English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
agent provocateur مامور اگاهی که با لباس مبدل در باندی کار میکند
agents provocateurs مامور اگاهی که با لباس مبدل در باندی کار میکند
Other Matches
masquerading لباس مبدل
disguising لباس مبدل
disguised لباس مبدل
masquerade لباس مبدل
disguise لباس مبدل
masqueraded لباس مبدل
masquerades لباس مبدل
disguisedly با لباس مبدل
disguises لباس مبدل
masqueraded به لباس مبدل درامدن
masquerading به لباس مبدل درامدن
masquerade به لباس مبدل درامدن
masquerades به لباس مبدل درامدن
guise تغییر قیافه لباس مبدل
guises تغییر قیافه لباس مبدل
private d. کسیکه دست مزد گرفته درکارویژه ایی کاریا اگاهی میکند
twin sideband ارتباط رادیویی دو باندی یا دوعنصری
open cycle reactor system سیستم راکتوری که دران ماده سردکننده تنها یکبار از مبدل حرارتی مرکزی عبور میکند
muffing مبدل حرارتی اگزوز که ازگرمای گازهای خروجی برای گرم کردن کابین هواپیما استفاده میکند
muffed مبدل حرارتی اگزوز که ازگرمای گازهای خروجی برای گرم کردن کابین هواپیما استفاده میکند
muff مبدل حرارتی اگزوز که ازگرمای گازهای خروجی برای گرم کردن کابین هواپیما استفاده میکند
muffs مبدل حرارتی اگزوز که ازگرمای گازهای خروجی برای گرم کردن کابین هواپیما استفاده میکند
to dress [put on your clothes or particular clothes] لباس پوشیدن [لباس مهمانی یا لباس ویژه] [اصطلاح رسمی]
transvestite کسی که در لباس ورفتار ازجنس مخالف خود تقلید میکند
transvestites کسی که در لباس ورفتار ازجنس مخالف خود تقلید میکند
shadow page جدول مبدل که محلهای حافظه واقعی را با معادل محلهای مجازی آن ها بیت میکند
shadow memory جدول مبدل که محلهای حافظه واقعی را با معادل محلهای مجازی آن ها بیت میکند
digital to analog converter مبدل دیجیتال به انالوگ مبدل رقمی به قیاسی
rading party قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
digitizer مبدل آنالوگ به دیجیتال یاوسیلهای که سیگنالهای آنالوگ را به دیجیتال تبدیل میکند تا قابل فهم برای کامپیوتر شود
delegate مامور فرستاده مامور کردن
delegating مامور فرستاده مامور کردن
delegated مامور فرستاده مامور کردن
delegates مامور فرستاده مامور کردن
motley مختلط لباس رنگارنگ دلقک ها لباس چهل تکه
hang out پهن کردن لباس [روی بند لباس]
life jacket لباس نجات لباس چوب پنبهای
mail server کامپیوتری که پستهای وارد شده در ذخیره میکند و به کاربر صحیح ارسال میکند و پست خروجی را ذخیره میکند و به مقصد درست روی اینترنت منتقل میکند
dump نرم افزاری که اجرای برنامه را متوقف میکند وضعیت داده و برنامههای مربوطه را بررسی میکند و برنامه مجدداگ شروع میکند
repeater وسیلهای درارتباطات که سیگنال دریافتی را مجدداگ تولید میکند وسپس ارسال میکند.که برای گسترش محدوده شبکه به کارمی رود.این دستگاه درلایه فیزیکی مدل شبکه DSI کار میکند
perception اگاهی
notices اگاهی
noticed اگاهی
notice اگاهی
consciousness حس اگاهی
i.e. اگاهی
conizance اگاهی
cogency اگاهی
awareness اگاهی
perceptions اگاهی
noticing اگاهی
consciousness اگاهی
knowledge اگاهی
appreciation [awareness] حس اگاهی
intimation اگاهی
information اگاهی
conscious mind حس اگاهی
conscience [archaic for: consciousness] حس اگاهی
awareness حس اگاهی
monition اگاهی
acquaintances اگاهی
intimations اگاهی
informational اگاهی
ideas اگاهی
mindfulness اگاهی
intelligence اگاهی
advertisements اگاهی
inkling اگاهی
idea اگاهی
class consciousness اگاهی طبقهای
knowlege representation نمایش اگاهی
conversancy اگاهی کامل
information theory نظریه اگاهی
conversance اگاهی کامل
knowledge engineer مهندسی اگاهی
informant اگاهی دهنده
informants اگاهی دهنده
foreknowledge اگاهی از پیش
transinformation اگاهی متقابل
advertiser اگاهی دهنده
inform اگاهی دادن
