Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (3 milliseconds)
English	Persian
antibiotic	مانع ایجاد لطمه بزندگی
antibiotics	مانع ایجاد لطمه بزندگی
Other Matches
preclusion	ایجاد مانع
stockades	ایجاد مانع
obstruction	ایجاد مانع
obstructions	ایجاد مانع
stockade	ایجاد مانع
obstruction method	روش ایجاد مانع
obstruction box	جعبه ایجاد مانع
obstruct	ایجاد مانع کردن
obstructing	ایجاد مانع کردن
obstructs	ایجاد مانع کردن
obstructed	ایجاد مانع کردن
To put a spoke in someones wheel.	چوب لای چرخ کسی گذاردن ( ایجاد مانع واشکال )
precluded	مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precludes	مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
precluding	مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
preclude	مانع جلو راه ایجاد کردن مسدود کردن
vital	وابسته بزندگی
urbanism	اعتیاد بزندگی شهری
urbanity	اعتیاد بزندگی شهری
live on	بزندگی ادامه دادن
bonvivant	علاقمند بزندگی خوب
landlubbers	معتاد بزندگی بری
landlubber	معتاد بزندگی بری
injury	لطمه
shocked	لطمه
shock	لطمه
shocks	لطمه
stroked	لطمه
strokes	لطمه
brunt	لطمه
stroking	لطمه
prejudices	لطمه
prejudice	لطمه
stroke	لطمه
endamage	لطمه زدن
apocrypha	کتاب مشکوکی که راجع بزندگی عیسی ودین مسیح نوشته شده
it will injure his prestige	به حیثیت او لطمه یا اسیب زد
indemnify	لطمه زدن به اذیت کردن
without prejudice	بدون لطمه زدن به حق غیر
deflationary gap	لطمه ناشی از رکود اقتصادی
hedgehog	مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
hedgehogs	مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
that is an offences to moralit	لطمه به خلاق میزند درعالم اخلاق خطاست
ActiveX	سیستمی که توسط ماکروسافت ایجاد شده برای ایجاد و توزیع برنامههای کوچک
dams	سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
crest clearing	محوطه تامین بالای مانع حاشیه امنیت بالای مانع
dammed	سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dam	سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
damming	سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
obstructor	وسیله مانع تخریب مین مانع ضد اکتشاف مین
ocant altitude	ارتفاع خارج از حدود مانع ارتفاع بالای مانع
handicaps	مانع
barrier	مانع
barriers	مانع
hindrances	مانع
clog	مانع
handicap	مانع
hindrance	مانع
clogged	مانع
dike	مانع
clogs	مانع
degage	بی مانع
dead lock	مانع
preventor	مانع
hurdle	مانع
impediments	مانع
repellent	مانع
repellents	مانع
drawbacks	مانع
impediment	مانع
swimmingly	بی مانع
hurdle	دو با مانع
pull-backs	مانع
hurdles	مانع
baulks	مانع
pull-back	مانع
pull back	مانع
hurdles	دو با مانع
drawback	مانع
impedient	مانع
bars	مانع
bar	مانع
cresting	مانع
shields	مانع
shield	مانع
crests	مانع
baulking	مانع
baulked	مانع
crest	مانع
impeditive	مانع
hold back	مانع
restraints	مانع
barricade	مانع
barricaded	مانع
obstacle	مانع
barricades	مانع
balks	مانع
balking	مانع
balked	مانع
curtains	مانع
impedimental	مانع
obstaele	مانع
masking	مانع
block	مانع
blocked	مانع
restraint	مانع
interference	مانع
massif	مانع
balk	مانع
shackle	مانع
shackled	مانع
shackles	مانع
barricading	مانع
massifs	مانع
shackling	مانع
stumbling block	مانع
stumbling blocks	مانع
blocks	مانع
snag	مانع
stop	مانع
hinders	مانع
hindering	مانع
in the way	مانع
encumbrances	مانع
encumbrance	مانع
snags	مانع
snagging	مانع
flight	مانع در دو
strait jackets	مانع
strait jacket	مانع
flight	مانع
stopped	مانع
hedged	مانع
hedge	مانع
stopping	مانع
hindered	مانع
hinder	مانع
set back	مانع
stops	مانع
constraint	مانع
hedges	مانع
preventive	مانع
deterrents	مانع شونده
obstruct	مانع شدن
braking	عایق مانع
masks	مانع پوشاندن
hinders	مانع شدن
estopel	مانع ادعا
estop	مانع شدن
block	مانع شدن
deterrent	مانع شونده
brakes	عایق مانع
braked	عایق مانع
hurdler	دونده دو با مانع
hindered	مانع شدن
obstructions	مانع شدن
imperviable	مانع ازدخول
in the road	مانع راه
incumber	مانع شدن
obstructive <adj.>	مانع آفرین
obstructiveness	مانع آفرینی
obstruction	مانع عایق
high hurle	مانع بلند
brake	عایق مانع
keep away	مانع شدن
impervious	مانع دخول
hindering	مانع شدن
restraints	مانع قید
restraint	مانع قید
gelandesprung	پرش از مانع
obstruction	مانع شدن
hinder	مانع شدن
beach obstacle	مانع ساحلی
bulletproof	ضد یا مانع گلوله
watertight	مانع دخول اب
withholds	مانع شدن
withholding	مانع شدن
class barrier	مانع طبقهای
stayed	مانع عصاء
embargo	مانع محظور
excludes	مانع شدن
acinetic	مانع حرکت
rein	مانع شدن
antisubmarine barrier	مانع ضد زیردریایی
antitank obstacle	مانع ضد تانک
stay	مانع عصاء
barbette	مانع برج
embargoes	مانع محظور
withhold	مانع شدن
withheld	مانع شدن
covering barrier	مانع پوشاننده
barricaded <adj.> <past-p.>	مانع شده
barred <adj.> <past-p.>	مانع شده
emcumber	مانع شدن
overslaugh	مانع شدن
blocks	مانع شدن
obstructs	مانع شدن
blocked	مانع شدن
obstructing	مانع شدن
obstructed	مانع شدن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com