto	شی یا واقعیتی که به عنوان شواهد قطعی به جرم بکار میرود [قانون]
the smoking gun	شی یا واقعیتی که به عنوان شواهد قطعی به جرم بکار میرود [قانون]
definitive hospitalization	سیستم معالجه قطعی معالجه نهایی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com