Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (10 milliseconds)
English
Persian
catchpole
مامور اخذ مالیات
catchpoll
مامور اخذ مالیات
Search result with all words
publican
مامور وصول مالیات
publicans
مامور وصول مالیات
tallagers
مامور جمع اوری مالیات وعوارض
taxing master
مامور وصول مالیات هزینه دادرسی
Other Matches
rading party
قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
delegating
مامور فرستاده مامور کردن
delegated
مامور فرستاده مامور کردن
delegates
مامور فرستاده مامور کردن
delegate
مامور فرستاده مامور کردن
ability to pay principle of taxation
اصل توانائی پرداخت مالیات برپایه این اصل مالیات بایدمتناسب با توانائی پرداخت مالیات دهنده وضع شود
incidence of taxation
تحمل کننده نهایی مالیات کسی که بار اصلی مالیات رابه دوش می کشد
advalorem tax
مالیات بر مبنای ارزش مالیات براساس قیمت کالا
remission of taxes
صرف نظر از گرفتن مالیات گذشت از مالیات
excise
مالیات کالاهای داخلی مالیات غیرمستقیم
excise tax
مالیات برفروش مالیات غیر مستقیم
assessments
ممیزی مالیات وضع مالیات
assessment
ممیزی مالیات وضع مالیات
tax evasion
عدم پرداخت مالیات بصورت غیر قانونی فرار از پرداخت مالیات
nonneutralities of income taxation
خنثی نبودن مالیات بر درامد بی طرف نبودن مالیات بردرامد
levying
اخذ مالیات مالیات
levying
مالیات بندی مالیات
taxation
مالیات بندی مالیات
levied
مالیات بندی مالیات
levied
اخذ مالیات مالیات
levies
مالیات بندی مالیات
levies
اخذ مالیات مالیات
levy
مالیات بندی مالیات
levy
اخذ مالیات مالیات
regressive income tax
مالیات بر درامد کاهنده مالیات بر درامد نزولی
producers burden of tax
بار مالیات تولید کنندگان سهم تولید کنندگان از مالیات
commissionaire
مامور
commissionaires
مامور
missionaries
مامور
official
مامور
officers
مامور
officer
مامور
missionary
مامور
appointed
مامور
agent
مامور
functionary
مامور
agents
مامور
bedel
مامور
commissioners
مامور
functionaries
مامور
functionery
مامور
commissioner
مامور
pursuivant
مامور
ranksman
مامور صف
bedell
مامور
police officer
مامور پلیس
police officers
مامور پلیس
custom assersor
مامور گمرک
counterspy
مامور ضد جاسوسی
waggoner
مامور واگن
on sentry
مامور نگهبانی
consular officer
مامور کنسولی
tollman
مامور نواقل
pointsman
مامور راهنمائی
bumbailiff
مامور اجرا
customs officer
مامور گمرک
sergeants
مامور اجرا
diplomatic agent
مامور سیاسی
bailiff
مامور اجرا
bailiffs
مامور اجرا
file clerk
مامور بایگانی
executive bailiff
مامور اجرا
lictor
مامور اجرا
envoi
مامور نماینده
diplomatic officer
مامور سیاسی
secret agents
مامور مخفی
secret agent
مامور مخفی
customs appraisor
مامور گمرک
policeman
مامور پلیس
policemen
مامور پلیس
sergeant
مامور اجرا
typographer
مامور چاپخانه
attackman
مامور حمله
executors
مامور اجرا
emissaries
مامور سری
emissaries
مامور مخفی
emissary
مامور سری
scout
مامور اکتشاف
sergeant at arms
مامور اجرا
send on duty
مامور کردن
officer
مامور متصدی
he was ordered to europe
او مامور اروپا شد
officers
مامور متصدی
revenuer
مامور مالیاتی
inquisitors
مامور تحقیق
investigator
مامور تحقیق
executor
مامور اجرا
assignee
نماینده مامور
purchasing officer
مامور خرید
emissary
مامور مخفی
hangman
مامور اعدام
hangmen
مامور اعدام
scouts
مامور اکتشاف
communicant
مامور ابلاغ
communicants
مامور ابلاغ
scouted
مامور اکتشاف
inquisitor
مامور تحقیق
High Commissioner
مامور عالیرتبه
High Commissioners
مامور عالیرتبه
bureaucrat
مامور اداری
bureaucrats
مامور اداری
investigators
مامور تحقیق
executioners
مامور اعدام
censors
مامور سانسور
probation officer
مامور نافر
probation officers
مامور نافر
