Dictiornary-Farsi | مانده مثبت | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (9 milliseconds)

English	Persian
active balance	مانده مثبت
positive balance	مانده مثبت


Other Matches

positive	قطب مثبت باطری الکتریسیته مثبت اری یا تصدیق می کنم
positive externalities	صرفه جوئیهای خارجی عوارض خارجی مثبت پی امدهای خارجی مثبت
hards	پس مانده کتان یاشاهدانه پس مانده
idle balance	مانده راکد مانده غیرفعال
rinsing	پس مانده ابکشی پس مانده
retort residue	ته مانده یا پس مانده قرع
residue check	بررسی تشخیص خطا که در آن داده دریافتی با یک مجموعه اعداد تقسیم میشود و باقی مانده بررسی میشود با باقی مانده مورد نظر
affirmatory	مثبت
poss	مثبت
affirmative	مثبت
positive	مثبت
justificatory	مثبت
declaratory	مثبت
assertive	مثبت
positive potential	پتانسیل مثبت
positive reinforcement	تقویت مثبت
positive relation	رابطه مثبت
positive pole	قطب مثبت
positive modulation	تحمیل مثبت
yea	رای مثبت
positivism	مثبت گرایی
positive transmission	پخش مثبت
positive plate	صفحه مثبت
positive skewness	چولگی مثبت
positive side	بخش مثبت
anode	قطب مثبت
positive slope	شیب مثبت
positive transfer	انتقال مثبت
positively skewed	چوله مثبت
positive transference	انتقال مثبت
positivity	مثبت بودن
pro-	جنبه مثبت
pro	جنبه مثبت
anode	الکترود مثبت
anodes	قطب مثبت
hot-wiring	سیم مثبت
hot-wires	سیم مثبت
hot-wired	سیم مثبت
hot-wire	سیم مثبت
hot wire	سیم مثبت
positive sign	علامت مثبت
anodes	الکترود مثبت
posivite ray	پرتو مثبت
active balance	موازنه مثبت
affirmative	عبارت مثبت
affirmative	اظهار مثبت
if so	در صورت مثبت
positive wire	سیم مثبت
affirmatively	بطور مثبت
an a answer	پاسخ مثبت
positive lead	سیم مثبت
positive conductor	سیم مثبت
positive column	ستون مثبت
positive charge	بار مثبت
false positive	مثبت کاذب
positive brush	زغال مثبت
positive acceleration	شتاب مثبت
nonposetive	غیر مثبت
cation	یون مثبت
zincoid	قطب مثبت
positive correlation	همبستگی مثبت
assertion	افهار مثبت
positive glow	شعله مثبت
positive film	فیلم مثبت
aye	رای مثبت
positive feedback	واخوراند مثبت
positive feedback	بازخورد مثبت
positive element	سازه مثبت
positive logic	منطق مثبت
positive electrode	الکترد مثبت
positive modulation	پخش مثبت
positive economics	اقتصاد مثبت
positive electricity	الکتریسیته مثبت
positive electricity	برق مثبت
plus	افزودن به مثبت
factorial	حاصلضرب اعدادصحیح مثبت
crater in positive carbon	گودی کربن مثبت
positive cotton effect	پدیده مثبت کاتن
positive terminal	قطب مدار مثبت
positron	ذره کوچک مثبت
positive integer	عدد صحیح مثبت
anode	قطب مثبت باطری
yea	بلکه رای مثبت
anodes	قطب مثبت باطری
positive skewness	عدم تقارن مثبت
positive feeder	سیم تغذیه مثبت
positive post	قطب مدار مثبت
positive definite matrix	ماتریس همیشه مثبت
averment	افهار قطعی یا مثبت
yea-sayer	گوینده [رای] مثبت
look at the world through rose-colored glasses <idiom>	خیلی مثبت بودن
take down <idiom>	مثبت وضبط صحبتها
to answer in the a	پاسخ مثبت دادن
cardinal	عدد صحیح مثبت
cardinals	عدد صحیح مثبت
positively	محققا" بطور مثبت
