Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
truck master	مامور یا سرپرست چندکامیون
Other Matches
rading party	قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
delegates	مامور فرستاده مامور کردن
delegate	مامور فرستاده مامور کردن
delegating	مامور فرستاده مامور کردن
delegated	مامور فرستاده مامور کردن
warden	سرپرست
skippers	سرپرست
caretaker	سرپرست
skippering	سرپرست
skippered	سرپرست
skipper	سرپرست
attendants	سرپرست
attendant	سرپرست
caretakers	سرپرست
superintendents	سرپرست
superintendent	سرپرست
guardians	سرپرست
guardian	سرپرست
guideless	بی سرپرست
mandatory	سرپرست
wardens	سرپرست
warden	سرپرست
leaders	سرپرست
leader	سرپرست
sponsors	سرپرست
sponsoring	سرپرست
sponsor	سرپرست
symposiarch	سرپرست
tutelar	سرپرست
supervisors	سرپرست
supervisor	سرپرست
directors	سرپرست
director	سرپرست
maverick	ادم بی سرپرست
hierarch	شیخ سرپرست
overseers	نافر سرپرست
overseer	نافر سرپرست
mavericks	ادم بی سرپرست
sponsored	حامی سرپرست
drop master	سرپرست پرش
scoutmasters	سرپرست پیشاهنگان
scoutmaster	سرپرست پیشاهنگان
archon	افسر سرپرست
husbandman	سرپرست خانه
lead through	تعویض سرپرست
network administrator	سرپرست شبکه
protectors	حامی سرپرست
custodian	مسئول سرپرست
custodians	مسئول سرپرست
officiant	کشیش سرپرست
protector	حامی سرپرست
matron	سرپرست کودکان
chief negotiator	سرپرست مذاکرات
negotiator	سرپرست مذاکرات
leader of the negotiations	سرپرست مذاکرات
headman	پیشوا سرپرست
headmen	پیشوا سرپرست
tutelary	دارای قیم یا سرپرست
derelict	بی سرپرست کشتی متروکه
returning officer	سرپرست انتخابات برزن
returning officers	سرپرست انتخابات برزن
jumpmaster	مربی یا سرپرست چتربازان
directors	سرپرست تیم بولینگ
presbyter	کشیش سرپرست کلیسا
liquidator	سرپرست تسویه حساب
liquidators	سرپرست تسویه حساب
svc	فراخوانی نافر یا سرپرست
director	سرپرست تیم بولینگ
superintendent registrar	سرپرست ثبت احوال یک ناحیه
straw boss	[سرپرست فاقد اختیارات کافی]
chief programmer team	سرپرست یک تیم برنامه نویسی
master of	سرپرست گروه شکار روباه
lady paramount	بانوی سرپرست مسابقه تیراندازی زنان
paddock judge	داور سرپرست اماده شدن اسبهای مسابقه
receivers	خریدار اموال مسروقه قیم یا سرپرست شخص مجنون
receiver	خریدار اموال مسروقه قیم یا سرپرست شخص مجنون
mandatory power	دولتی که قیم و سرپرست دولت یا حکومت یا سرزمین دیگری باشد
official	مامور
officers	مامور
commissioner	مامور
commissioners	مامور
bedel	مامور
officer	مامور
functionery	مامور
bedell	مامور
pursuivant	مامور
commissionaires	مامور
commissionaire	مامور
ranksman	مامور صف
functionary	مامور
functionaries	مامور
missionary	مامور
missionaries	مامور
agent	مامور
agents	مامور
appointed	مامور
counterspy	مامور ضد جاسوسی
custom assersor	مامور گمرک
defector in place	مامور مخفی
assignee	نماینده مامور
customs appraisor	مامور گمرک
secret agents	مامور مخفی
customs officer	مامور گمرک
scout	مامور اکتشاف
consular officer	مامور کنسولی
attackman	مامور حمله
envoy	مامور نماینده
scouts	مامور اکتشاف
bumbailiff	مامور اجرا
scouted	مامور اکتشاف
mole	مامور مخفی
diplomatic agent	مامور سیاسی
diplomatic officer	مامور سیاسی
typographer	مامور چاپخانه
tollman	مامور نواقل
on sentry	مامور نگهبانی
pointsman	مامور راهنمائی
purchasing officer	مامور خرید
revenuer	مامور مالیاتی
send on duty	مامور کردن
waggoner	مامور واگن
lictor	مامور اجرا
police officer	مامور پلیس
secret agent	مامور مخفی
envoi	مامور نماینده
executive bailiff	مامور اجرا
file clerk	مامور بایگانی
he was ordered to europe	او مامور اروپا شد
executors	مامور اجرا
police officers	مامور پلیس
sergeant at arms	مامور اجرا
communicant	مامور ابلاغ
envoys	فرستاده مامور
envoys	مامور نماینده
emissaries	مامور سری
envoy	فرستاده مامور
appoints	مامور کردن
appoint	مامور کردن
auditors	مامور رسیدگی
auditor	مامور رسیدگی
probation officers	مامور نافر
probation officer	مامور نافر
emissary	مامور سری
emissary	مامور مخفی
executioners	مامور اعدام
executor	مامور اجرا
communicants	مامور ابلاغ
hangmen	مامور اعدام
hangman	مامور اعدام
sergeants	مامور اجرا
sergeant	مامور اجرا
policemen	مامور پلیس
policeman	مامور پلیس
bailiffs	مامور اجرا
bailiff	مامور اجرا
High Commissioner	مامور عالیرتبه
High Commissioners	مامور عالیرتبه
bureaucrat	مامور اداری
bureaucrats	مامور اداری
officer	مامور متصدی
officers	مامور متصدی
emissaries	مامور مخفی
censoring	مامور سانسور
inquisitor	مامور تحقیق
paymaster	مامور پرداخت
investigators	مامور تحقیق
investigator	مامور تحقیق
censored	مامور سانسور
paymasters	مامور پرداخت
inquisitors	مامور تحقیق
executioner	مامور اعدام
censor	مامور سانسور
censors	مامور سانسور
dustman	مامور تنظیف خاکروبه بر
pursuivant	مامور ابلاغ یا اخطاریه
aid man	مامور کمکهای اولیه
commission	حق العمل مامور شدن
affiliation with the department of defen	مامور به وزارت جنگ
pontoneer	مامور پل موقت سازی
pontonier	مامور پل موقت سازی
dustmen	مامور تنظیف خاکروبه بر
rading party	قسمت مامور دستبرد
to send upon an e	مامور سفارت کردن
commissions	حق العمل مامور شدن
sergeant at arms	مامور اجرا و انتظامات
commissioning	حق العمل مامور شدن
tidewaiter	مامور گمرک لب دریا
scrutineer	مامور شمارش ارا
scambler	مدافع مامور مانوربالا
relieving officer	مامور اعانه فقرا
firemen	مامور اتش نشانی
fireman	مامور اتش نشانی
raiding party	قسمت مامور کمین
apparitor	چاووش مامور اجراء
lifeguards	مامور نجات غریق
he was appointed to inspect it	مامور شد ان را بازرسی کند
barrier patrol	گشتی مامور موانع
fireguard	مامور اتش نشانی
firefighters	مامور اتش نشانی
firefighter	مامور اتش نشانی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com