English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
baked beans لوبیای قرمز پخته شده و گوشت خوک
Other Matches
cold cuts گوشت پخته سرد
luncheon meat گوشت پخته و آماده
stroganoff گوشت پخته نازک با خردل
well done [fully cooked] <adj.> کاملا پخته [برای گوشت] [غذا و آشپزخانه]
fully cooked <adj.> کاملا پخته [برای گوشت] [غذا و آشپزخانه]
hash گوشت وسبزههای پخته که باهم بیامیزند امیزش
The meet is overdone. این گوشت خیلی پخته و سرخ شده است.
broth غذای مایعی مرکب از گوشت یاماهی وحبوبات وسبزیهای پخته
soya لوبیای روغن لوبیای ژاپنی
hereford نوعی گوساله گوشت قرمز ازنژاد انگلیسی که صورت سفیدی دارد
storm warning پرچم قرمز با مرکز سیاه یا 2چراغ قرمز بعلامت باد شدید
carminic acid اسید کارمینیک [عامل اصلی رنگ قرمز حاصل از شیره کشی حشره دانه قرمز]
salami گوشت خوک ویا گوشت گاو خشک شده
pigeon pea لوبیای سودانی
French bean لوبیای سبز
green bean لوبیای سبز
French beans لوبیای سبز
infrared line scan ردیابی خطی با اشعه مادون قرمز ردیابی مستقیم بامادون قرمز
chili خوراک لوبیای پر ادویه
cowpea لوبیای چشم بلبلی
chilli خوراک لوبیای پر ادویه
chilies خوراک لوبیای پر ادویه
Chile خوراک لوبیای پر ادویه
chillies خوراک لوبیای پر ادویه
scarlet runner نوعی لوبیای سبز
pomace گوشت سیب گوشت میوه
prayer beads لوبیای گیاه چشم خروس
navy bean لوبیای چشم بلبلی سفید
marrow bean لوبیای تخم درشت باغی
infrared imagery عکسبرداری مادون قرمز عکاسی با استفاده از اشعه مادون قرمز
haricot دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
haricots دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
club steak قسمتی از گوشت ران گاو گوشت گاو بریان شده
natural dyes رنگینه های طبیعی [که عموما از گیاهان و بعضی حیوانات تهیه می شوند. نمونه گیاهی رنگ قرمز گیاه روناس و نمونه حیوانی رنگ قرمز، حشره قرمزدانه می باشد.]
Turkaman rugs فرش های ترکمن [اینگونه فرش ها دارای طرح های ساده و هندسی شکل می باشند و غالبا زمینه قرمز یا قهوه ای ته قرمز با لبه ها و نوارهای سفید رنگ بافته می شوند.]
soy سبوس یا چاشنی چینی یاژاپونی مرکب از لوبیای جوشانده وشیر وغیره
beansprout جوانهی سویا و یا لوبیای مانگ که در سالاد و خوراکهای چینی به کار برده میشود
beansprouts جوانهی سویا و یا لوبیای مانگ که در سالاد و خوراکهای چینی به کار برده میشود
infrared ray اشعه مادون قرمز پرتو مادون قرمز پرتو فرو سرخ
coction پخته
ripest پخته
terracotta گل پخته
underdone کم پخته
ripe پخته
riper پخته
sunbaked افتاب پخته
spatchcock بشتاب پخته
well done خوب پخته
soden نیم پخته
sodden نیم پخته
samel نیم پخته
slack baked نیم پخته
biffin سیب پخته
burnt brick خشت پخته
dough baked نیم پخته
half-baked نیم پخته
boiled پخته شده
fired brick اجر پخته
half baked نیم پخته
rare لطیف نیم پخته
well-done steak استیک کاملا پخته
convenience foods خوراک پیش پخته
convenience food خوراک پیش پخته
liverwurst سوسیس جگر پخته
hard baked سفت پخته شده
it was cooked to rags انقدر پخته شدکه له شد
it is half cooked نیم پخته است
underdo نیم پخته کردن
underbaked نیم پخته ناپخته
rarest لطیف نیم پخته
rarer لطیف نیم پخته
sunny side up فقط یک طرفش پخته
arch brick اجر زیاد پخته
boild egg تخم مرغ پخته
He has cooked a pottage for you. <proverb> برایت آش پخته است .
