English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
bailiff مامور اجرای دادگاه بخش معاون کلانتر
bailiffs مامور اجرای دادگاه بخش معاون کلانتر
Other Matches
prize courts دادگاه مامور رسیدگی به مسائل مربوط به prize بدون رای این دادگاه به مال
procurator معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
procurators معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
possession money حق الحفظ دستمزدی که در برای اجرای حکم تملیک یا صیانت ملک تملیک شده از طریق اجرای حکم به مامور اجراداده میشود
task element قسمت مامور اجرای عملیات
task group ناو گروه مامور اجرای عملیات
task fleet ناوگان مامور اجرای عملیات یا ماموریت
enforcement of a judment اجرای حکم دادگاه
legal enforcement اجرای حکم دادگاه
enforcement by writ اجرای حکم دادگاه
receiver ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
receivers ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
mate معاون کشتی معاون ناخدا
mated معاون کشتی معاون ناخدا
mates معاون کشتی معاون ناخدا
rading party قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
sheriffs کلانتر
sheriff کلانتر
marshalled کلانتر سردسته
marshaling کلانتر سردسته
marshals کلانتر سردسته
reeve کد خدا کلانتر
marshal کلانتر سردسته
marshaled کلانتر سردسته
judge advocate دادستان دادگاه نظامی مشاور قانونی دادگاه نظامی مستشار دادگاه نظامی
syndic کلانتر یا شهردار رئیس صنف
chaining اجرای یک برنامه خیلی بزرگ که با اجرای بخشهای کوچکتر در یک زمان
discharge مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharges مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
continuance تمدید یا تجدید وقت دادگاه دادگاه را به عنوان تنفس موقتا" تعطیل کردن
real time اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
delegate مامور فرستاده مامور کردن
delegated مامور فرستاده مامور کردن
delegating مامور فرستاده مامور کردن
delegates مامور فرستاده مامور کردن
transfer of cause احاله امر از یک دادگاه به دادگاه دیگر به علل قانونی
parquet محل نشستن اعضا دادگاه در دادسرامحوطه دادگاه
purging a contempt of court جریمه اهانت به دادگاه غرامت توهین به دادگاه
remanet احاله موضوع از یک دادگاه به دادگاه دیگر
manadamus حکم دادگاه بالاتربه دادگاه پایین تر
Sound Recorder امکانی در ویندوز ماکروسافت که به کاربر امکان اجرای فایلهای صورت ای دیجیتالی یا ضبط صوت روی دیسک و اجرای ویرایش ابتدایی میدهد
run duration خطایی که هنگام اجرای برنامه یا وقوع خطا در حین اجرای برنامه تشخیص داده شود
pipelines اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه
pipeline اجرای پردازش دستور دوم در حالی که هنوز پردازش اولی تمام نشده است برای سرعت اجرای برنامه
summary court دادگاه اولیه دادگاه پادگانی
writ دستور دادگاه حکم دادگاه
writs دستور دادگاه حکم دادگاه
application of fire اجرای اتش روی هدفهای مورد نظر اجرای اتش
feasibility study مطالعه قابلیت اجرای کار بررسی امکان اجرای کار
arrested جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
accessory معاون
assistant معاون
second-best معاون
assistants معاون
second in command معاون
second best معاون
girl friday معاون زن
adjunct معاون
deputies معاون
coajutor معاون
helpmeet معاون
aiding معاون
accessorial معاون
vice-chancellor معاون
vice-chancellors معاون
acologte معاون
aid معاون
adjoint معاون
adjuncts معاون
vice chancellor معاون
asst معاون
dept معاون
depts معاون
advisor معاون
deputy معاون
aided معاون
time resolution جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
Solicitor General معاون دادستان
vicar معاون خلیفه
vicars معاون خلیفه
under-secretary معاون وزارت
lieutenant governor معاون فرماندار
adjoint معاون استاد
accessory معاون جرم
under-secretaries معاون وزارت
accessory to a riot معاون فتنه
accessary معاون جرم
abetter or abettor معاون جرم
counsellor and procurer معاون جرم
acolytes معاون یاکمک
acolyte معاون یاکمک
Solicitors General معاون دادستان
archdeacons معاون اسقف
archdeacon معاون اسقف
undersecretary معاون وزارتخانه
vice president معاون [رئیس]
veep معاون مدیرکل
vice governor معاون فرمانداری
subdean معاون dean
subdeacon معاون خادم
subdeacon معاون شماس
curate معاون کشیش بخش
curates معاون کشیش بخش
wingman معاون رسد هوایی
veep معاون رئیس جمهور
vice-chancellor معاون رئیس دانشگاه
mate's receipt رسید معاون ناخدا
vice chancellor معاون رئیس دانشگاه
subprincipal معاون رئیس مدرسه
subdeacon معاون گماشته روحانی
script assistant معاون برنامه نویسی
coadjutor معاون یاری کننده
vice-chancellors معاون رئیس دانشگاه
accomplice شریک یا معاون جرم
assistant chief of staff معاون رئیس ستاد
assistant secretary of the army معاون وزیر نیروی زمینی
executives افسراجراییات معاون اجرایی قسمت
executive افسراجراییات معاون اجرایی قسمت
executive officer معاون یکان افسر تیر
under secretary زیر نظارت دبیر کل معاون وزیر
performance standard معیارهای عملکرد معیارهای اجرای کار یاعملکرد یکان یا دستگاه معیارهای اجرای کار
vice presidency مقام یا محل اقامت معاون رئیس جمهور
post attack بعد از اجرای حمله یا تک وقایع بعد از اجرای حمله
commissionaire مامور
commissioners مامور
bedel مامور
commissionaires مامور
pursuivant مامور
missionary مامور
missionaries مامور
appointed مامور
bedell مامور
commissioner مامور
ranksman مامور صف
officers مامور
functionery مامور
functionary مامور
officer مامور
official مامور
functionaries مامور
agents مامور
agent مامور
diplomatic agent مامور سیاسی
file clerk مامور بایگانی
customs officer مامور گمرک
appoints مامور کردن
appoint مامور کردن
executive bailiff مامور اجرا
mole مامور مخفی
defector in place مامور مخفی
envoi مامور نماینده
hangmen مامور اعدام
diplomatic officer مامور سیاسی
customs appraisor مامور گمرک
custom assersor مامور گمرک
communicant مامور ابلاغ
censors مامور سانسور
censoring مامور سانسور
censored مامور سانسور
bumbailiff مامور اجرا
censor مامور سانسور
bailiff مامور اجرا
bailiffs مامور اجرا
assignee نماینده مامور
communicants مامور ابلاغ
counterspy مامور ضد جاسوسی
consular officer مامور کنسولی
envoy مامور نماینده
envoy فرستاده مامور
envoys مامور نماینده
envoys فرستاده مامور
scout مامور اکتشاف
scouted مامور اکتشاف
scouts مامور اکتشاف
attackman مامور حمله
hangman مامور اعدام
send on duty مامور کردن
typographer مامور چاپخانه
purchasing officer مامور خرید
sergeant at arms مامور اجرا
waggoner مامور واگن
emissary مامور مخفی
pointsman مامور راهنمائی
emissary مامور سری
investigator مامور تحقیق
investigators مامور تحقیق
inquisitor مامور تحقیق
on sentry مامور نگهبانی
policeman مامور پلیس
tollman مامور نواقل
paymaster مامور پرداخت
paymasters مامور پرداخت
revenuer مامور مالیاتی
officers مامور متصدی
officer مامور متصدی
sergeants مامور اجرا
sergeant مامور اجرا
inquisitors مامور تحقیق
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com