defector in place
مامور مخفی
paymasters
مامور پرداخت
paymaster
مامور پرداخت
mole
مامور مخفی
auditor
مامور رسیدگی
auditors
مامور رسیدگی
appoints
مامور کردن
censoring
مامور سانسور
executioner
مامور اعدام
envoys
فرستاده مامور
envoys
مامور نماینده
appoint
مامور کردن
censor
مامور سانسور
censored
مامور سانسور
envoy
مامور نماینده
envoy
فرستاده مامور
rading party
قسمت مامور دستبرد
tidewaiter
مامور گمرک لب دریا
scrutineer
مامور شمارش ارا
sergeant at arms
مامور اجرا و انتظامات
relieving officer
مامور اعانه فقرا
firefighters
مامور اتش نشانی
officer
مامور کارمند اداری
to send upon an e
مامور سفارت کردن
officers
مامور کارمند اداری
scambler
مدافع مامور مانوربالا
fireguard
مامور اتش نشانی
truck master
مامور یا سرپرست چندکامیون
fireguards
مامور اتش نشانی
firefighter
مامور اتش نشانی
lifeguard
مامور نجات غریق
lifeguards
مامور نجات غریق
affiliation with the department of defen
مامور به وزارت جنگ
pursuivant
مامور ابلاغ یا اخطاریه
press agent
مامور اگهی و تبلیغ
pontonier
مامور پل موقت سازی
pontoneer
مامور پل موقت سازی
commissioning
حق العمل مامور شدن
commission
حق العمل مامور شدن
dustmen
مامور تنظیف خاکروبه بر
dustman
مامور تنظیف خاکروبه بر
lord advocate
دادستان کل مامور به اسکاتلند
fire fighter
مامور اتش نشانی
justiciar
مامور قضایی عالیرتبه
he was appointed to inspect it
مامور شد ان را بازرسی کند
commissions
حق العمل مامور شدن
aid man
مامور کمکهای اولیه
firemen
مامور اتش نشانی
fireman
مامور اتش نشانی
apparitor
چاووش مامور اجراء
bailiwick
ناحیه قلمرو مامور
barrier patrol
گشتی مامور موانع
master in lunacy
مامور رسیدگی به دیوانگی ها
raiding party
قسمت مامور کمین
vice squad
مامور کشف ودستگیری تبهکاران
press-gang
دسته مامور جلب مشمولین
press gangs
دسته مامور جلب مشمولین
press gang
دسته مامور جلب مشمولین
task element
قسمت مامور اجرای عملیات
vice squads
مامور کشف ودستگیری تبهکاران
press-ganged
دسته مامور جلب مشمولین
press-ganging
دسته مامور جلب مشمولین
earth stopper
مامور بستن سوراخهای روباه
crier
مامور اخطارهای عمومی دردادگاه
paymistress
زنی که مامور پرداخت باشد
process server
مامور ابلاغ برگهای قانونی
commissioners
مامور عالی رتبه دولت
commissioner
مامور عالی رتبه دولت
raiding party
قسمت مامور دستبرد یا تاخت
reeve
حاکم عرف مامور اجرا
remembrancer
مامور وصول مطالبات سلطنتی
Is there a parking attendant?
آیا مامور پارکینگ هست؟
smokechaser
مامور اتش نشانی جنگل
press-gangs
دسته مامور جلب مشمولین
hang man
مامور اعدام به وسیله دار
Esteemed commissioner!
مامور عالی رتبه محترم!
safeguard
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
to p a soldier to duty
سربازی را به پاسگاهی مامور کردن
tipstaff
مامور مسئول زندانیان دردادگاه
safeguarded
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
water bailiffs
مامور تفتیش کشتیها در بندر
water bailiffs
مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
safeguarding
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguards
مامور حفافت پرسنل و یا اموال
nark
مامور خفیه پلیس جاسوسی کردن
close covering group
ناو گروه مامور پوشش نزدیک
affiliated unit
یکان احتیاط مامور به ادارات غیرنظامی
wharfinger
مامور اسکله یا برانداز رئیس لنگرگاه
submarine chaser
قایق مامور تعقیب زیر دریایی
task fleet
ناوگان مامور اجرای عملیات یا ماموریت
task group
ناو گروه مامور اجرای عملیات
procurator
معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
point duty
نگهبانی مامور راهنمایی عبورومرورکه درنقطهای می ایستد
harbor master
مامور تنظیم حمل ونقل وامور بندرگاه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com