Dictiornary-Farsi | مامور اعدام | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 205 (10 milliseconds)

English	Persian
executioner	مامور اعدام
executioners	مامور اعدام
hangman	مامور اعدام
hangmen	مامور اعدام


Search result with all words

hang man	مامور اعدام به وسیله دار
Other Matches

capital punishment	کیفر اعدام مجازات اعدام
rading party	قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
delegated	مامور فرستاده مامور کردن
delegating	مامور فرستاده مامور کردن
delegates	مامور فرستاده مامور کردن
delegate	مامور فرستاده مامور کردن
hanging	اعدام
execution	اعدام
gallows	اعدام
death squads	جوخهی اعدام
death sentence	حکم اعدام
to die on the scaffold	اعدام شدن
overhangs	اعدام کردن
convicted to death	محکوم به اعدام
under sentence of death	محکوم به اعدام
gallows	مستحق اعدام
under pain of death	با کیفر اعدام
death squad	جوخهی اعدام
to death penalty	اعدام مجازات
capital punishment	مجازات اعدام
death penalty	مجازات اعدام
death warrants	حکم اعدام
death sentences	حکم اعدام
extinction	اعدام انهدام
death warrant	حکم اعدام
executes	اعدام کردن
executed	اعدام کردن
execute	اعدام کردن
death penalty	کیفر اعدام
overhang	اعدام کردن
the penalty of death	کیفر اعدام
capital punishment	اعدام مجازات
gassed	اعدام با گاز
executing	اعدام کردن
gas	اعدام با گاز
gasses	اعدام با گاز
gases	اعدام با گاز
administer	اعدام کردن
executed [judicially killed] <adj.> <past-p.>	اعدام شده
gallows bird	ادم مستحق اعدام
gas chambers	محفظه اعدام با گاز
gas chamber	محفظه اعدام با گاز
electric chair	اعدام بوسیله برق
guillotines	با گیوتین اعدام کردن
to execute somebody	اعدام کردن [حقوق]
guillotine	با گیوتین اعدام کردن
guillotined	با گیوتین اعدام کردن
guillotining	با گیوتین اعدام کردن
electric chair	صندلی اعدام الکتریکی
hanging	محزون مستحق اعدام
capital offence or crime	گناه مستوجب اعدام
carrying out [of a death sentence]	اجرا [حکم اعدام]
administering	انجام دادن اعدام کردن
administers	انجام دادن اعدام کردن
capital	گناه مستوجب اعدام سرمایه
administered	انجام دادن اعدام کردن
to execute somebody for something	کسی را بخاطر چیزی اعدام کردن
black flag	پرچمی که نشانی اعدام زندانی است
execution	بدار زدن اعدام اجرا کردن
auto da fe	اجرای حکم اعدام ومجازات شخص مرتد
black cap	کلاهی که هنگام اجرای حکم اعدام برسرمحکوم گذارند
to be broken on the wheel	روی چرخ گاری مردن [نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
flag	جلب توجه برنامه در شبکه در حین اجرا برای تامین نتیجه یا گزارش دادن یا اعدام یک چیز خالص
flags	جلب توجه برنامه در شبکه در حین اجرا برای تامین نتیجه یا گزارش دادن یا اعدام یک چیز خالص
officer	مامور
officers	مامور
commissioners	مامور
functionery	مامور
bedell	مامور
bedel	مامور
commissioner	مامور
agents	مامور
agent	مامور
official	مامور
commissionaire	مامور
missionaries	مامور
functionaries	مامور
functionary	مامور
ranksman	مامور صف
missionary	مامور
pursuivant	مامور
appointed	مامور
commissionaires	مامور
scouted	مامور اکتشاف
scouts	مامور اکتشاف
assignee	نماینده مامور
attackman	مامور حمله
defector in place	مامور مخفی
mole	مامور مخفی
officer	مامور متصدی
