Dictiornary-Farsi | لعنت مایهء نفرت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 150 (8 milliseconds)

English	Persian
execration	لعنت مایهء نفرت


Other Matches

acidifier	مایهء حموضت
balking	مایهء لغزش
balks	مایهء لغزش
baulked	مایهء لغزش
baulks	مایهء لغزش
balked	مایهء لغزش
baulking	مایهء لغزش
bane	مایهء هلاکت
balk	مایهء لغزش
cusses	لعنت
cursing	لعنت
damn	لعنت
cussing	لعنت
curse	لعنت
curses	لعنت
dammit	لعنت
cuss	لعنت
God damn you. Fie upon you .	لعنت بر تو
malediction	لعنت
woe be to	لعنت
comminate	لعنت کردن
goddamned	لعنت شده
confounded	لعنت شده
damnation	لعنت شدگی
anathema	لعنت و تکفیر
Damn it ! Darn it ! Curse it !	لعنت بر شیطان !
damn	لعنت کردن
maledict	لعنت کردن بر
beshrewme	لعنت برمن
beshrew	لعنت کردن
damnatory	لعنت امیز
maledictory	لعنت امیز
doggone	لعنت شده
execratory	لعنت امیز
imprecate	لعنت کردن
curse on him	لعنت براوباد
imprecatory	لعنت امیز
accurse	لعنت کردن
dammit	لعنت کردن
hili	اعتقادبه مادیات-اعتقادباینکه مادیات مایهء شرارت است
It is not worth a damn . It is quite worthless.	به لعنت خدانمی ارزد
damnit!	لعنت ! [اصطلاح عامیانه ]
anathematize	لعنت کردن نفرین شدن
A curse has been laid on the family .	خانواده لعنت شده یی است
I wI'll be damned if I ll go .	لعنت برمن اگه بروم
damm	بد تلقی کردن لعنت فحش
jinx	آدم [چیز] نفرین [لعنت] آور
disgust	نفرت
hates	نفرت
malice	نفرت
horridness	نفرت
abominations	نفرت
hated	نفرت
execration	نفرت
hating	نفرت
abomination	نفرت
hate	نفرت
disgusts	نفرت
detestation	نفرت
odium	نفرت
aversion	نفرت
aversions	نفرت
phobia	نفرت
phobias	نفرت
loathing	نفرت
hatred	نفرت
nauseousness	نفرت انگیزی
noisomeness	نفرت انگیزی
mawkishness	نفرت انگیزی
sick of (someone or something) <idiom>	نفرت از چیزی
loth	نفرت کردن
loathly	نفرت انگیز
loathful	نفرت انگیز
hates	نفرت تنفر
hate	نفرت داشتن از
obnoxiousness	نفرت انگیزی
obscence	نفرت انگیز
offensiveness	نفرت انگیزی
invidious	نفرت انگیز
hate	نفرت تنفر
hated	نفرت داشتن از
hated	نفرت تنفر
to sniff at	نفرت کردن
scunner	مایه نفرت
hates	نفرت داشتن از
detest	نفرت کردن
disgusts	نفرت بیزاری
disgust	نفرت بیزاری
detestableness	نفرت انگیزی
detestable	نفرت انگیز
odious	نفرت انگیز
loathes	نفرت داشتن از
loathed	نفرت داشتن از
loathe	نفرت داشتن از
enmity	عداوت نفرت
asitia	نفرت از غذا
detesting	نفرت کردن
eyesores	مایه نفرت
blasted	نفرت انگیز
loathsome	نفرت انگیز
detests	نفرت کردن
forbidding	نفرت انگیز
eyesore	مایه نفرت
despises	نفرت داشتن
stinking	نفرت اور
despise	نفرت داشتن
odiousness	نفرت انگیزی
loathsomeness	نفرت انگیزی
hatefulness	نفرت انگیزی
hateable	نفرت انگیز
hatable	نفرت انگیز
fulsomeness	نفرت انگیزی
despising	نفرت داشتن
forbiddingness	نفرت انگیزی
abominate	نفرت کردن
hating	نفرت تنفر
despised	نفرت داشتن
abominated	نفرت کردن
abominates	نفرت کردن
hating	نفرت داشتن از
execrative	نفرت کننده
abominating	نفرت کردن
execrable	نفرت انگیز زشت
horrid	سهمناک نفرت انگیز
nastily	بطور نفرت انگیز
disgustingly	بطور نفرت اور
look down one's nose at someone or something <idiom>	نفرت خودرانشان دادن
stinkin	نفرت انگیز پست
stinker	شخص نفرت انگیز
odiously	بطور نفرت انگیز
to stink in one's nostrils	نفرت انگیز بودن
execrate	نفرت کردن از بدخواندن
pish	افهار نفرت کردن
obnoxious smell	بوی نفرت انگیز
forbiddingly	بطور نفرت انگیز
obnoxiously	بطور نفرت انگیز
fulsomely	بطور نفرت انگیز
invidiously	بطور نفرت انگیز
scunner	احساس نفرت کردن
to bring odium on	مورد نفرت قرار دادن
stinkard	ادم نفرت انگیز متعفن
infamous	پست نفرت انگیز شنیع
obnoxious	زیان بخش نفرت انگیز
gruesome	وحشت اور نفرت انگیز
loathly	زننده بطور نفرت انگیز
dispiteous	نفرت اور کینه توز
turn (someone) off <idiom>	ناراحت کردن،انزجار ، نفرت داشتن
nauseously	بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
horridly	بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده