English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
gest قیافه اشاره
geste قیافه اشاره
Other Matches
implying اشاره داشتن بر اشاره کردن
imply اشاره داشتن بر اشاره کردن
implies اشاره داشتن بر اشاره کردن
innuendoes اشاره تلویحا اشاره کردن
innuendo اشاره تلویحا اشاره کردن
innuendos اشاره تلویحا اشاره کردن
circular فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circulars فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
expressions قیافه
snoot قیافه
leer قیافه
sights قیافه
sight قیافه
leered قیافه
leering قیافه
leers قیافه
unfavorable بد قیافه
mien قیافه
looks قیافه
looked قیافه
expression قیافه
countenancing قیافه
countenances قیافه
countenanced قیافه
countenance قیافه
facial expression قیافه
gestured قیافه
look قیافه
gesture قیافه
gesturing قیافه
semblance قیافه فن قوی
physignomy قیافه شناسی
posed قیافه گرفتن
grimness قیافه سبع
goodlooking خوش قیافه
posing قیافه گرفتن
gauntly با قیافه بدsmear
death masks قیافه مرده
pose قیافه گرفتن
poses قیافه گرفتن
physiognomist قیافه شناس
To strike an a attitude . To put on a stern look . قیافه گرفتن
expressionless قیافه ناگویا
pull a long face <idiom> قیافه گرفتن
death mask قیافه مرده
good-looking <adj.> خوش قیافه
masqueraded قیافه فاهری بخوددادن
disguising تغییر قیافه دادن
to keep one's countenance قیافه خودراتغییر دادن
masquerades قیافه فاهری بخوددادن
masquerading قیافه فاهری بخوددادن
disguises تغییر قیافه دادن
leer رنگ قیافه منظر
disguise تغییر قیافه دادن
leers رنگ قیافه منظر
leering رنگ قیافه منظر
physiognomy قیافه شناسی سیما
leered رنگ قیافه منظر
to have the g.in one's face قیافه شوم داشتن
physiognomies قیافه شناسی سیما
disguised تغییر قیافه دادن
poseur ژستو قیافه گیر
masquerade قیافه فاهری بخوددادن
poseurs ژستو قیافه گیر
poser ژستو قیافه گیر
posers ژستو قیافه گیر
deadpan قیافه خشک و بی روح
looker خوش قیافه نگهدار
handsome خوش قیافه زیبا
as plain as a pikestaff <idiom> مثل شیربرنج [قیافه]
poses قیافه گیری برای عکسبرداری
posing قیافه گیری برای عکسبرداری
snooty دارای قیافه تحقیر امیز
deadpan قیافه خشک و بی روح داشتن
posed قیافه گیری برای عکسبرداری
snoot شکلک دراوردن قیافه گرفتن
pokerface قیافه گرفته وخشک بیعلاقه
solid looking دارای قیافه جامد وبیروح
physiognomically موافق علم قیافه شناسی
to change one's countenance تغییر قیافه یا رنگ دادن
guise تغییر قیافه لباس مبدل
guises تغییر قیافه لباس مبدل
disguisement تغییر قیافه یا جامه پوشیدگی
pose قیافه گیری برای عکسبرداری
She is a good – looker . دختر خوش قیافه ای است
She is beginning to lose her looks . قیافه اش را دارد از دست می دهد
physiognomic وابسته به قیافه شناسی سیما شناس
physiognomical مربوط به قیافه شناسی تشخیص دهنده
There were some angry looks in the crowd . قیافه ها ؟ عصبانی دربین جمعیت دیده می شد
straight face چهره رسمی و بی نشاط قیافه بی تفاوت
The town has a European look. این شهر قیافه اروپایی دارد
physiognomonic تشخیس دهنده وابسته به قیافه شناسی
You look ridiculous in that old hat . با این کلاه قدیمی قیافه ات مسخره شده
She flirts with every handsome man she meets . برای هر مرد خوش قیافه ای قر وغمزه می آید
can not judge a book by its cover <idiom> [چیزی را نمی شود صرفا از روی قیافه قضاوت کرد]
prompting اشاره
gesturing اشاره
gestured اشاره
gesture اشاره
beck اشاره
hinted اشاره
hints اشاره
promptings اشاره
hint اشاره
nutation اشاره با سر
with reference to با اشاره به
in reference to با اشاره به
referrals اشاره
referral اشاره
slur اشاره
allusions اشاره
allusion اشاره
inking اشاره
tip اشاره
insinuation اشاره
insinuative اشاره
cell pointer اشاره گر سل
actions اشاره
suggestion اشاره
intimations اشاره
pointer اشاره گر
mentioning اشاره
inkling اشاره
indication اشاره
beckon اشاره
intimation اشاره
suggestions اشاره
reference اشاره
pointers اشاره گر
beckoning اشاره
mentions اشاره
action اشاره
references اشاره
implications اشاره
manifesting اشاره
mention اشاره
manifested اشاره
manifest اشاره
warnings اشاره
warning اشاره
slurs اشاره
slurring اشاره
slurred اشاره
manifests اشاره
implication اشاره
beckons اشاره
symbol اشاره
beckoned اشاره
suggestive اشاره کننده
record printer اشاره گر رکورد
sp اشاره گرپشته
d. adjective صفت اشاره
short notice باکوچکترین اشاره
stack pointer اشاره گر پشته
signaller اشاره کننده
abode اشاره کردن
pointing device دستگاه اشاره گر
symbol رمز اشاره
eyewink اشاره با چشم
flag wagging اشاره باپرچم
ensigns اشاره دسته
ensign اشاره دسته
indicant اشاره نما
insinuatingly اشاره کنان
modally با اشاره بوجه
motions اشاره کردن
motioning اشاره کردن
motion اشاره کردن
abodes اشاره کردن
indicatively بطور اشاره
d. pronoun ضمیر اشاره
to bring up اشاره کردن
to raise اشاره کردن
gesticulations اشاره با سر و دست
gesticulation اشاره با سر و دست
as previously mentioned <adv.> همانطور که اشاره شد
as already mentioned <adv.> همانطور که اشاره شد
to touch upon اشاره کردن
to touch on اشاره کردن
to make a motion اشاره کردن
to throw out اشاره کردن
tuch اشاره کردن
signalled با اشاره رساندن
signaled با اشاره رساندن
signal با اشاره رساندن
hand gesture اشاره دست
suggestible اشاره کردنی
demonstrative اسم اشاره
sign language مکالمه با اشاره
infer اشاره کردن بر
inferred اشاره کردن بر
sign language زبان اشاره
point اشاره کردن
that اشاره بدور
sign languages مکالمه با اشاره
insinuated به اشاره فهماندن
sign languages زبان اشاره
demonstrative صفت اشاره
mentions اشاره کردن
beckoned اشاره کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com