English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
Did you ever find that pen you lost ? قلمت که گم شده بود پیدا کردی ؟
Other Matches
May I borrow your pen ? قلمت را به من قرض می دهی ؟
kurdish کردی
orbicularity کردی
inside kick and overarm control لنگ کردی
You did well. Good for you. خوب کردی
kurdistan قالیچه کردی
You have piqued my interest in ... تو من را به ... علاقه مند کردی.
How much did you spend? تو چقدر خرج کردی؟
to live extempore کردی خوردی زندگی کردن
Touché! خوب تلافی کردی! [در بحثی]
There you go again ! باز که دوباره شروع کردی !
Touché! خوب مقابله کردی! [در بحثی]
You pulled a fast one. That was a neat trick you played. خوب حقه زدی ( سوار کردی )
What was your net profit? خرج دررفته چقدر منفعت کردی ؟
I feel relieved because of that issue! خیال من را از این بابت راحت کردی!
what have you [ gone and] done now! حالا دیگه چه فوزولی [شیطنتی] کردی!
Tell me how you escaped? بگو ببینم چطور فرار کردی ؟
It was wrong of you to take the bicycle . کار غلطی کردی که دوچرخه را برداشتی
He is not such a fool as you assuoed . آنطور که فرض کردی احمق نیست
Tell me hpw you escaped. برایم بگه چطور فرار کردی
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you ! خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
What have you been up to this time? حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
Damn it, you are late again! لعنتی باز تو دیر کردی. [دیر آمدی]
Kurdish rug فرش کردی [مناطق بافت به صورت پراکنده بوده و بافته های آن نیز تمایز خاصی از نظر نقشه با دیگر شهرها ندارند. در آن از لچک ترنج گرفته تا افشان و هراتی بافته می شود.]
a rare bird کم پیدا
phenomenally پیدا
prosilient پیدا
apparent پیدا
visibility پیدا
phenomenal پیدا
axiomatical پیدا
in a good light پیدا
indiscernible able نا پیدا
visible پیدا
to search out پیدا کردن
track پیدا کردن
acquire پیدا کردن
exposures پیدا شدن
exposure پیدا شدن
trover چیز پیدا ده
raise its head پیدا شدن
tracked پیدا کردن
tracks پیدا کردن
scholastic agent شاگرد پیدا کن
open roof بام پیدا
finder پیدا کننده
smell out با بو پیدا کردن
spottable پیدا کردنی
to figure up پیدا کردن
to pluck up one's heart دل پیدا کردن
to look up پیدا کردن
pin point پیدا کردن
averaged پیدا کردن
averages پیدا کردن
gain پیدا کردن
gains پیدا کردن
detects پیدا کردن
detecting پیدا کردن
detected پیدا کردن
detect پیدا کردن
averaging پیدا کردن
average پیدا کردن
gained پیدا کردن
finds پیدا کردن
find پیدا کردن
turn up <idiom> پیدا شدن
to pick up پیدا کردن
tout خریدار پیدا کردن
escrow اجرایی پیدا میکند
declining شیب پیدا کردن
get at able یافتنی پیدا کردنی
touted خریدار پیدا کردن
touting خریدار پیدا کردن
equation of payments قاعده پیدا کردن
demonetize تنزل پیدا کردن
touts خریدار پیدا کردن
trove چیز پیدا شده
come to an agreement موافقت پیدا کردن
to work out something حل چیزی را پیدا کردن
hade تمایل پیدا کردن
he looks malice ازسیمای او پیدا است
to become a necessity لزوم پیدا کردن
It showed on his face. از صورتش پیدا بود
in the doghouse <idiom> مشکل پیدا کردن با
to spring a leaguer رخنه پیدا کردن
to take a ply تمایل پیدا کردن
to take umbra at رنجش پیدا کردن از
to think out با فکر پیدا کردن
To find a way out. To find a remedy. چاره پیدا کردن
take to تمایل پیدا کردن به
show up <idiom> سر و کله اش پیدا می شود
i am through with my work ازکارفراغت پیدا کردم
i had a quiet read فرصت پیدا کردم
take to تمایل پیدا کردن
primigenial نخست پیدا شده
luff لنگر پیدا کردن
new discovered تازه پیدا شده
preempt حق تقدم پیدا کردن
prove opplicable مصداق پیدا کردن
pvogenous از چرک پیدا شده
to win fame شهرت پیدا کردن
declines شیب پیدا کردن
declined شیب پیدا کردن
dampening رطوبت پیدا کردن
dampened رطوبت پیدا کردن
converging تقارت پیدا کردن
dampen رطوبت پیدا کردن
liaising ارتباط پیدا کردن
qualifies شایستگی پیدا کردن
liaises ارتباط پیدا کردن
liaised ارتباط پیدا کردن
liaise ارتباط پیدا کردن
shields حفاظ پیدا کردن
shield حفاظ پیدا کردن
decline شیب پیدا کردن
qualify شایستگی پیدا کردن
stammers لکنت پیدا کردن
stammered لکنت پیدا کردن
converge تقارت پیدا کردن
converges تقارت پیدا کردن
stammer لکنت پیدا کردن
