English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English Persian
algorithm قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
algorithms قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
Other Matches
knowledge وسایل و قوانین خبره را درباره یک موضوع مشخص اعمال میکند روی داده کاربر برای کمک به حل مشکل
timed ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
times ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
bombs تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
bomb تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
bombed out تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
bombed تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
expert نرم افزاری که دانش نصیحت و قوانین تصویب شده توسط خبره ها را در یک موضوع مشخص به داده کاربر اعمال میکند تا کمک به رفع یک مشکل
experts نرم افزاری که دانش نصیحت و قوانین تصویب شده توسط خبره ها را در یک موضوع مشخص به داده کاربر اعمال میکند تا کمک به رفع یک مشکل
rule نرم افزاری که قوانین و دانش خبره را در یک موضوع مشخص برای داده کاربر برای حل مشکل اعمال میکند
cells جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
cell جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
quartz clock بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
descriptor کدی که مشخص کننده نام فایل یا نام برنامه یا کد رمز به فایل را مشخص میکند
locate تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locates تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locating تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
located تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
distinct مشخص
specific مشخص
marked مشخص
specifics مشخص
pronounced مشخص
specific code کد مشخص
physiognomonic مشخص
highlights مشخص
distinguished مشخص
highlight مشخص
signate مشخص
named مشخص
indistinctive نا مشخص
highlighted مشخص
kenspeckle مشخص
distinctive مشخص
named place of destination مقصد مشخص
identified مشخص کردن
distinctly بطور مشخص
individuate مشخص کردن
identify مشخص کردن
identifies مشخص کردن
ditinct روشن مشخص
distinctive فرق مشخص
specifying مشخص کردن
specify مشخص کردن
targets هدف مشخص
discriminant مشخص کننده
targeted هدف مشخص
target هدف مشخص
diacritical current جریان مشخص
targetting هدف مشخص
lay down مشخص کردن
identifying مشخص کردن
specified مشخص شده
distinguishing مشخص اختصاصی
specifies مشخص کردن
targetted هدف مشخص
signaled اشکار مشخص
registered port بندر مشخص
pathognomomical مشخص مرض
defines مشخص کردن
defining مشخص کردن
delineating مشخص کردن
nonsignificant غیر مشخص
delineates مشخص کردن
delineated مشخص کردن
defined مشخص کردن
type genus نوع مشخص
signalled اشکار مشخص
definition مشخص کردن
definitions مشخص کردن
define مشخص کردن
cleaners مشخص واضح
clean-cut مشخص واضح
clean cut مشخص واضح
signal اشکار مشخص
marker مشخص کننده
markers مشخص کننده
assignable معین مشخص
earmarking مشخص کردن
named vessel کشتی مشخص
denotes مشخص کردن
targeting هدف مشخص
unarguable غیرقابلبحثمعلوم مشخص
to create an image for oneself as somebody مشخص کردن
indicating مشخص کننده
denote مشخص کردن
denoted مشخص کردن
delineate مشخص کردن
pathognomic مشخص مرض
We have problems of our own. ما مشکلات خودمان را داریم. [وقت نداریم به مشکلات شما برسیم]
facies عبارت مشخص یک طبقه
typified بانمونه مشخص کردن
typifies بانمونه مشخص کردن
typifying بانمونه مشخص کردن
frequency designation مشخص کردن فرکانس
antiseptic تمیز و پاکیزه مشخص
typify بانمونه مشخص کردن
indication lamp لامپ مشخص کننده
antiseptics تمیز و پاکیزه مشخص
structureless بدون ساختمان مشخص
named place of delivery at frontier تحویل در مرز مشخص
named point of destination نقطه مشخص در مقصد
named port of destination بندر مقصد مشخص
nodous دارای برامدگیهای مشخص
nodose دارای برامدگیهای مشخص
criss-cross با ضربدر مشخص کردن
at the specified tenor بر حسب مفاد مشخص
criss-crossing با ضربدر مشخص کردن
criss-crosses با ضربدر مشخص کردن
shaded relief عوارض مشخص یا بسیارناهموار
message حجم اطلاع مشخص
meanest مشخص کردن چیزی
meaner مشخص کردن چیزی
check indicator مشخص کننده مقابله
overflow indicator مشخص کننده سرریزی
mean مشخص کردن چیزی
call one's shot مشخص کردن هدف
messages حجم اطلاع مشخص
criss-crossed با ضربدر مشخص کردن
point of aim نقطه هدفگیری در مسافتهاتی مشخص
margins مشخص کردن اندازه و حاشیه
highlighting روشن ساختن مشخص کردن
named port of shipment بندر مشخص برای حمل
amorphous دارای ساختمان غیر مشخص
named departure point نقطه مشخص برای حرکت
badges امضاء و علامت برجسته و مشخص
badge امضاء و علامت برجسته و مشخص
One must draw the line somewhere. <proverb> هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
known target هدف شناخته شده یا مشخص
margin مشخص کردن اندازه و حاشیه
blocky پرشده یا مشخص با قطعات مختلف
shuttled وسیله نقلیه با مسیر مشخص
shuttle وسیله نقلیه با مسیر مشخص
shuttles وسیله نقلیه با مسیر مشخص
costing مشخص کردن هزینه عملیات
temporarily برای زمان مشخص یا نه همیشه
to be clear to somebody برای کسی مشخص بودن
irishism عبارت یا اصطلاح یا رسوم مشخص ایرلندی
lane مسیر که باخط کشی مشخص میشود
key کلیدی که ورودیهای یک رکورد را مشخص میکند
alert وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
neither fish nor fowl <idiom> چیزی که به گروه مشخص تعلق ندارد
internal نمایش حروف در یک سیستم عامل مشخص
operators انتساب بیشتر از یک تابع به عملگرا مشخص .
