Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
English
Persian
cape chisel
قلمی برای کندن شکاف یاکنجهای چهارگوش
Other Matches
electronic
قلم یا عصای نوری قلمی که برای رسم روی جدول گرافیکی به کارمی رود
check plot
یک ترسیم قلمی که به طورخودکار توسط سیستم CADقبل از ایجاد خروجی نهایی برای اصلاح و ویرایش تصویری تولید شود
husking
دوستان وهمسایگان برای پوست کندن ذرت
to dig out
چاه
[راه زیر زمینی]
کندن برای کانی
maneuvering vent
شکاف بالای پوشش بالن برای رها کردن هوا
froe
ابزاری شبیه گوه که برای شکاف تخته والوار بار میرود
slotting
شکاف یا سوراخی که برای انداختن پول در قلک وتلفن خود کار وامثال ان تعبیه شده
slot
شکاف یا سوراخی که برای انداختن پول در قلک وتلفن خود کار وامثال ان تعبیه شده
slots
شکاف یا سوراخی که برای انداختن پول در قلک وتلفن خود کار وامثال ان تعبیه شده
v ring
تصویر شکاف درجه تفنگ روی خال سیاه هدف برای نمره دادن به تیراندازی
gill slit
شکاف دستگاه تنفس ماهی شکاف برانشی
grubbed
جان کندن ازریشه کندن یا دراوردن
grub
جان کندن ازریشه کندن یا دراوردن
grubs
جان کندن ازریشه کندن یا دراوردن
crystallized
قلمی
slender
قلمی
dry pile
باطری قلمی
brimstones
گوگرد قلمی
pen pal
دوست قلمی
brimstone
گوگرد قلمی
airy-fairy
لفظ قلمی
magnetic bar
اهنربای قلمی
salt peter
شوره قلمی
pen pals
دوست قلمی
bar magent
اهنربای قلمی
lapsus calami
لغزش قلمی
torch battery
باطری قلمی
pits
منطقه خارج ازمسیر برای رسیدگی به انها که ضمن مسابقه اتومبیل رانی به کمک نیازدارند شکاف عمودی درکوه
pit
منطقه خارج ازمسیر برای رسیدگی به انها که ضمن مسابقه اتومبیل رانی به کمک نیازدارند شکاف عمودی درکوه
pencil of silver nitrate
سنگ جهنم قلمی
infernal stone
سنگ جهنم قلمی
joggling
بریدگی اجر و امثال ان برای جلوگیری از لغزش تیزی یا شکاف اجر و چوب وغیره
joggle
بریدگی اجر و امثال ان برای جلوگیری از لغزش تیزی یا شکاف اجر و چوب وغیره
joggles
بریدگی اجر و امثال ان برای جلوگیری از لغزش تیزی یا شکاف اجر و چوب وغیره
joggled
بریدگی اجر و امثال ان برای جلوگیری از لغزش تیزی یا شکاف اجر و چوب وغیره
magnetized bar
میله مغناطیس شده اهنربای قلمی
panes
چهارگوش
quadrilateral
چهارگوش
quadrilaterals
چهارگوش
rectangles
چهارگوش
quadrangular
چهارگوش
quadrant gular
چهارگوش
pane
چهارگوش
four-square
چهارگوش
rectangle
چهارگوش
live box
جعبه یا قلمی که در اب اویزان میکنند تا موجودات ابزی را زنده نگاهدارند
squarish
تاحدی چهارگوش
foursquare
لوزی چهارگوش
mast frame
قاب چهارگوش
intertriglyph
چهارگوش افریز
quadrant gularly
بشکل چهارگوش
diamond charge
خرج چهارگوش
four point suspension
اویزش چهارگوش
squarely
بشکل چهارگوش
traffic stud
گلمیخ چهارگوش
quarrying
شیشه الماسی چهارگوش
quarry
شیشه الماسی چهارگوش
Golden rectangle
پایه های چهارگوش
demi-metope
[نیمه چهارگوش افریز]
quarries
شیشه الماسی چهارگوش
box tool
قلم تراش چهارگوش
rhomboid muscle
ماهیچه چهارگوش معین
expansion slots
شکاف ها یا فضاهای خالی درون کامپیوتر اصلی برای اتصال تخته مدارهای کوچک به تخته مدار اصلی بکار می روند
peels
پوست کندن کندن
pulls
کندن پشم کندن از
pull
کندن پشم کندن از
blocky
قالب دار ساختمان چهارگوش
scow
با قایق چهارگوش حمل کردن
thornback
ماهی پهن چهارگوش خاردار
quad rangle
چهارگوش چاردیواری که ساختمانهائی گرداگرد ان باشد
tessellate
بصورت سنگهای چهارگوش کوچک دراوردن
ray
ماهی چهارگوش عمق زی که از حلزون تغذیه میکند
bags
قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه
bag
قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه
biretta
یکجور کلاه چهارگوش که کشیشان کلیسای کاتولیک روم بر سر می گذارند
mortarboards
کلاه مسطح چهارگوش و مشکی رنگ که اساتید و فارغ التحصیلان بر سر میگذارند.
