English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
an incredulous smile لبخندی که نشانه باور نکردن باشد
Other Matches
disbelieve باور نکردن
disbelieved باور نکردن
disbelieves باور نکردن
disbelieving باور نکردن
insinuative smile لبخندی که برای خود شیرینی یا خود جا کنی باشد
no drop image [تصویر نشانه که در حین عملیات کشیدن و قرار دادن ایجاد میشود و وقتی که نشانه گر روی شی است و میتواند شی مقصد باشد.]
kentish fire که نشانه نفاق ..باشد
portentously چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
dud probability درصد احتمال عمل نکردن گلوله یا اصابت نکردن ان
groundhog day روز دوم فوریه که بعقیده عوام اگرافتابی باشدنشانه انستکه اززمستان شش هفته مانده است و اگر ابری باشد نشانه اوایل بهار استwoodchuck
lamp قندیل [این نماد در اکثر فرش های محرابی از سقف محراب آویزان بوده و یا در متن فرش جلوه گر می باشد. عده ای استفاده از آن را نشانه اشائه نور خداومد می دانند.]
pointers نشانه گرافیکی برای بیان محل نشانه گر روی صفحه نمایش
pointer نشانه گرافیکی برای بیان محل نشانه گر روی صفحه نمایش
ToolTips برنامهای که تحت ویندوز کار میکند و یک خط از متن را زیر یک نشانه نشان میدهد وقتی که کاربر نشانه را روی آن قرار میدهد
symbolic آنچه به عنوان نشانه کار میکند و یا از نام نشانه یا برچسب استفاده میکند
symbolically آنچه به عنوان نشانه کار میکند و یا از نام نشانه یا برچسب استفاده میکند
sceptically کم باور
sceptical کم باور
belief باور
credence باور
fall guy زود باور
credible باور کردنی
fall guys زود باور
untutored زود باور
unbelievable باور نکردنی
believable باور کردنی
to take in باور کردن
costive of belief دیر باور
hard of belief دیر باور
incredulous دیر باور
believe باور کردن
incredible باور نکردنی
believed باور کردن
believes باور کردن
tell it to the marines (Sweeney) <idiom> باور نمیکنم
pushover زود باور
show me دیر باور
unbelievin بی اعتقاد دیر باور
Seeing is believing . <proverb> دیدن,باور کردن .
to put [place] credence in something به چیزی باور کردن
likely باور کردنی احتمالی
to give credence to something به چیزی باور کردن
likly باور کردنی احتمالی
unbelievers بی اعتقاد دیر باور
unbelievable غیر قابل باور
to be left in disbelief <idiom> باور نکردنی بودن
fairy tales داستان باور نکردنی
fairy tale داستان باور نکردنی
likelier باور کردنی احتمالی
likeliest باور کردنی احتمالی
unbeliever بی اعتقاد دیر باور
a closed mouth catches no flies <proverb> تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
i'm sure i did not mean it باور کنیدمقصودم این نبود
to believe in somebody [something] باور کردن کسی را [چیزی را]
I dont believe a word of it ! A likely story ! Tell that to the marines! تو گفتی ومنهم باور کردن !
putty ادم ساده وزود باور
to be incredulous of anything چیزیرا دیر باور کردن
probable باور کردنی امر احتمالی
truster باور کننده امانت گذار
I was a fool ( naïve enough) to believe her . من را بگه که حرفهایش را باور کردم
peach design نقش هلو [این نقش هم بصورت شکوفه درخت هلو به نشانه بهار و هم بصورت میوه به نشانه طول عمر در فرش های چین بکار می رود.]
