Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (10 milliseconds)
English
Persian
legitimate
مانع مشروع
legitimated
مانع مشروع
legitimates
مانع مشروع
legitimating
مانع مشروع
legal impediment
مانع مشروع
legitimate excuse
مانع مشروع
Other Matches
hedgehogs
مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
hedgehog
مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
rightful
مشروع
legal
مشروع
legitimates
مشروع
licit
مشروع
legitimating
مشروع
ill gotten
نا مشروع
legitimated
مشروع
loyal
مشروع
legitimate
مشروع
illegal
نا مشروع
lawful
مشروع
legitmate
مشروع
legit
حلال مشروع
legitimating
دارای حق مشروع
legitimate advantage
منفعت مشروع
fair trade
تجارت مشروع
lawfully
بطور مشروع
dejure
مشروع بطورقانونی
illegitimate
غیر مشروع
lawful
مشروع شرعی
legal
مشروع حقوقی
gravy
استفاده نا مشروع
legitimate defence
دفاع مشروع
legitimized
مشروع کردن
right of self defence
حق دفاع مشروع
legitimated
دارای حق مشروع
se defedendo
به عذردفاع مشروع
legitimizes
مشروع کردن
legitimizing
مشروع کردن
self defence
دفاع مشروع
legitimization
مشروع کردن
legitimate
دارای حق مشروع
legitimises
مشروع کردن
legitimates
دارای حق مشروع
legitimising
مشروع کردن
legitimised
مشروع کردن
legitimize
مشروع کردن
legitimately
بطور مشروع یا قانونی
illicit
نا مشروع مخالف مقررات
licitly
بطور مجاز یا مشروع
dammed
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dams
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dam
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
damming
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
crest clearing
محوطه تامین بالای مانع حاشیه امنیت بالای مانع
u. claims
دعاوی غیر مشروع یا ناحق
legitimately
به طور مشروع یا قانونی صحیح
legitimist
هواخواه اصول سلطنت با حق مشروع یا ارثی
ill gotten
با وسایل غیر مشروع بدست امده
obstructor
وسیله مانع تخریب مین مانع ضد اکتشاف مین
ocant altitude
ارتفاع خارج از حدود مانع ارتفاع بالای مانع
legtimize
مشروع کردن قانونی کردن
legitimatize
قانونی کردن مشروع کردن
real will
مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
shackles
مانع
shackle
مانع
shackled
مانع
shackling
مانع
impediment
مانع
swimmingly
بی مانع
hurdles
دو با مانع
stumbling blocks
مانع
hurdle
دو با مانع
hurdle
مانع
interference
مانع
stumbling block
مانع
impedient
مانع
impedimental
مانع
impeditive
مانع
massif
مانع
massifs
مانع
in the way
مانع
strait jackets
مانع
strait jacket
مانع
set back
مانع
preventor
مانع
hurdles
مانع
obstaele
مانع
hindrances
مانع
clogs
مانع
clogged
مانع
clog
مانع
drawbacks
مانع
barriers
مانع
barricade
مانع
barrier
مانع
curtains
مانع
barricading
مانع
barricades
مانع
barricaded
مانع
drawback
مانع
hinder
مانع
snags
مانع
snagging
مانع
snag
مانع
dike
مانع
hold back
مانع
repellents
مانع
repellent
مانع
hindered
مانع
degage
بی مانع
preventive
مانع
encumbrances
مانع
encumbrance
مانع
hinders
مانع
hindering
مانع
dead lock
مانع
impediments
مانع
hindrance
مانع
bar
مانع
masking
مانع
flight
مانع
block
مانع
hedge
مانع
stops
مانع
stopping
مانع
hedged
مانع
blocked
مانع
hedges
مانع
stopped
مانع
blocks
مانع
restraints
مانع
cresting
مانع
balk
مانع
shields
مانع
shield
مانع
baulks
مانع
crest
مانع
crests
مانع
baulking
مانع
baulked
مانع
bars
مانع
constraint
مانع
balks
مانع
balking
مانع
balked
مانع
stop
مانع
pull-back
مانع
handicap
مانع
flight
مانع در دو
pull-backs
مانع
handicaps
مانع
pull back
مانع
obstacle
مانع
restraint
مانع
bar
مانع نوشگاه
prevents
مانع شدن
preventing
مانع شدن
prevented
مانع شدن
withheld
مانع شدن
resisting
مانع شدن
prevent
مانع شدن
resists
مانع شدن
bars
مانع شدن
bar
مانع شدن
hold-up
مانع شدن
obstructs
مانع شدن
hold-ups
مانع شدن
visual obstruction
مانع دید
hold up
مانع شدن
thumbpiece
مانع چوبی
blocs
مانع ورادع
bloc
مانع ورادع
color line
مانع نژادی
excludes
مانع شدن
crimp
مانع چروکیدن
inhibitor
مانع شونده
crimped
مانع چروکیدن
crimps
مانع چروکیدن
A hurdle race .
مسابقه دو با مانع
water tight
مانع دخول اب
water jump
مانع ابی
exclude
مانع شدن
to keep back
مانع شدن
withhold
مانع شدن
withholding
مانع شدن
withholds
مانع شدن
to put off
مانع شدن
rein
مانع شدن
to stand in the way of
مانع شدن
trade barrier
مانع تجارت
trade barrier
مانع تجارتی
bars
مانع نوشگاه
stockade
ایجاد مانع
gelandesprung
پرش از مانع
intromit
مانع شدن
covering barrier
مانع پوششی
covering barrier
مانع پوشاننده
keep away
مانع شدن
keep back
مانع شدن
class barrier
مانع طبقهای
legal impediment
مانع قانونی
crested
مانع دید
bands
نوار مانع
bulletproof
ضد یا مانع گلوله
band
نوار مانع
beach obstacle
مانع ساحلی
intermediate hurdle
مانع متوسط
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com