Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (21 milliseconds)
English
Persian
rant
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranted
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranting
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
rants
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
ranten
لفافی کردن یاوه سرایی کردن بیهوده گفتن
Other Matches
ranten
سرزنش کردن یاوه سرایی
rant
سرزنش کردن یاوه سرایی
rants
سرزنش کردن یاوه سرایی
ranted
سرزنش کردن یاوه سرایی
ranting
سرزنش کردن یاوه سرایی
drools
افهارخوشحالی کردن یاوه سرایی کردن
drool
افهارخوشحالی کردن یاوه سرایی کردن
drooled
افهارخوشحالی کردن یاوه سرایی کردن
drooling
افهارخوشحالی کردن یاوه سرایی کردن
babbled
یاوه گفتن یاوه
babble
یاوه گفتن یاوه
babbles
یاوه گفتن یاوه
tittle-tattle
یاوه گفتن
tittle tattle
یاوه گفتن
blethers
بیهوده گفتن
blether
بیهوده گفتن
blethering
بیهوده گفتن
blethered
بیهوده گفتن
verbalizes
لفافی کردن
verbalises
لفافی کردن
verbalized
لفافی کردن
verbalising
لفافی کردن
verbalize
لفافی کردن
verbalised
لفافی کردن
verbalizing
لفافی کردن
narrated
داستانی را تعریف کردن داستان سرایی کردن
narrate
داستانی را تعریف کردن داستان سرایی کردن
narrating
داستانی را تعریف کردن داستان سرایی کردن
narrates
داستانی را تعریف کردن داستان سرایی کردن
prate
یاوه گویی کردن وراجی کردن
keen
نوحه سرایی کردن
fictionize
داستان سرایی کردن
fictionalizing
داستان سرایی کردن
fictionalizes
داستان سرایی کردن
fictionalized
داستان سرایی کردن
sonnetize
نغمه سرایی کردن
sonneteer
غزل سرایی کردن
fictionalised
داستان سرایی کردن
fictionalises
داستان سرایی کردن
fictionalising
داستان سرایی کردن
sonnetize
غزل سرایی کردن
keenest
نوحه سرایی کردن
fictionalize
داستان سرایی کردن
fribble
یاوه گویی کردن
gammon
یاوه مارس کردن
nattered
یاوه گویی کردن
nattering
یاوه گویی کردن
natters
یاوه گویی کردن
natter
یاوه گویی کردن
choruses
هم سرایی کردن دسته خوانندگان
chorused
هم سرایی کردن دسته خوانندگان
chorus
هم سرایی کردن دسته خوانندگان
chorusing
هم سرایی کردن دسته خوانندگان
wastes
حرام کردن بیهوده تلف کردن
run through
<idiom>
اصراف کردن بیهوده مصرف کردن
waste
حرام کردن بیهوده تلف کردن
piddled
کار بیهوده کردن
piddle
کار بیهوده کردن
to break butterfly on wheel
کوشش بیهوده کردن
to milk the ram
کوشش بیهوده کردن
piddles
کار بیهوده کردن
to beat the air
کوشش بیهوده کردن
fiddles
کار بیهوده کردن
frivol
کار بیهوده کردن
fiddled
کار بیهوده کردن
fiddle
کار بیهوده کردن
sass
بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
complements
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complemented
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complementing
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
complement
تملق گویی کردن خوشامد گفتن تکمیل کردن
to plough the sand
کوشش بیهوده یا بی فایده کردن
piffle
من من کردن حرف بیهوده زدن
to plough sands
کوشش بیهوده یا بی فایده کردن
have it
<idiom>
گفتن ،ادعا کردن
declaring
افهار کردن گفتن
come out with
<idiom>
بیان کردن ،گفتن
declare
افهار کردن گفتن
turn thumbs down
<idiom>
رد کردن،نپذیرفتن ،نه گفتن
declares
افهار کردن گفتن
enouce
بیان کردن بصراحت گفتن
gratulate
تبریک گفتن سلام کردن
rumored
شایعه گفتن و یا پخش کردن
lecture
سخنرانی کردن خطابه گفتن
iterate
دوباره گفتن بازگو کردن
lectured
سخنرانی کردن خطابه گفتن
rumours
شایعه گفتن و یا پخش کردن
abdicate
تفویض کردن ترک گفتن
abdicated
تفویض کردن ترک گفتن
lectures
سخنرانی کردن خطابه گفتن
rumoured
شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumor
شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumour
شایعه گفتن و یا پخش کردن
rumors
شایعه گفتن و یا پخش کردن
abdicating
تفویض کردن ترک گفتن
cites
اتخاذ سند کردن گفتن
abdicates
تفویض کردن ترک گفتن
tongues
گفتن دارای زبانه کردن
enunciating
اعلام کردن صریحا گفتن
welcomes
خوشامد گفتن پذیرایی کردن
welcomed
خوشامد گفتن پذیرایی کردن
welcome
خوشامد گفتن پذیرایی کردن
cite
اتخاذ سند کردن گفتن
enunciate
اعلام کردن صریحا گفتن
enunciated
اعلام کردن صریحا گفتن
enunciates
اعلام کردن صریحا گفتن
citing
اتخاذ سند کردن گفتن
cited
اتخاذ سند کردن گفتن
hallucinating
هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinates
هذیان گفتن اشتباه کردن
welcoming
خوشامد گفتن پذیرایی کردن
hallucinated
هذیان گفتن اشتباه کردن
hallucinate
هذیان گفتن اشتباه کردن
lecturing
سخنرانی کردن خطابه گفتن
to mince matters
از گفتن راستی فرو گذار کردن
drone
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
jaber
وراجی کردن تند و ناشمرده گفتن
droning
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
affirms
بطور قطع گفتن تصدیق کردن
affirming
بطور قطع گفتن تصدیق کردن
affirmed
بطور قطع گفتن تصدیق کردن
Easier said than done .
<proverb>
گفتن سهل تر از عمل کردن است .
droned
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
drones
وزوز کردن یکنواخت سخن گفتن
taunted
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunt
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
to be rude to any one
به کسی بی احترامی کردن کسیرا ناسزا گفتن
taunts
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunting
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
to speak one's mind
اندیشه خود را اشکار کردن رک سخن گفتن
to wheeze out
باخس خس گفتن با سینه تنگ ادا کردن
dogmatize
امرانه افهار عقیده کردن مقتدرانه سخن گفتن
cant
باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
straight from the shoulder
<idiom>
راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
to recount something to someone
[formal]
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
rhetorical
لفافی
verbiage
لفافی
fustian
لفافی
wordiness
لفافی
pack annealing
التهاب لفافی
interlining
استر لفافی
interleaving
پخش لفافی
euphuism
بیان مطنطن لفافی
pack annealing furnace
کوره التهاب لفافی
rhetoric
فصاحت و بلاغت لفافی
to talk in a whisper
بیخ گوشی سر گوشی سخن گفتن شرشر کردن
says
سخن گفتن صحبت کردن سخن
say
سخن گفتن صحبت کردن سخن
hooey
یاوه
prater
یاوه گو
gabbler
یاوه گو
absurd
یاوه
nonsense
یاوه
old wives' tales
یاوه
prattfall
یاوه گو
tattler
یاوه گو
ranter
یاوه گو
raving
یاوه گو
old wives' tale
یاوه
tattle
یاوه
elegize
مرثیه سرایی
carols
نغمه سرایی
lyrism
غزل سرایی
poetry
چامه سرایی
carol
نغمه سرایی
dirges
نوحه سرایی
dirge
نوحه سرایی
lyricism
غزل سرایی
greets
درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a
اری گفتن بله گفتن
greet
درود گفتن تبریک گفتن
greeted
درود گفتن تبریک گفتن
gasbags
یاوه سرا
gasbag
یاوه سرا
prate
یاوه گویی
gasconade
یاوه سرا
dotard
پیر یاوه گو
flim flam
سخن یاوه
high flying
یاوه اندیش
eulogium
مدح مدیحه سرایی
elocution
حس تقریر سخن سرایی
jeremiad
نوحه سرایی سوگنامه
froths
یاوه سخن پوچ
chatterbox
ادم پرحرف و یاوه گو
balderdash
یاوه نوشابه کف الود
froth
یاوه سخن پوچ
frothed
یاوه سخن پوچ
frothing
یاوه سخن پوچ
gas bag
یاوه سرا هرزه گو
chatterboxes
ادم پرحرف و یاوه گو
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
sputter
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputters
تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com