hot شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
inconceivable غیر قابل ادراک باور نکردنی
You must be joking (kidding). شوخی می کنی ( منکه باور ندارم )
gull ادم ساده لوح و زود باور
gulls ادم ساده لوح و زود باور
escutcheon سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
Give the benefit of the doubt <idiom> [باور کردن اظهارات شخصی بدون مدرک]
hotbeds بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbed بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
imperfect competition حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
I'll take a leap of faith. من آن را باور میکنم [می پذیرم] [چیزی نامشهود یا غیر قابل اثبات]
open back [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
to keep it up ول نکردن
infest ول نکردن
infested ول نکردن
infesting ول نکردن
infests ول نکردن
indulging مخالفت نکردن
disassociate همکاری نکردن
to keep one's distance اشنایی نکردن
to keep at arms length اشنائی نکردن با
to make no mention of ذکر نکردن
disassociated همکاری نکردن
to pass by any thing رعایت نکردن
disassociates همکاری نکردن
disapprove تصویب نکردن
indulges مخالفت نکردن
indulged مخالفت نکردن
disassociating همکاری نکردن
disclaiming قبول نکردن
withdraw قبول نکردن
withdraws قبول نکردن
to be d. to توجه نکردن به
square deal تقلب نکردن
disoblige ممنون نکردن
disapproves تصویب نکردن
discountenance تصویب نکردن
discommend توصیه نکردن
indulge مخالفت نکردن
square deals تقلب نکردن
omittance is no quit tance مطالبه نکردن
disobeying اطاعت نکردن
disobeys اطاعت نکردن
missfire عمل نکردن
abort ریشه نکردن
disclaimed قبول نکردن
disclaim قبول نکردن
disaffiliate همکاری نکردن
disclaims قبول نکردن
to miss the goal گل نکردن [ورزش]
rejection قبول نکردن
no go <idiom> موافقت نکردن
disobey اطاعت نکردن
disobeyed اطاعت نکردن
electro optics وسایل نشانه روی الکترونیکی دوربینهای نشانه روی الکترونیکی
lapheld کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
laptop کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
mistrusts اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusting اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusted اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrust اطمینان نکردن به فن داشتن
disapprove رد کردن تصویب نکردن
understates حقیقت را افهار نکردن
understated حقیقت را افهار نکردن
understate حقیقت را افهار نکردن
disapproves رد کردن تصویب نکردن
disapprove قبول نکردن رد کردن
disapproves قبول نکردن رد کردن
not my cup of tea <idiom> با چیزی حال نکردن
to turn to account بهرمندشدن از ضایع نکردن
fall out of use <idiom> از چیزی استفاده نکردن
to misbehave oneself درست رفتار نکردن
to play not guilty اقرار بگناه نکردن
non-add subtotal اضافه نکردن به زیرکل
to lose interest جلب توجه نکردن
understating حقیقت را افهار نکردن
missfire عمل نکردن گلوله
let it all hang out <idiom> پنهان نکردن چیزی
to keep an oath inviolate نقض نکردن سوگند
plead not guilty اقرار به جرم نکردن
to be in disagreement [with somebody] موافقت نکردن [با کسی]
put (something or someone) out of one's head (mind) <idiom> به موضوعی فکر نکردن
standpat ورق عوض نکردن
preset vector دستگاه نشانه روی بمب خودکار دستگاه نشانه روی پیش تنظیم بمب
wellŠsuppose it is so خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
boycott ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
aborts ریشه نکردن عقیم ماندن
aborting ریشه نکردن عقیم ماندن
aborted ریشه نکردن عقیم ماندن
to turn a d. ear to توجه نکردن به بی اعتنایی کردن به
boycotts ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
married failure عمل نکردن اتصالی مین
boycotting ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
beyond grasp درک نکردن بیرون ازحدادراک
boycotted ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
disbelieve اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieving اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieved اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieves اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
to not lift a finger <idiom> اصلا هیچ کاری نکردن
failures عمل نکردن گیر سلاح
depersonalization توجه نکردن به هویت فردی
disregards اعتنا نکردن عدم رعایت
disregarding اعتنا نکردن عدم رعایت
disregarded اعتنا نکردن عدم رعایت
disregard اعتنا نکردن عدم رعایت
goof off <idiom> کار نکردن یاجدی نبودن
failure عمل نکردن گیر سلاح
(can't) stand <idiom> تحمل نکردن،دوست نداشتن
to be at odds [with somebody] [on / over something] ) موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
off one's high horse <idiom> تحقیرآمیز و مغرورانه عمل نکردن
underplay دست خودرا ادا نکردن
except : مستثنی کردن مشمول نکردن
underplaying دست خودرا ادا نکردن
to be split [over something] [with somebody] موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
shoot the works <idiom> از هیچ تلاشی مضایقه نکردن
to be at strife [with somebody] [over something] موافقت نکردن [با کسی] [سر چیزی]
underplayed دست خودرا ادا نکردن
underplays دست خودرا ادا نکردن
Zel-i Sultan vase طرح گلدان ظل السلطان [این طرح بصورت تکراری و قرینه شامل یک گلدان و دسته های گل می باشد و مربوط به زمان سلطنت قاجار می باشد.]
malfunction [ اندام یا ماشین و غیره ] درست کار نکردن
married failure عمل نکردن خوشه اتصال مین
misfire عمل نکردن گلوله مانع اتش
Keep oneself to oneself. پیش کسی نرفتن (معاشرت نکردن )
misfired عمل نکردن گلوله مانع اتش
misfires عمل نکردن گلوله مانع اتش
turn one's back on <idiom> کمک نکردن به کسی که احتیاج دارد
karachoph design لچک ترنج کاراچف [این طرح مربوط به همین شهر در جنوب تفلیس منطقه قفقاز می باشد که در آن ترنج بزرگ و هشت وجهی با چهار مربع در دو طرف آن می باشد و قدمت آن بیش از صد سال است.]
refusing قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refuses قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refused قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
to have packed up [British E] کار نکردن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
to conk out کار نکردن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
off balance <idiom> فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
Welsh زیر قول زدن بتعهدخود عمل نکردن
lay off <idiom> بیش از این استفاده نکردن (دارو،سیگار)
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com