English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (15 milliseconds)
English Persian
wildfire ماده قابل اشتعال
Search result with all words
fuel سوخت ماده قابل اشتعال
fueled سوخت ماده قابل اشتعال
fuelled سوخت ماده قابل اشتعال
fuelling سوخت ماده قابل اشتعال
fuels سوخت ماده قابل اشتعال
Other Matches
piceous قابل اشتعال
combustible قابل اشتعال
limit of inflammability حد قابل اشتعال
inflammable قابل اشتعال
inflamable قابل اشتعال
flammable قابل اشتعال
ignitable قابل اشتعال
inflammables مواد قابل اشتعال
pyrogen عنصر قابل اشتعال
inflammable substances مواد قابل اشتعال
hypergol مایع قابل اشتعال
benzine انواع مواد نفتی قابل اشتعال
xylene خا نوادهای ازهیدروکربنهای سمی و قابل اشتعال و معطر
xylol خا نوادهای ازهیدروکربنهای سمی و قابل اشتعال و معطر
nitro مایع قابل اشتعال مورداستفاده در اتومبیل بصورت خالص یا مخلوط برای نیروی بیشتر
degressive burning اشتعال طولانی اشتعال تدریجی خرج
explosive قابل احتراق ماده محترقه یا منفجره
physical ماده جامدی که قابل لمس است
igniter ماده بسیار قابل احتراق که باماده ضعیفتر مخلوط میشود
thermite ماده مخصوص جوش کاری و ماده اتشزای داخل گلولههای اتشزا
antiset ماده ضدغلیظ شدن و بستن مواد ماده سیال کننده
photoresist ماده شیمیایی ای که در اثر اعمال نور به یک ماده مقاومت و محکم تبدیل میشود
materialism فلسفه اصالت ماده اعتقاد به اینکه انچه وجود دارد ماده است
female connector دوشاخه ماده متصل کننده ماده
gunk ماده کثیف و چسبناک ماده چرب
dopes معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
dope معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
coolant ماده سرماساز ماده خنک کننده
coolants ماده سرماساز ماده خنک کننده
ignition اشتعال
deflagration اشتعال
combustion اشتعال
firing اشتعال
burning اشتعال
pigment ماده رنگی ماده ملونه
pigments ماده رنگی ماده ملونه
fuels ماده انرژی زا ماده کارساز
fuelling ماده انرژی زا ماده کارساز
fuelled ماده انرژی زا ماده کارساز
fuel ماده انرژی زا ماده کارساز
fueled ماده انرژی زا ماده کارساز
igniting point نقطه اشتعال
combustion اشتعال احتراق
fire retardant اشتعال کاه
burning train مسیر اشتعال
firing voltage ولتاژ اشتعال
fire proofing compound اشتعال کاه
firing point نقطه اشتعال
ignitability قابلیت اشتعال
flammable اشتعال پذیر
fire point نقطه اشتعال
flammability قابلیت اشتعال
aglow درحال اشتعال
lighting اشتعال نورافکنی
ignition اشتعال احتراق
flare up اشتعال ناگهانی
flash point نقطه اشتعال
uninflammable اشتعال ناپذیر
flammability اشتعال پذیری
flaming of arc اشتعال جرقه
burning point نقطه اشتعال
inflammable اشتعال پذیر
ignition charge خرج اشتعال
flamboyancy اشتعال لرزشی
combustibility قابلیت اشتعال
flamboyance اشتعال بالرزش
flamboyance اشتعال لرزشی
light firing اشتعال منور
dead burned انتهای اشتعال
dead center ignition نقطه اشتعال
light firing اشتعال نورانی
flamboyancy اشتعال بالرزش
coal dust firing اشتعال گردی
inflammability اشتعال پذیری
inflamable اشتعال پذیر
inflammability قابلیت اشتعال
ignition point نقطه اشتعال
ignition اتش گیری اشتعال
lead in مدار هادی اشتعال
flammable liquid مایع اشتعال پذیر
lower flammability limit حد پایینی اشتعال پذیری
upper flammability limit حد بالایی اشتعال پذیری
ignitor محفظه حامل باروت اشتعال
hypergolic fuel سوخت خیلی حساس به اشتعال
flash point tester ازمایش کننده نقطه اشتعال
flareback اشتعال برخلاف مسیر عادی شعله
gynandromorph جانور نر و ماده هم نر و هم ماده
anti- ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
oogamete سلول جنسی ماده یاخته جنسی ماده
recoverable item وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
archival quality مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
escrow سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
transferable قابل واگذاری قابل انتقال
presentable قابل نمایش قابل تقدیم
sensible قابل درک قابل رویت
thankworthy قابل تشکر قابل شکر
presentable قابل معرفی قابل ارائه
elastic قابل کش امدن قابل انعطاف
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
changeable قابل تعویض قابل تبدیل
exigible قابل مطالبه قابل پرداخت
adducible قابل اضهار قابل ارائه
exigible قابل تقاضا قابل ادعا
presumable قابل استنباط قابل استفاده
bilable قابل رهایی قابل ضمانت
tenable قابل مدافعه قابل تصرف
combustible قابل سوزش قابل تراکم
observable قابل مشاهده قابل گفتن
achievable قابل وصول قابل تفریق
capacities حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacity حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display terminal ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display unit ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
interruptor ضامن قطع مدار اشتعال ماسوره ضامن داخلی ماسوره
internal furnace کوره درونی بوته درونی اشتعال درونی
nany بز ماده
items ماده
articles ماده
item ماده
article ماده
nanny goats بز ماده
material ماده
materials ماده
female ماده
metal ماده
metals ماده
stuffs ماده
stuffed ماده
stuff ماده
foamed meterid ماده کف
anti matter ضد ماده
agent ماده
agents ماده
monoclinous نر و ماده
nanny goat بز ماده
bitching سگ ماده
substance ماده
stipulation ماده
clause ماده
bitched سگ ماده
clauses ماده
abscesses ماده
abscess ماده
mattering ماده
bitch سگ ماده
matters ماده
bitches سگ ماده
mattered ماده
catch for door bolt ماده
matter ماده
stuffless بی ماده
antimatter ضد ماده
provision ماده
substances ماده
indiscoverable غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
indemonstrable غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
inconvertible غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
floatable قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
irrefrangible غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
chronogram ماده تاریخ
allelopathic substance ماده دورساز
tigresses ماده پلنگ
immaterialist منکر ماده
insulating material ماده عایق
disinfector ماده ضدعفونی
chemical agent ماده شیمیایی
insulant ماده عایق
preventive ماده حفافتی
cowing ماده گاو
cowed ماده گاو
cows ماده گاو
addition agent ماده افزودنی
inoculant ماده تلقیحی
dye stuff ماده رنگی
dyestuff ماده رنگی
inspection clause ماده نظارت
tigress ماده پلنگ
cow ماده گاو
aetna material ماده اتنا
chlorophyl ماده سبزگیاهی
ovum یاخته ماده
material ماده کار
articles ماده قانون
leopardess ماده پلنگ
clauses ماده قانون
articles ماده بند
keratine ماده شاخی
keratin ماده شاخی
article ماده قانون
chlorophyll ماده سبزگیاهی
lignin ماده چوب
vomitus ماده قی شده
corrodent ماده اکاله
cow calf گوساله ماده
tabby گربه ماده
tabbies گربه ماده
raw material ماده خام
mucus ماده مخطی
mucus ماده لزج
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com