anode	ترمینال الکتریکی مثبت یک وسیله
to yet had it	طرف مثبت اکثریت را دارند
positive integer	عدد صحیح مثبت [ریاضی]
anodes	ترمینال الکتریکی مثبت یک وسیله
amphoteric	دارای برق مثبت و منفی
hydrogen ion	یون +H با بار الکتریکی مثبت
anodize	بصورت قطب مثبت در اوردن
polar	دارای الکتریسیته مثبت و منفی
anode glow	شعله مثبت فضای روشن اند
favorable balance of trade	موازنه مساعد بازرگانی تراز مثبت تجاری
The pros and cons ( of something ) .	جنبه های موافق ومخالف ( مثبت ومنفی )
polarity	وضعیتی که ترمینالهای مثبت و منفی مختل شوند
polarities	وضعیتی که ترمینالهای مثبت و منفی مختل شوند
unipolar	سیگنالی که فقط از سط وح ولتاژ مثبت استفاده میکند
plus	که نشان دهنده جمع دو عدد یا مقدار مثبت است
charge neutrality	تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
polarity	تعریف اینکه سیگنال الکتریکی مثبت است یا متن
plus signs	که نشان دهنده جمع دو عدد یا مقدار مثبت است
polarities	تعریف اینکه سیگنال الکتریکی مثبت است یا متن
plus sign	که نشان دهنده جمع دو عدد یا مقدار مثبت است
cation	یونی با بار مثبت که در جهت اسمی جریان حرکت میکند
bipolar	استفاده از سط وح ولتاژ مثبت و منفی برای نمایش اعداد دودویی
anticathode	قطب مثبت برق صفحهء پلاتین یا تنگستن دولولهء اشعهء مجهول
balance	مانده
tailing	پس مانده
refusing	پس مانده
refuses	پس مانده
refused	پس مانده
leavings	پس مانده
loose ends	ته مانده
refuse	پس مانده
loose end	ته مانده
riffraff	ته مانده
forworn	مانده
forwearied	مانده
fordone	مانده
deposits	پس مانده
leftovers	پس مانده
dreg	پس مانده
draff	پس مانده
knub	پس مانده
remainder	مانده
offscourings	پس مانده
orts	پس مانده
oversize materials rejects	مانده
played out	مانده
leavings	ته مانده
leftover	پس مانده
heel tap	ته مانده
balances	مانده
weary	مانده
wearies	مانده
remanence	مانده
remanent	پس مانده
silt	ته مانده
residues	ته مانده
residues	مانده
residues	پس مانده
residue	ته مانده
scum	پس مانده
residual	ته مانده
wearying	مانده
recrementitious	پس مانده
scrap	ته مانده
scrapped	ته مانده
scrapping	ته مانده
scraps	ته مانده
outworn	مانده
recrement	پس مانده
wearied	مانده
residual	مانده
picking	پس مانده
residue	مانده
deposit	پس مانده
residve	پس مانده
dross	پس مانده
fag end	ته مانده
heel	پس مانده
fag ends	ته مانده
tailling	پس مانده
residue	پس مانده
heels	پس مانده
favourble balance of trade	تعادل مطلوب تجارتی موازنه مثبت بیشتر بودن صادرات یک کشور ازوارداتش
relative harmonic content	مانده نسبی
ladle skull	ته مانده پاتیل
holdovers	باقی مانده
Two more days to go before (until). . .	دوروز مانده تا ...
idle balance	مانده بیکار
holdover	باقی مانده
reflex reserve	پس مانده بازتاب
harmonic content	مانده هارمونیک
poor countries	عقب مانده
culls	مانده [اجناس]
left over	باقی مانده
negative balance	مانده منفی
residual discharge	تخلیه مانده
residual error	خطای مانده
within an ace of	ذرهای مانده به
to knock up	مانده شدن
residual magnetic induction	مغناطیس مانده
residual stress	تنش پس مانده
residual magnetization	مغناطیس مانده
residual schizophrenia	اسکیزوفرنی مانده
residuum	پس مانده تقطیر