mortarboard
کلاه مسطح چهارگوش و مشکی رنگ که اساتید و فارغ التحصیلان بر سر میگذارند.
pilaster
شبه ستون ستون چهارگوش یانیمدایره در بدنه بنا
kiosk
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosks
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
squaring
چهارگوش کردن مربع کردن
squared
چهارگوش کردن مربع کردن
square
چهارگوش کردن مربع کردن
squares
چهارگوش کردن مربع کردن
pluck
کندن
plucked
کندن
plucking
کندن
plucks
کندن
to chip off
کندن
incise
کندن
cut out
کندن
graved
کندن
carvings
کندن
channeling
کندن
tweeze
کندن مو
tweese
کندن مو
pick
کندن
channelled
کندن
incised
کندن
incises
کندن
gouge
کندن
picks
کندن
channeled
کندن
gouges
کندن
quills
پر کندن از
discerption
کندن
carves
کندن
evulsion
کندن
dig , in
کندن
carved
کندن
channels
کندن
to put off
کندن
avulse
از جا کندن
quill
پر کندن از
raise
از جا کندن
gouged
کندن
to take off
کندن
raises
از جا کندن
to break off
کندن
pugs
کندن
pug
کندن
gouging
کندن
to pick off
کندن
divulsion
کندن
carve
کندن
mine
کندن
gnaw
کندن
pick-ups
کندن
pick-up
کندن
strip
کندن
take off
کندن
mines
کندن
hair pulling
کندن مو
trenches
کندن
channelize
کندن
insculp
کندن
trench
کندن
scours
کندن
scoured
کندن
scour
کندن
mined
کندن
gnawed
کندن
tearoff
کندن از
gnaws
کندن
channel
کندن
elevator
از جا کندن
elevators
از جا کندن
barks
پوست کندن
dig , in
سنگ کندن
outroot
از ریشه کندن
trench
سنگر کندن
barking
پوست کندن
strikes
چادر را از جا کندن
grip
نهر کندن
trenches
سنگر کندن
peel to
پوست کندن
peel
پوست کندن
to strip something off
کندن
[پوست]
unhusk
پوست کندن
flench
پوست کندن
excorticate
پوست کندن
stubs
از بیخ کندن
excoriate
پوست کندن از
flays
پوست کندن از
abandonment
واگذاری دل کندن
flaying
پوست کندن از
flayed
پوست کندن از
uproot
ازریشه کندن
hull
پوست کندن
stubbing
از بیخ کندن
flay
پوست کندن از
stubbed
از بیخ کندن
unpick
کندن - جداکردن
gully
کارد کندن
gripped
نهر کندن
gullies
کارد کندن
gripping
نهر کندن
entrench
سنگر کندن
grips
نهر کندن
slipe
پوست کندن از
pare
پوست کندن
gulleys
کارد کندن
pared
پوست کندن
pares
پوست کندن
undresses
لباس کندن
ross
پوست کندن
strike
چادر را از جا کندن
mortise
کام کندن
stub
از بیخ کندن
flense
پوست کندن
sally ship
از گل کندن ناو
shale
صدف کندن
undressing
لباس کندن
peels
پوست کندن
pelt
پوست کندن
pelted
پوست کندن
pelts
پوست کندن
uprooted
ازریشه کندن
barked
پوست کندن
uprooting
ازریشه کندن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com