warmed over دوباره پخته شده
first class brick اجر خوب پخته شده
baked meat شیرینی اردی غذای پخته
boild egg soft تخم مرغ پخته عسلی
warmed over زیادتر ازمعمول پخته شده
boild egg hard تخم مرغ پخته سفت
overdone خیلی پخته و سرخ شده
I want my steak well done. می خواهم استیکم خوب پخته با شد
bakemeat شیرینی اردی غذای پخته
body brick اجر خوب پخته شده
succotash غذای مرکب از لوبیا ومغزذرت پخته
Cooked vegetables digest easily. سبزی پخته زود هضم است.
medium steak استیک متوسط سرخ یا پخته شده
gigot ران گوسفند و غیره که پخته باشد
cow heel پاچه گاو پخته و دلمه شده
pale brick اجری که خوب پخته نشده است
apple dumpling شیرینی پخته شده با سیب درونش [آشپزی]
dumpling نوعی پودینگ که محتوی میوه پخته است
dumplings نوعی پودینگ که محتوی میوه پخته است
The project is not fully developed yet. این طرح هنوز پخته وآماده نیست
waffle کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffling کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffled کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffles کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
hominy ذرت پوست کنده که با اب جوش یا شیر پخته شده باشد
macedoine مخلوطی ازسبزیجات پخته که در سالاد یاروی لرزانک وامثال ان بکارمیرود
strudel ورقه نازک خمیر پخته که لوله شده و لای ان شیرینی باشد
parfait دسریخ زده مرکب از سرشیروتخم مرغ پخته وشربت ومواد دیگری
processed silk ابریشم پخته [ابریشمی که صمغ آن گرفته شده و آماده ریسندگی و یا رنگرزی است.]
erythrean قرمز
erythroid قرمز
cramoisy قرمز
coralline قرمز
laky a قرمز
gules قرمز
ponceau قرمز
vermeil قرمز
raddle گل قرمز
bloodshot قرمز
red <adj.> قرمز
sanguineous قرمز
vermillion قرمز
vinaceous قرمز
aka قرمز
vermilion قرمز
red line خط قرمز
rubrics خط قرمز
redder قرمز
redhead مو قرمز
redheads مو قرمز
reds قرمز
rubric خط قرمز
reddest قرمز
red card کارت قرمز
rosily برنگ قرمز
ripe lips لبهای قرمز
rel pole قطب قرمز
infra red زیر قرمز
redlining خط قرمز کشیدن
crimson قرمز روناسی
red brick اجر قرمز
red nucleus هسته قرمز
red lips لبهای قرمز
red letter با حروف قرمز
red lead سرب قرمز
roucou قرمز بویا
rubefaction قرمز سازی
infra-red زیر قرمز
safflower carmine قرمز کافیشه
rufous قرمز کم رنگ
ruffous قرمز کم رنگ
ruby of arsenic زرنیخ قرمز
cochineal قرمز دانه
cochineal قرمز شراب کش
caramels مایل به قرمز
rubious قرمز یاقوتی
rubescent قرمز شونده
rubefy قرمز کردن
crimson قرمز سیر
caramel مایل به قرمز
body brick اجر قرمز
bright red قرمز روشن
martagon سوسن قرمز
ladyfinger فلفل قرمز
kidney bean لوبیا قرمز
red lights چراغ قرمز
red light چراغ قرمز
gorcock با قرقره قرمز
infrared زیر قرمز
chilli pepper فلفل قرمز
infrared مادون قرمز
infera red مادون قرمز
Red chilli فلفل قرمز
first class brick اجر قرمز
methyl red قرمز متیل
encrimson قرمز کردن
scarlet قرمز لاکی
phenol red قرمز فنول
Cayenne فلفل قرمز
chlorophennol red قرمز کلروفنول
oxide of copper توتیای قرمز
congo red قرمز کنگو
neutral red قرمز خنثی
cresol red قرمز کرزول
nacarat قرمز روشن
murrey قرمز ارغوانی
minium اکسید قرمز
dressed inred قرمز پوش
minium شنجرف قرمز
hot pepper فلفل قرمز
flush قرمز کردن
rubefacient قرمز کننده
reddens قرمز کردن
kidney beans لوبیا قرمز
redden قرمز کردن
redden قرمز شدن
reddened قرمز کردن
reddened قرمز شدن
reddening قرمز کردن
reddening قرمز شدن
reddens قرمز شدن
staring red قرمز زننده
flushing قرمز کردن
flushes قرمز کردن
angry قرمز شده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com