Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (2 milliseconds)
English
Persian
lithe
لاغر اندام
Search result with all words
scal away
ادم بی معنی جانور کوچک اندام یا لاغر
slenderize
لاغر اندام شدن باریک کردن
slim jim
شبیه ادم لاغر اندام
Other Matches
scrannel
لاغر
skin and bone
لاغر
raw-boned
لاغر
raw boned
لاغر
scraggy
لاغر
atrophic
لاغر
scraggier
لاغر
angular
لاغر
exiguous
لاغر
meagre
لاغر
as thin as lath
<idiom>
لاغر
gracile
لاغر
leans
لاغر
leaned
لاغر
lathy
لاغر
lean
لاغر
marcid
لاغر
meager
لاغر
slimmed
لاغر
pindling
لاغر
lank
لاغر
poorest
لاغر
poorer
لاغر
scraggiest
لاغر
gaunt
لاغر
thinners
لاغر
skinny
لاغر
thinned
لاغر
slims
لاغر
slimmest
لاغر
thin
لاغر
slimming
لاغر
thinnest
لاغر
underweight
لاغر
poor
لاغر
emaciated
لاغر
slimsy
لاغر
spared
لاغر
spare
لاغر
twigged
لاغر
twiggy
لاغر
thins
لاغر
slim
لاغر
slighter
تراز لاغر
slighted
تراز لاغر
slightest
تراز لاغر
slights
تراز لاغر
slighting
تراز لاغر
scrawny
لاغر واستخوانی
scrawniest
لاغر واستخوانی
scrawnier
لاغر واستخوانی
slim jim
لاغر میان
slight
تراز لاغر
dry bones
ادم لاغر
thinnish
نسبتا لاغر
tabescent
لاغر شونده
skin and bones
<idiom>
خیلی لاغر
scrag
ادم لاغر
rangey
پادراز و لاغر
slenderize
لاغر کردن
macerate
لاغر کردن
lenten
بی گوشت لاغر
toom
فاقد لاغر
to lose weight
لاغر شدن
emaciate
لاغر کردن
fine drawn
لاغر شده در
gauntly
بطور لاغر
beads
کوچک و لاغر ریزه
bead
کوچک و لاغر ریزه
Next to you I'm slim.
در مقایسه با تو من لاغر هستم.
wizen
لاغر پژمرده یا پلاسیده
rangy
ولگرد پا دراز و لاغر
meagrely
بطور لاغر یا ناقص
lanternjaws
صورت لاغر و کشیده
lanternjaws
ارواره دراز و لاغر
half faced
دارای صورت لاغر
weed
دراز و لاغر پوشاک
weeding
دراز و لاغر پوشاک
slinks
نوزاد زود رس لاغر
slinking
نوزاد زود رس لاغر
slink
نوزاد زود رس لاغر
weeded
دراز و لاغر پوشاک
organ
اندام
mayhen
اندام
dismemberment
اندام
member
اندام
members
اندام
memberless
بی اندام
organs
اندام
the unruly
اندام سر کش
lantern jawed
دارای ارواره دراز و لاغر
wear thin
<idiom>
به مرور زمان لاغر شدن
slimpsy
زود شکن وبدساخت لاغر
organology
اندام شناسی
organography
اندام شناسی
organ of corty
اندام کورتی
olfactory organ
اندام بویایی
hemialgia
دردنیمه اندام
phantom limb
اندام خیالی
plasticity
اندام پذیری
plastisity
اندام پذیری
handsome
<adj.>
خوش اندام
shape
ریخت اندام
shapes
ریخت اندام
svelte
باریک اندام
Lilliputian
ریزه اندام
well set up
خوش اندام
terminal organ
اندام پایانی
swimming bell
اندام شنا
svelt
باریک اندام
organic
موثردرساختمان اندام
largeof limb
درشت اندام
slimpsy
باریک اندام
sense organ
اندام حسی
sense modality
اندام حسی
prosthesis
اندام مصنوعی
puny
ریزه اندام
mutilate
بی اندام کردن
slim
باریک اندام
electric organ
اندام برقزن
effector
اندام مجری
slimmest
باریک اندام
mutilating
بی اندام کردن
body building
پرورش اندام
slims
باریک اندام
anthropometry
اندام سنجی
body-building
پرورش اندام
slimming
باریک اندام
mutilates
بی اندام کردن
end organ
اندام انتهایی
petite
ریزه اندام
limb
اندام زیرین
flabellate
اندام بادبزنی
slimmed
باریک اندام
f. of uterus
اندام رحم
golgy tendon organ
اندام گلژی
extirpation
قطع اندام
limbs
اندام زیرین
flabelliform
اندام بادبزنی
extirpation
اندام برداری
slab sided
دارای دندههای باریک ونمایان لاغر
amputating
قطع اندام کردن
wolf hound
تازی درشت اندام
amputated
قطع اندام کردن
amputate
قطع اندام کردن
organic
اندام دار اساسی
hobby
اسب کوچک اندام
body-building
ورزش زیبایی اندام
midget
ریز اندام ریزه
tegument
جلد پوشش اندام
body building
ورزش زیبایی اندام
hobbies
اسب کوچک اندام
midgets
ریز اندام ریزه
slights
باریک اندام پست
slighting
باریک اندام پست
slightest
باریک اندام پست
amputates
قطع اندام کردن
exairesis
برش اندام زیادی
membered
دارای .....اندام یا عضو
statuette
تندیس ریزه اندام
statuette
پیکره کوچک اندام
handsomeness
تناسب اندام مطبوعیت
statuettes
تندیس ریزه اندام
statuettes
پیکره کوچک اندام
lachrymals
اندام های اشکی
lachrymals
اندام های اشک
paidle
اندام شنا پرک
slight
باریک اندام پست
slighter
باریک اندام پست
mutilated
اندام بریده مغلوط
slimsy
باریک اندام نحیف
figurine
پیکره کوچک اندام
figurines
پیکره کوچک اندام
slighted
باریک اندام پست
windlestraw
ساقه خشک علف ادم لاغر و نحیف
dismembers
اندام های کسی رابریدن
dismember
اندام های کسی رابریدن
dismembering
اندام های کسی رابریدن
dismembered
اندام های کسی رابریدن
tortricidae
پروانه بید درشت اندام
sculpture in miniature
پیکر تراشی کوچک اندام
sylphid
زن جوان وزیبا وباریک اندام
to cut a figure
عرض اندام یاجلوه کردن
tortricid
پروانه بید درشت اندام
tortrix
پروانه بید درشت اندام
launce
سگ ماهی باریک اندام خاردار
limb
قطع کردن عضو اندام زبرین
malfunction
[ اندام یا ماشین و غیره ]
درست کار نکردن
limbs
قطع کردن عضو اندام زبرین
tiger moth
پروانه درشت اندام ودراز بال
Give ( get , have ) somebody the shivers .
ترس ولرز بر اندام کسی انداختن
rachis
اندام ساقهای یا محوری مهرههای پشت
mammila
اندام یا چیز دیگرکه مانند پستان باشد
willet
مرغ ساحلی درشت اندام شبیه لک لک یا ماهیخوار
saury
ماهی باریک اندام ودراز منقار اقیانوس اطلس
thinners
رقیق کردن لاغر کردن
thinned
رقیق کردن لاغر کردن
thinnest
رقیق کردن لاغر کردن
thins
رقیق کردن لاغر کردن
thin
رقیق کردن لاغر کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com