Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 205 (12 milliseconds)
English	Persian
ail	مانع شدن عقب انداختن
ailed	مانع شدن عقب انداختن
ails	مانع شدن عقب انداختن
Search result with all words
lark	از روی مانع باپرش اسب جهیدن دست انداختن
larks	از روی مانع باپرش اسب جهیدن دست انداختن
Other Matches
drops	گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping	گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped	گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop	گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
hedgehogs	مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
hedgehog	مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
dammed	سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dam	سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dams	سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
damming	سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
crest clearing	محوطه تامین بالای مانع حاشیه امنیت بالای مانع
ocant altitude	ارتفاع خارج از حدود مانع ارتفاع بالای مانع
obstructor	وسیله مانع تخریب مین مانع ضد اکتشاف مین
bring down	به زمین انداختن حریف انداختن شکار
jeopard	بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifying	بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify	بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies	بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified	بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping	کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
let down	پایین انداختن انداختن
billiard point	در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
in the way	مانع
barrier	مانع
hedges	مانع
hedged	مانع
hedge	مانع
cresting	مانع
barricade	مانع
block	مانع
barricaded	مانع
repellents	مانع
barricades	مانع
preventor	مانع
masking	مانع
balks	مانع
barricading	مانع
crests	مانع
curtains	مانع
crest	مانع
snags	مانع
snagging	مانع
snag	مانع
barriers	مانع
handicaps	مانع
degage	بی مانع
dike	مانع
shields	مانع
shield	مانع
hold back	مانع
baulks	مانع
baulking	مانع
impedient	مانع
baulked	مانع
impedimental	مانع
impeditive	مانع
balking	مانع
balk	مانع
strait jackets	مانع
strait jacket	مانع
handicap	مانع
dead lock	مانع
encumbrances	مانع
constraint	مانع
restraints	مانع
restraint	مانع
obstacle	مانع
bars	مانع
bar	مانع
obstaele	مانع
encumbrance	مانع
interference	مانع
balked	مانع
stop	مانع
stopped	مانع
hinders	مانع
stopping	مانع
hurdle	مانع
stops	مانع
drawback	مانع
drawbacks	مانع
hindering	مانع
hurdle	دو با مانع
hurdles	مانع
hurdles	دو با مانع
flight	مانع
flight	مانع در دو
hindrances	مانع
hindrance	مانع
preventive	مانع
massif	مانع
massifs	مانع
pull-backs	مانع
pull-back	مانع
pull back	مانع
shackle	مانع
shackled	مانع
shackles	مانع
shackling	مانع
set back	مانع
stumbling block	مانع
stumbling blocks	مانع
swimmingly	بی مانع
impediments	مانع
clog	مانع
hinder	مانع
clogged	مانع
clogs	مانع
impediment	مانع
repellent	مانع
blocks	مانع
hindered	مانع
blocked	مانع
obstructions	مانع عایق
shield	مانع شدن
legitimates	مانع مشروع
obstruction	مانع عایق
shields	مانع شدن
stay	مانع عصاء
resists	مانع شدن
resist	مانع شدن
legitimated	مانع مشروع
resisted	مانع شدن
resisting	مانع شدن
obstructions	ایجاد مانع
legitimate	مانع مشروع
obstructions	مانع شدن
legitimate excuse	مانع مشروع
watertight	مانع دخول اب
keep away	مانع شدن
thumbpiece	مانع چوبی
to keep back	مانع شدن
intromit	مانع شدن
protective barrier	مانع حمایتی
stayed	مانع عصاء
water jump	مانع ابی
obstruction	ایجاد مانع
color line	مانع نژادی
block	مانع شدن
keep back	مانع شدن
legal impediment	مانع قانونی
legal impediment	مانع مشروع
obstruction	مانع شدن
legitimating	مانع مشروع
masks	مانع پوشاندن
letted	مانع شدن
stymieing	مانع شدن
restraints	مانع قید
stymies	مانع شدن
inhibits	مانع شدن
blocked	مانع شدن
impervious	مانع دخول
inhibit	مانع شدن
obstructively	بطور مانع
braking	عایق مانع
brakes	عایق مانع
braked	عایق مانع
brake	عایق مانع
to stand in the way of	مانع شدن
overslaugh	مانع شدن
blocks	مانع شدن
obturate	مانع شدن
trade barrier	مانع تجارت
restraint	مانع قید
stymied	مانع شدن
water tight	مانع دخول اب
preclusion	ایجاد مانع
embargoes	مانع محظور
bar	مانع شدن
embargo	مانع محظور
mask	مانع پوشاندن
visual obstruction	مانع دید
bar	مانع نوشگاه
natural obstacle	مانع طبیعی
bars	مانع شدن
paratonic	مانع رشد
bars	مانع نوشگاه
obstacle sense	حس مانع یابی
imperviable	مانع ازدخول
sear stop	مانع چخماق
to put off	مانع شدن
restrainer	مانع شونده
stymie	مانع شدن
trade barrier	مانع تجارتی
hitching	مانع محظور
repressive	مانع شونده
stockades	ایجاد مانع
stockade	ایجاد مانع
hold-ups	مانع شدن
hinder	مانع شدن
hold-up	مانع شدن
barred <adj.> <past-p.>	مانع شده
hold up	مانع شدن
blocked <adj.> <past-p.>	مانع شده
closed <adj.> <past-p.>	مانع شده
sound barrier	مانع صوتی
obstructive <adj.>	مانع آفرین
deterrents	مانع شونده
hindering	مانع شدن
deterrent	مانع شونده

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com