Dictiornary-Farsi | لباس زیبا | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
habiliment	لباس زیبا


Other Matches

to dress [put on your clothes or particular clothes]	لباس پوشیدن [لباس مهمانی یا لباس ویژه] [اصطلاح رسمی]
motley	مختلط لباس رنگارنگ دلقک ها لباس چهل تکه
hang out	پهن کردن لباس [روی بند لباس]
life jacket	لباس نجات لباس چوب پنبهای
cutest	زیبا
gainly	زیبا
cute	زیبا
dinky	زیبا
scrumptious	زیبا
sightliness	زیبا
stylish	زیبا
fair	زیبا
picturesque	زیبا
yummy	زیبا
well favored	زیبا
spiffy	زیبا
beautiful	زیبا
crumpet	زن زیبا
crumpets	زن زیبا
fairs	زیبا
fairest	زیبا
fairer	زیبا
swells	زیبا
belle	زن زیبا
bonny	زیبا
swelled	زیبا
belles	زن زیبا
elegant	زیبا
beauteous	زیبا
chic	زیبا
eyeful	زیبا
goodly	زیبا
queen of love	زن زیبا
inelegant	نا زیبا
good looking	زیبا
good-looking	زیبا
cuter	زیبا
queen of hearts	زن زیبا
pulchritudinous	زیبا
swell	زیبا
graphic arts	هنرهای زیبا
killdeer	مرغ زیبا
nymphs	زن بسیار زیبا
pewit	مرغ زیبا
deluxe	بسیار زیبا
corking	خیلی زیبا
china aster	گل رعنا زیبا
peewits	مرغ زیبا
peewit	مرغ زیبا
adorns	زیبا کردن
lapwings	مرغ زیبا
lapwing	مرغ زیبا
peach	زن یادختر زیبا
peaches	زن یادختر زیبا
beautification	زیبا سازی
nymph	زن بسیار زیبا
adorn	زیبا کردن
smarten	زیبا کردن
beaux arts	هنرهای زیبا
handsomely	بطور زیبا
smatt	زیبا باهوش
to be good-looking	زیبا بودن
tittivate	زیبا کردن
to look good	زیبا بودن
She looks nice.	او [زن] زیبا است.
well favoured	زیبا خوشگل
She looks appealing.	او [زن] زیبا است.
titivate	زیبا کردن
knockout <idiom>	خانم زیبا
fine arts	هنرهای زیبا
beauty	زنان زیبا
prettyish	نسبتا زیبا
proper dress	جامه زیبا
beautifully	بطور زیبا
beauties	زنان زیبا
greenhouse	هنرستان هنرهای زیبا
aesthete	طرفدار صنایع زیبا
aesthetes	طرفدار صنایع زیبا
virtuosity	استعدادهنرهای زیبا یا فنون
embellishing	زیبا کردن پیراستن
embellishes	زیبا کردن پیراستن
pinup	تصویر دختر زیبا
embellished	زیبا کردن پیراستن
embellish	زیبا کردن پیراستن
dressed to the nines (teeth) <idiom>	زیبا وبرازندهلباس پوشیدن
plumate	دارای پر وبال زیبا
venus	زن زیبا ستاره زهره
trimly	بطور اراسته و زیبا
conservatoire	اموزشگاه هنرهای زیبا
tittivate	اراستن زیبا شدن
well lookirg	زیبا خوش منظر
dilettanti	دوستدارتفننی صنایع زیبا
conservatories	هنرستان هنرهای زیبا
conservatory	هنرستان هنرهای زیبا
dilettantes	دوستدارتفننی صنایع زیبا
bonnily	بطرز زیبا ودلپذیر
dilettante	دوستدارتفننی صنایع زیبا
queen of heaven	نام زن ژوپیطر زن زیبا
handsome	خوش قیافه زیبا
nymphet	دختر کوچک و زیبا
titivate	اراستن زیبا شدن
belles lettres	شعر و اثارادبی زیبا وهنری
the nine	نه تن الهه شعر و هنرهای زیبا
groom	زیبا کردن داماد شدن
specious	دارای فاهر زیبا وفریبنده
shangri	شهر زیبا سرزمین دلخواه
grooms	زیبا کردن داماد شدن
Ravishingly beautiful .	مثل ماه شب چهارده ( بی نهایت زیبا )
to look like a million dollars [bucks] [American E] <idiom>	بسیار زیبا بودن [اصطلاح روزمره]
pretty to look at [to watch]	زیبا [خوشگل] برای نگاه کردن
belletrist	نویسنده شعر و اثارادبی زیبا ادیب
Ravishingly beautiful.	مثل پنجه آفتاب ( بسیار زیبا )
aestheticism	زیبایی پرستی علاقمندی به هنرهای زیبا
steam iron	ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
steam irons	ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
Frigi darium	[تزئینات زیبا و بزرگ در حمام های رومی]
uniform	لباس متحدالشکل لباس نظامی متحدالشکل
uniforms	لباس متحدالشکل لباس نظامی متحدالشکل
to look [feel] like a million dollars	بسیار زیبا [به نظر آمدن] بودن [اصطلاح روزمره]
dressage	حرکات زیبا و شیرین کاری اسبهای تربیت شده
cinerarium	[گلدان یا ظرف زیبا شبیه جعبه برای نگهداری خاکستر مردگان]
grunter [Australian E]	زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
painted woman	زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
goer	زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
chippy	زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
tootsie	زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
bimbo	زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
costumes	لباس ها
clothing	لباس
bathhouse	لباس کن
bibandtucker	لباس
attire	لباس
garb	لباس
evining dress	لباس شب
untented	بی لباس
vestment	لباس
vesture	لباس
costume	لباس
flannels	لباس
rosette	گل لباس
rosettes	گل لباس
out fit	لباس
nightgowns	لباس شب
costume	لباس
costumes	لباس
oilskins	لباس ضد اب
dressing	لباس
dressings	لباس
donkey jacket	لباس
flannel	لباس
accouterment	لباس
accouterments	لباس
acoutrement	لباس
clobbers	لباس
frou frou	خش خش لباس
clobber	لباس
clobbering	لباس
clobbered	لباس
nightgown	لباس شب
outwall	لباس تن
Clinging clothes. Tight-fitting dress.	لباس چسب تن
ski suit	لباس اسکی
knitwear	لباس کشباف
slip-ons	لباس گشاد
thing	لباس موجود
skirts	دامن لباس
skirted	دامن لباس
habits	لباس روحانیت
woolly	: لباس پشمی
zipper	زیب لباس
zippers	زیب لباس
smoking jacket	لباس اسموکینگ
woolliest	: لباس پشمی
haute couturer	طراح لباس
academicals	لباس دانشگاهی
sportswear	لباس راحت
academic costume	لباس دانشگاهی
sportswear	لباس خودمانی
plainer	لباس غیرنظامی
plainest	لباس غیرنظامی
slack suit	لباس راحتی
kiyi	برس لباس
robe de chambre	لباس خانه
habit	لباس روحانیت
silk	لباس ابریشمی
put on <idiom>	لباس پوشیدن
tuxedos	لباس رسمی
tuxedo	لباس رسمی
clothes	جامه لباس
lapped	دامن لباس
wet suits	لباس غواصی
wet suit	لباس غواصی
dry suit	لباس غواصی
hanger	چنگک لباس
night robe	لباس خواب
costume	لباس محلی
knock about clothes	لباس کار
launderer	لباس شوی
laundress	لباس شوی زن
skirt	دامن لباس