Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
subbase course
لایه پی قشر زیر اساس
Search result with all words
base course
لایه اساس قشر اساس
subbase course
لایه زیر اساس
Other Matches
substantialize
اساس دادن یا اساس پیدا کردن
services
توابعی که در یک لایه DSI برای استفاده در لایه بالاتر به کار می روند
blanket course
لایه ضد میک لایه در برابر کشش موئی روکش پادرس
underlays
در زیر چیزی لایه قرار دادن لایه زیرین
underlay
در زیر چیزی لایه قرار دادن لایه زیرین
collapse pressure
حگاکثر فشار وارد به یک لایه تا ان لایه ریزش نکند
media
زیر لایه در لایه اتصال داده از مدل شبکه OSI که دستیابی به رسانه ارسال را ممکن می سازد
die
قطعه نازک مستطیلی از یک قرص نیمه هادی سیلیکان که به هنگام ساخت مدارهای مجتمع بریده شده یا لایه لایه می گردد
blanket course
لایه محافظ در مقابل رس لایه پادرس
permafrost
لایه یخ زده دایمی زمین پوسته یا لایه منجمد زمین
delamination
لایه لایه کردن
interlayer
لایه بین دو لایه
lamination
لایه لایه سازی
argillite
خاک رس لایه لایه
delamination
لایه لایه شدن
delamination
لایه لایه شدگی
delaminate
لایه لایه شدن
wage fund theory of wages
نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
cornerstone
اساس
basis
اساس
rationale
اس اساس
element
اساس
idlest
بی اساس
unsubstantial
بی اساس
unsubstantiality
بی اساس
bedrock
اساس
idled
بی اساس
origins
اساس
insubstatiality
بی اساس
elements
اساس
origin
اساس
fundamental
اساس
pier foundation
اساس پی
grass roots
اساس
subsistance
اساس
cornerstones
اساس
nuclei
اساس
idle
بی اساس
nucleus
اساس
unfounded
بی اساس
baseless
بی اساس
foundation
اساس
rootless
بی اساس
ill-founded
بی اساس
substantially
در اساس
structures
اساس
delusive
بی اساس
vaporous
بی اساس
idles
بی اساس
groundsel
اساس
chimeric
بی اساس
fundament
اساس
root
اساس
roots
اساس
groundless
بی اساس
principium
اس اساس
structuring
اساس
structure
اساس
ill founded
بی اساس
ground
اساس
gas plasma display
صفحه نمایش سطح و سبک که از دو قطعه شیشهای پوشیده شده از هادی تشکیل شده است و توسط یک لایه توسط یک لایه نازک گاز نورانی جدا شده است که یک نقط ه صفحه توسط دو سیگنال الکتریکی انتخاب شده است
gas discharge display
صفحه نمایش سطح و سبک که از دو قطعه شیشهای پوشیده شده از هادی تشکیل شده است و توسط یک لایه توسط یک لایه نازک گاز نورانی جدا شده است که یک نقط ه صفحه توسط دو سیگنال الکتریکی انتخاب شده است
tittle tattle
شایعات بی اساس
groundwork
زمینه اساس
corpus juris
اساس قانون
ignore
بی اساس دانستن
tittle-tattle
شایعات بی اساس
data origination
اساس داده
there is nothing in it
بی اساس است
gossiping
شایعات بی اساس
ignores
بی اساس دانستن
gossips
شایعات بی اساس
Unfounded rumours.
شایعات بی اساس
element
عنصر اساس
ignored
بی اساس دانستن
elements
عنصر اساس
ignoring
بی اساس دانستن
idle rumoues
شایعات بی اساس
insubstantial
بی اساس بیموضوع
gossip
شایعات بی اساس
foundation
پی ریزی اساس
groundlessly
بطور بی اساس
gossipry
شایعات بی اساس
corner stone
بنیاد اساس
corpus delicti
اساس جرم
gossiped
شایعات بی اساس
gossiping
شایعات بی اساس دادن
gossip
شایعات بی اساس دادن
gossips
شایعات بی اساس دادن
rooty of sand
چیز ناپایدار یا بی اساس
bedding
بنیاد و اساس هرکاری
hot mix base
اساس اسفالتی گرم
fabrics
سبک بافت اساس
gossiped
شایعات بی اساس دادن
demand processing
پردازش بر اساس نیاز
fabric
سبک بافت اساس
grounded (his complaint was not grounded
شکایت او بی اساس بود
To build on sand.