scout	مامور اکتشاف
officers	مامور متصدی
investigator	مامور تحقیق
investigators	مامور تحقیق
inquisitor	مامور تحقیق
inquisitors	مامور تحقیق
bumbailiff	مامور اجرا
police officer	مامور پلیس
typographer	مامور چاپخانه
tollman	مامور نواقل
sergeant at arms	مامور اجرا
send on duty	مامور کردن
revenuer	مامور مالیاتی
pointsman	مامور راهنمائی
he was ordered to europe	او مامور اروپا شد
lictor	مامور اجرا
on sentry	مامور نگهبانی
purchasing officer	مامور خرید
police officers	مامور پلیس
file clerk	مامور بایگانی
executive bailiff	مامور اجرا
consular officer	مامور کنسولی
secret agents	مامور مخفی
secret agent	مامور مخفی
counterspy	مامور ضد جاسوسی
custom assersor	مامور گمرک
customs appraisor	مامور گمرک
customs officer	مامور گمرک
diplomatic agent	مامور سیاسی
diplomatic officer	مامور سیاسی
waggoner	مامور واگن
envoys	فرستاده مامور
auditor	مامور رسیدگی
envoi	مامور نماینده
High Commissioner	مامور عالیرتبه
High Commissioners	مامور عالیرتبه
probation officers	مامور نافر
envoy	مامور نماینده
bureaucrat	مامور اداری
bureaucrats	مامور اداری
policemen	مامور پلیس
bailiffs	مامور اجرا
envoys	مامور نماینده
communicant	مامور ابلاغ
envoy	فرستاده مامور
communicants	مامور ابلاغ
censor	مامور سانسور
appoints	مامور کردن
bailiff	مامور اجرا
sergeants	مامور اجرا
appoint	مامور کردن
auditors	مامور رسیدگی
sergeant	مامور اجرا
paymasters	مامور پرداخت
policeman	مامور پلیس
probation officer	مامور نافر
emissaries	مامور سری
emissaries	مامور مخفی
emissary	مامور سری
paymaster	مامور پرداخت
censors	مامور سانسور
censoring	مامور سانسور
emissary	مامور مخفی
censored	مامور سانسور
executor	مامور اجرا
executors	مامور اجرا
lord advocate	دادستان کل مامور به اسکاتلند
firemen	مامور اتش نشانی
sergeant at arms	مامور اجرا و انتظامات
pursuivant	مامور ابلاغ یا اخطاریه
scrutineer	مامور شمارش ارا
raiding party	قسمت مامور کمین
rading party	قسمت مامور دستبرد
fire fighter	مامور اتش نشانی
fireman	مامور اتش نشانی
scambler	مدافع مامور مانوربالا
to send upon an e	مامور سفارت کردن
justiciar	مامور قضایی عالیرتبه
truck master	مامور یا سرپرست چندکامیون
master in lunacy	مامور رسیدگی به دیوانگی ها
relieving officer	مامور اعانه فقرا
he was appointed to inspect it	مامور شد ان را بازرسی کند
tidewaiter	مامور گمرک لب دریا
pontoneer	مامور پل موقت سازی
dustman	مامور تنظیف خاکروبه بر
pontonier	مامور پل موقت سازی
dustmen	مامور تنظیف خاکروبه بر
publican	مامور وصول مالیات
barrier patrol	گشتی مامور موانع
bailiwick	ناحیه قلمرو مامور
apparitor	چاووش مامور اجراء
aid man	مامور کمکهای اولیه
affiliation with the department of defen	مامور به وزارت جنگ
publicans	مامور وصول مالیات
press agent	مامور اگهی و تبلیغ
lifeguards	مامور نجات غریق
lifeguard	مامور نجات غریق
fireguards	مامور اتش نشانی
fireguard	مامور اتش نشانی
firefighters	مامور اتش نشانی
firefighter	مامور اتش نشانی
officer	مامور کارمند اداری
officers	مامور کارمند اداری
commission	حق العمل مامور شدن
catchpoll	مامور اخذ مالیات
commissions	حق العمل مامور شدن
catchpole	مامور اخذ مالیات
commissioning	حق العمل مامور شدن
reeve	حاکم عرف مامور اجرا
safeguarding	مامور حفافت پرسنل و یا اموال