logic ولتاژ نمایش وضعیت منط قی مشخص .
entry مقدار اطلاعات درون یک سلول مشخص
operator انتساب بیشتر از یک تابع به عملگرا مشخص .
channels ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص
channelled ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص
channeling ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص
channeled ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص
channel ارسال سیگنال ها یا داده از یک مسیر مشخص
rates تعداد خطاهایی که در یک زمان مشخص رخ میدهد
determiners مشخص کننده ضمیر یا صفت اشاره
rate تعداد خطاهایی که در یک زمان مشخص رخ میدهد
structuring ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
insignia علائم ونشانهای مشخص کننده هرچیزی
alerted وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
alerts وضعیت یک شی مشخص که یک اخطار را کنترل میکند
scheduled service plane هواپیمای مسافربری [با زمان پرواز مشخص]
circle of influence دایرهای که حد منطقه تاثیررا مشخص میکند
lanes مسیر که باخط کشی مشخص میشود
settling days روزهای مشخص تصفیه حسابها در بورس
determiner مشخص کننده ضمیر یا صفت اشاره
structures ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
user انجمن یا کلوپ کاربران یا کامپیوتر مشخص
To be conspicuous. انگشت نما بودن ( مشخص یا سر شناس )
serve one's purpose <idiom> مفیدبودن شخص برای کاری مشخص
Well, duh! [American English] نه ! جدی می گی؟ [این که کاملا مشخص است]
My departure time is not determined yet . وقت حرکت من هنوز مشخص نیست.
scheduled plane هواپیمای مسافربری [با زمان پرواز مشخص]
special سیستم برنامههای کاربردی مشخص و محدود
intensity of rain fall شدت بارندگی که بامیلیمتردرساعت مشخص میشود
insigne علائم ونشانهای مشخص کننده هرچیزی
structure ترتیب دادن یا سازماندهی به روش مشخص
users انجمن یا کلوپ کاربران یا کامپیوتر مشخص
symbolically آدرسی که با نشانه یا نام مشخص شود
symbolic آدرسی که با نشانه یا نام مشخص شود
dorsiventral دارای قسمت پشتی وشکمی مشخص
sumptuary law قانونی که با منع استفاده از بعضی اموال مصرفی جلو مخارج مصرفی زیاد را می گیرد
software که امکان اجرای کار مشخص را فراهم میکند
select یافتن و بازیابی اطلاعات مشخص از پایگاه داده ها
objects دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
direct objects دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
indirect objects دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
balisage مشخص کردن مسیر جاده باچراغهای راهنما
object دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
objected دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
objecting دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
names کلمه معرفی فایل ذخیره شده مشخص
selected یافتن و بازیابی اطلاعات مشخص از پایگاه داده ها
reads تعداد بایتها که خواننده در زمان مشخص می خواند
track محل شیار مشخص روی دیسک مغناطیسی
tabs کلید کنترلی که ستونهای خروجی را مشخص میکند
tab کلید کنترلی که ستونهای خروجی را مشخص میکند
semiosis یک سلسله فعل وانفعالات مشخص جانور علامت
compliant وسیلهای که به مجموعهای از استانداردهای مشخص تط بیق میشود
statement of charge مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
boundary علامتی که ابتدا و انتهای فایل را مشخص میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com