کار بی اساس کردن
cotton grade
درجه پنبه بر اساس مرغوبیت
euhemerism
اساس تاریخی برای افسانه ها
ill founded
دارای شالوده یا اساس بد بی پروپا
on an arm's length basis
بر اساس مستقل و برابر بودن
[در]
gossiper
کسیکه شایعات بی اساس میدهد
euhemerize
اساس تاریخی قائل شدن برای
element
رکن اساس جزئی از یک قسمت یایکان
his joys p from baseless hope
خوشیهای اوناشی ازامیدهای بی اساس است
elements
رکن اساس جزئی از یک قسمت یایکان
It must have a solid foundation.
اساس کار باید محکم باشد
average cost pricing
قیمت گذاری بر اساس هزینه متوسط
it was basedon evclid
اساس ان روی اقلیدس گذارده شده بود
simple interest
سود پول بر اساس سال 063 روزه
yarn sorting
دسته بندی نخ
[بر اساس ظرافت، نمره نخ، جنس و غیره]
plateform
بلندی قسمتی از کف سالن یا محلی بنیاد یا اساس چیزی
anti federalist
اشخاصی که درسال 88-7871 مخالف اساس حکومت امریکا بودند
animism
همزاد گرایی اعتقاد باینکه روح اساس زندگی است
Your slander is completely preposterous .
تهمت وافترایی که می زنید بکلی مسخره وبی اساس است
probit
واحد قیاس احتمالات اماری بر اساس حداقل انحراف ازمیزان متوسط
anlage
اساس و پایهء رشد بعدی قسمت کوچکی که بعدا رشدنموده وبزرگ میشود
redundant information
یک پیام بیان شده به روشی که اساس اطلاعات بطرق گوناگون یافت میشود
coated
لایه
three-ply
سه لایه
coatings
لایه
three ply
سه لایه
tier
لایه
tiers
لایه
layer line
خط لایه
shelling
لایه
shells
لایه
lamellar
لایه لایه
shell
لایه
lamellose
لایه لایه
coats
لایه
coat
لایه
padding
لایه
courses
لایه
layer
لایه
strata
لایه ها
layers
لایه
coursed
لایه
bed
لایه
beds
لایه
substrate
لایه
stuffless
بی لایه
stratum
لایه
yards
لایه
yard
لایه
leaf
لایه
ribbands
لایه
ribands
لایه
riband
لایه
course
لایه
ribband
لایه
provine
لایه
simulation
روشی درتحقیق عملیات که بر اساس ان رفتار یک سیستم بر مبنای تداخل بین اجزاء ان ترسیم میشود
pareto distribution
در حقیقت بیانگر توزیع درامد است که بر اساس ان رابطه بین درامدشخصی و جمعیت در ان بررسی میشود
simulations
روشی درتحقیق عملیات که بر اساس ان رفتار یک سیستم بر مبنای تداخل بین اجزاء ان ترسیم میشود
impervious blanket
لایه نفوذناپذیر
impervious blanket
لایه ناتراوا
epilimnion
اب لایه زبرین
frost blanket course
لایه پاد یخ
frost blanket course
لایه ضد یخ قشر ضد یخ
filter layer
لایه پالایش
euphotic
اب لایه نورگیر
filter layer
لایه صافی
hard layer
لایه سفت
five ply
پنج لایه
epilimnion
اب لایه سطحی
hard layer
لایه سخت
porous layer
لایه روزنهای
sublevel
زیر لایه
subsell
زیر لایه
substrate
زیر لایه
oxide film
لایه اکسیدی
overburden
لایه سربار
valence shell
لایه والانس
outer shell
لایه والانس
mylar
لایه پولیستری
subfloor
لایه زیر کف
sub grade
لایه زیرین
stratification
لایه بندی
priming layer
لایه استری
reversing layer
لایه واگردان
sand layer
لایه ماسه
sedimentation
لایه گذاری
selected material
لایه فرم
silt layer
لایه لای
soil horizon
لایه خاک
substratum
زیر لایه
superstratum
ابر لایه
lamella
لایه صفحه
undercoat
زیر لایه
ionosphere
لایه یونسفر
intermediate layer
لایه میانی
waterproofing course
لایه اب بندی
insulated layer
لایه عایق
zonate
لایه دار
the inner layer
لایه درونی
traprock
لایه بازالتی
layer of rock
لایه سنگی
surface course
لایه رویی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com