criminal investigation department اداره اگاهی
knowledge base پایگاه اگاهی
the d. poliee اداره اگاهی
criminal i. department اداره اگاهی
knowledge domain قلمرو اگاهی
meta knowledge اگاهی غیرنمادین
group consciousness اگاهی گروهی
monitors اگاهی دهنده
monitored اگاهی دهنده
informatory اگاهی بخش
advertisers اگاهی دهنده
precognition پیش اگاهی
informs اگاهی دادن
informing اگاهی دادن
coconsciousness اگاهی ثانوی
notified اگاهی دادن
apprise اگاهی دادن
forebedement اگاهی از پیش
notifies اگاهی دادن
foredknowlege اگاهی از پیش
notify اگاهی دادن
coconscious اگاهی ثانوی
cognizance شناسایی اگاهی
to give the alarm اگاهی دادن
to give notice اگاهی دادن
notifying اگاهی دادن
learns اگاهی یافتن
learn اگاهی یافتن
to give intelligence اگاهی دادن
to give to understand اگاهی دادن
awakened اگاهی یافته
to come to know اگاهی یافتن
letter of a اگاهی نامه
augury پیش اگاهی
prescience اگاهی از پیش
auguries پیش اگاهی
apprising اگاهی دادن
apprises اگاهی دادن
the infinitive mood مصدر اگاهی
monitor اگاهی دهنده
subliminal خارج ازمرحله اگاهی
we are informed by him that محترما` اگاهی میدهد که
foretold از پیش اگاهی داد
subliminally خارج ازمرحله اگاهی
you are advised that به شما اگاهی میدهد
alarum : هشدار اگاهی از خطر
Scotland اداره اگاهی در لندن
sensibleness عملی بودن اگاهی
foretell ازپیش اگاهی دادن
immediacy اگاهی حضور ذهن
science علم طبیعی اگاهی
sciences علم طبیعی اگاهی
dopes اگاهی داروی مخدر
dope اگاهی داروی مخدر
foretells ازپیش اگاهی دادن
alarmed : هشدار اگاهی از خطر
alarm : هشدار اگاهی از خطر
foreknow از غیب اگاهی داشتن
for your information برای اگاهی شما
alarms : هشدار اگاهی از خطر
alarmingly : هشدار اگاهی از خطر
foretelling ازپیش اگاهی دادن
briefer کوتاه کردن اگاهی دادن
monitory وابسته به اخطار یا اگاهی یاانگیزه
briefed کوتاه کردن اگاهی دادن
brief کوتاه کردن اگاهی دادن
self awareness اگاهی از خود خویشتن شناسی
briefest کوتاه کردن اگاهی دادن
to keep the track of something پیوسته ازچیزی اگاهی داشتن
to obtaini. on anything درباره چیزی اگاهی یافتن
enlightement روشنی فکر اگاهی حقیقی
adapter مبدل
toggle key مبدل
changer مبدل
inverter مبدل
transformator مبدل
motor generator مبدل
interchanging مبدل
transformer مبدل
converter مبدل
transducer مبدل
line transformer مبدل خط
decoder مبدل کد
derivative مبدل
crystal transducer مبدل
transformers مبدل
interchange مبدل
interchanged مبدل
derivatives مبدل
blowing nozzle مبدل
interchanges مبدل
steam irons ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
steam iron ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
forecast از پیش اگاهی دادن یاحدی زدن
it came to my knowledge من ازان اگاهی یافتم مرامعلوم گردید
forecasts از پیش اگاهی دادن یاحدی زدن
forecasted از پیش اگاهی دادن یاحدی زدن
intelligently از روی هوش ازروی اگاهی و بصیرت
know allmen by these presents بموجب این سندعموم را اگاهی میدهد
uniform لباس متحدالشکل لباس نظامی متحدالشکل
uniforms لباس متحدالشکل لباس نظامی متحدالشکل
transformer ratio نسبت مبدل
character template مبدل کاراکتری
welding converter مبدل جوش
ratio of transformer نسبت مبدل
transformers مبدل ترانسفورماتور
adaptor مبدل برق
adapters مبدل برق
step down transformer مبدل کاهنده
energy converter مبدل انرژی
static transformer مبدل ثابت
step up transformer مبدل فزاینده
voltage transformer مبدل ولت
data transducer مبدل داده ها
transformer مبدل ترانسفورماتور
water cooled transformer مبدل ابی
image changer مبدل تصویر
frequency changer مبدل فرکانس
frequency convertor مبدل فرکانس
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com