Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
close price
قیمت نزدیک
Search result with all words
close price
دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
Other Matches
kinked demand curve
و اگر فروشنده قیمت کالا راکاهش دهد فروش وی بیشترنخواهد شد زیرا سایرفروشندگان قیمت خود راپائین اورده و از کاهش قیمت تبعیت میکنند .
reserve price
قیمت پنهانی
[در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.]
find touch
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
current standard cost
مقیاس سنجش قیمت کالای تولیدی یا مواد اولیه با قیمت پایه است
cost plus pricing
تعیین قیمت فروش با افزودن ضریب مخصوص منفعت به قیمت تمام شده
unbundled software
نرم افزاری که قیمت آن همراه با قیمت قطعه نیست
insides
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closest
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
underprice
قیمت پایین تراز قیمت بازار
inshore
نزدیک کرانه نزدیک ساحل
point bland
بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
value added
قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
stock watering
سهام تاسیسات گرانقیمتی رابا قیمت اختیاری در بورس فروختن که مالا" به تقلیل قیمت سایر سهام منتهی شود
list price
فهرست قیمت اجناس فهرستی که در ان قیمت اجناس یا اگهی ویاکالاهای تجارتی رانوشته اند
paasche price index
یعنی حاصلضرب قیمت و مقدار پایه بخش برحاصلضرب قیمت و مقدار درسال جاری
last price
اخرین قیمت حداقل قیمت
normal price
قیمت عادی قیمت معمولی
shadow price
شبه قیمت قیمت ضمنی
quantum valebat
در مواقعی که جنسی بدون تعیین قیمت دقیق فروخته و شرط شود که قیمت بر مبنای قاعده فوق بعدا" پرداخت شود
approaches
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
spiral of wages and prices
حرکت تسلسلی مزدها و قیمت ها مارپیچ مزدها و قیمت ها
mid wicket
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
tacit collusion
حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
marginal cost pricing
قیمت گذاری بر مبنای هزینه نهائی قیمت معادل هزینه نهائی
trover
دعوی مطالبه قیمت مال مغصوب دعوی مطالبه قیمت مال مورد استفاده بلاجهت
approach lane
مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
pigou effect
اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
towards
نزدیک
vicinal
نزدیک
contiguous
نزدیک
by
از نزدیک
closest
نزدیک
narrowly
از نزدیک
near at hand
نزدیک
imminent
نزدیک
near upon
نزدیک
forthcoming
نزدیک
approaching
نزدیک
next door to
نزدیک
beside
نزدیک
to gain ground upon
نزدیک
not ahunderd mails flom
نزدیک
upcoming
نزدیک
on the eve of
نزدیک
nearing
نزدیک
on the verge of
نزدیک به
close-up
از نزدیک
hand-to-hand
نزدیک
close
نزدیک
nears
نزدیک
up to
<idiom>
نزدیک به
up against
<idiom>
نزدیک به
close-ups
از نزدیک
close up
از نزدیک
nigh
نزدیک
proximate
نزدیک
nearby
نزدیک
nearest
نزدیک
near
نزدیک
near-
نزدیک
neared
نزدیک
hand to hand
نزدیک
nearer
نزدیک
closer
نزدیک
neighbouring
نزدیک
near by
نزدیک به
forby
نزدیک
cephalo
نزدیک به سر
forbye
نزدیک
caudal
نزدیک به دم
in sight
نزدیک
close by
نزدیک
close aboard
نزدیک
fast by
نزدیک
forby
از نزدیک
accessible
نزدیک
adjacent
نزدیک
hard by
نزدیک
closes
نزدیک
at hand
نزدیک
foreby
نزدیک
forbye
از نزدیک
near by
نزدیک
near sighted
نزدیک بین
accede
نزدیک شدن
near-sighted
نزدیک بین
proximal
نزدیک مبدا
caudal
نزدیک به انتها
converging
به هم نزدیک شدن
acceded
نزدیک شدن
acceding
نزدیک شدن
beetle eyed
نزدیک بین
converges
به هم نزدیک شدن
converge
به هم نزدیک شدن
myopic
نزدیک بین
short-range
نزدیک برد
converged
به هم نزدیک شدن
by
نزدیک کنار
accedes
نزدیک شدن
recent memory
حافظه نزدیک
close range
فاصله نزدیک
close supervision
نظارت نزدیک
to be on the way
نزدیک شدن
foreground
نزدیک نما
close support
پشتیبانی نزدیک
draw on
نزدیک شدن
to draw near or nigh
نزدیک شدن
draw near
نزدیک شدن
come by
نزدیک شدن
to come by
نزدیک شدن
danger close
خطر نزدیک
to gain on
نزدیک شدن به
cypres
تقریبی نزدیک
to keep close
نزدیک ماندن
close range
مسافت نزدیک
subsaturated
نزدیک به اشباع
abutted
نزدیک بودن
abuts
نزدیک بودن
abut
نزدیک بودن
close coordination
هماهنگی نزدیک
far and near
دور و نزدیک
close combat
رزم نزدیک
close control
کنترل نزدیک
close controlled
همکاری نزدیک
close coordination
همکاری نزدیک
subadult
نزدیک سن تکلیف
close in
نزدیک شدن
subapical
نزدیک راس
erelong
در اینده نزدیک
subcentral
نزدیک مرکز
short sighted
نزدیک بین
near point
نقطه نزدیک
myopia
نزدیک بینی
upcoming
دراتیه نزدیک
aftermost
نزدیک پاشنه
approachable
نزدیک شدنی
aggress
نزدیک شدن
on the simmer
نزدیک بجوش
parahepatic
نزدیک جگر
paranephric
نزدیک گرده
parotic
نزدیک به گوش
paulo postfuture
اینده نزدیک
near by
دم دست نزدیک
of kin
نزدیک همانند
odd comeshortly
اینده نزدیک
odd comeshortly
روز نزدیک
near shore
نزدیک به ساحل
nearer the end
نزدیک تر بیابان
nearsightedness
نزدیک بینی
neighbor
همسایه نزدیک
deepest
نزدیک به هدف
deeper
نزدیک به هدف
deep
نزدیک به هدف
adducent
نزدیک کننده
admaxillary
نزدیک ارواره
paranasal
نزدیک بینی
near sightedness
نزدیک بینی
myopy
نزدیک بینی
deciding
نزدیک به هدف
toward
نزدیک به مقارن
low
نزدیک سبد
closer
نزدیک به ناو
close
نزدیک بهم
his almost night
نزدیک شب است
hare sighted
نزدیک بین
close
نزدیک به ناو
hand in glove
خیلی نزدیک
hand and glove
خیلی نزدیک
hail fellow
صمیمی نزدیک
going on
نزدیک شدن
gain on
نزدیک شدن به
short-sighted
نزدیک بین
closer
نزدیک بهم
immediate flanks
جناحین نزدیک
in shore
در اب نزدیک کرانه
keep back
نزدیک نشوید
closest
نزدیک بهم
near sight
نزدیک بینی
closest
نزدیک به ناو
infighting
نبرد نزدیک
inextremis
نزدیک بمرگ
closes
نزدیک بهم
inapproachable
نزدیک نشدنی
one of these days
دراینده نزدیک
in the near f.
دراینده نزدیک
closes
نزدیک به ناو
adductor
نزدیک کننده
nearsighted
نزدیک بین
short range
نزدیک برد
nears
نزدیک به ضربه
accosting
نزدیک کشیدن
accosting
نزدیک شدن
accosted
نزدیک کشیدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com