converged تقارت پیدا کردن
dampens رطوبت پیدا کردن
wavered فتور پیدا کردن دو دل بودن
to come to an understanding پیدا کردن سازش پیداکردن
waver فتور پیدا کردن دو دل بودن
wavering فتور پیدا کردن دو دل بودن
self born پیدا شده در نفس انسان
It I get the time . If I could spare sometime. If I round to it. اگر رسیدم( فرصت پیدا شد )
neptunian ازاب پیدا شده نپتونی
object symptoms نشانههای پیدا یا بیرون نما
out maneuver برتری مانور پیدا کردن
overmaster مهارت کامل پیدا کردن در
pot luck هرچه دردیگ پیدا شود
radar trapping اختلال پیدا کردن رادار
wavers فتور پیدا کردن دو دل بودن
Fetch a doctor at once. زود یک دکتر پیدا کن بیاور
to make the pot boi; معاش خود را پیدا کردن
to nerve oneself قوت قلب پیدا کردن
cabbages کش رفتن رشد پیدا کردن
read between the lines <idiom> پیدا کردن مفهوم ضمنی
pay dirt <idiom> زیر خاکی پیدا کردن
to pick out باگوش پیدا کردن دریافتن
to pick up فراگرفتن دوباره پیدا کردن
to rummage out با جستجوی زیاد پیدا کردن
The mountain peak is not in sight. قله کوه پیدا نیست
Help me find my keys. کمک کن کلیدهایم را پیدا کنم
shocks هول وهراس پیدا کردن
shocked هول وهراس پیدا کردن
shock هول وهراس پیدا کردن
hit on/upon <idiom> پیدا کردن چیزی که میخواهی
cabbage کش رفتن رشد پیدا کردن
deeping of capital عمق پیدا کردن سرمایه
genealogize شجره کسی را پیدا کردن
respiring امید تازه پیدا کردن
respires امید تازه پیدا کردن
respired امید تازه پیدا کردن
respire امید تازه پیدا کردن
find and replace پیدا کردن و جایگزین نمودن
if he has found it اگر ان را پیدا کرده باشد
to orient oneself چهار سوی خود را پیدا کردن
shorter اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
needle in a haystack <idiom> چیزی که خیلی سخت پیدا بشه
to seek somebody out جستجو برای پیدا کردن کسی
wavering تردید پیدا کردن تبصره قانون
short اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
wavers تردید پیدا کردن تبصره قانون
radio direction finding پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
wavered تردید پیدا کردن تبصره قانون
waver تردید پیدا کردن تبصره قانون
pull oneself together بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
to get a meat for a bird برای مرغی جفت پیدا کردن
to get the upper hand برتری جستن تفوق پیدا کردن
rub اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
ruts شور پیدا کردن فحل شدن
rut شور پیدا کردن فحل شدن
rubbed اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
unbalances بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
unbalance بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
I couldnt find the way back. نتوانستم راه بر گشت را پیدا کنم
prominently بطور پیدا یا اشکارا برجسته وار
rubs اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
surging تکان خوردن لغزش پیدا کردن
Good oranges are very scarce . پرتقال خوب خیلی کم پیدا می شود
make out معنی چیزی را پیدا کردن سردراوردن از
unbalancing بر هم زدن اختلال مشاعر پیدا کردن
scare up <idiom> ازروی اثراتی چیزی را پیدا کردن
shortest اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
I found a hair in the soup . توی سوپ یک موبود (پیدا کردم )
to turn round برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
Anatolia منطقه آناتولی که بین دریای سیاه و دریای مدیترانه قرار داشته و یکی از مراکز عمده قالیبافی ترکی، کردی، ارمنی و یونانی است. بیشتر به بافت فرش با گره ترکی معروف بوده و به دوران سلجوقیان باز می گردد.
Things wI'll be looking up .Things wI'll be assuming a better shape (complexion). اوضاع صورت بهتری پیدا خواهد کرد
Can you find me a porter? آیا میتوانید برای من یک باربر پیدا کنید؟
Are there any houses for sale in these parts? این طرفها خانه فروشی پیدا می شود ؟
scrape up <idiom> پیدا یا جمع آوری چیزی ازروی نشانه
the ship is hull down کشتی چندان دوراست که تنه ان پیدا نیست
bench jockey ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
I racked ( cudgeled ) my brain to find a solution . به مغزم فشارآوردم تا راه حلی پیدا کنم
bench warmer ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
Our company has some pecuniary difficulties . شرکت ما گرفتاریهای مالی پیدا کرده است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com