Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 150 (8 milliseconds)
English
Persian
tactical
ماهر ماهرانه
tactically
ماهر ماهرانه
Other Matches
subtler
ماهرانه
subtlest
ماهرانه
nattily
ماهرانه
aptly
ماهرانه
subtle
ماهرانه
handily
ماهرانه
masterly
ماهرانه
adeptly
ماهرانه
proficiently
ماهرانه
artfully
ماهرانه
skilfully
ماهرانه
skifully
ماهرانه
workmanlike
استادانه ماهرانه
workmanly
ایستادانه ماهرانه
tactics
رهبری ماهرانه
skillful Šetc
با مهارت ماهرانه
hard sell
فروش ماهرانه
artful
ماهرانه صنعتی
facilely
به نرمی ماهرانه
finesse
ضربه فریف و ماهرانه
pour it on thick
<idiom>
ماهرانه چاپلوسی کردن از
passed
گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل
pase
گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل
pass
گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل
passes
گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل
plays
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
played
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
play
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
playing
شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
he was neat
ماهر
knacky
ماهر
adept
ماهر
proficient
ماهر
industrious
ماهر
handy
ماهر
handiest
ماهر
handier
ماهر
light footed
ماهر
dextrous
ماهر
fine fingered
ماهر
dexterous
ماهر
skilled
ماهر
workmanlike
ماهر
sedulous
<adj.>
ماهر
hardworking
<adj.>
ماهر
deft
ماهر
skilful
ماهر
industrious
<adj.>
ماهر
light handed
ماهر
skillful
ماهر
neat handed
ماهر
experts
ماهر
expert
ماهر
assiduous
<adj.>
ماهر
diligent
<adj.>
ماهر
workmanly
ماهر
wieldy
ماهر
adroit
<adj.>
ماهر
skillful Šetc
ماهر
studious
<adj.>
ماهر
pert
ماهر
tactics
دانش فرماندهی در صحنه جنگ طرق و وسائل و طرحهای ماهرانهای که جهت وصول به هدف به کار گرفته میشود رویه ماهرانه
semi skilled
نیمه ماهر
great
متعدد ماهر
water dog
شناگر ماهر
semiskilled
نیمه ماهر
light foot
ماهر تردست
sharpshooter
تیرانداز ماهر
shotmaker
شوت زن ماهر
skilled labour
کارگر ماهر
scientail
ماهر علمی
skilled worker
کارگر ماهر
flunky
غیر ماهر
expert gunner
توپچی ماهر
versant
ماهر واستاد
greatest
متعدد ماهر
great-
متعدد ماهر
skilled
ماهر و باتجربه
jimmy
ماهر دیلم
jimmies
ماهر دیلم
understandings
مطلع ماهر
craftsman
کارگر ماهر
masters
ماهر شدن
craftsmen
کارگر ماهر
marksman
تیرانداز ماهر
mastered
ماهر شدن
nattiest
پاکیزه ماهر
master
ماهر شدن
marksmen
تیرانداز ماهر
journeyman
کارگر ماهر
journeymen
کارگر ماهر
natty
پاکیزه ماهر
nattier
پاکیزه ماهر
flunkies
غیر ماهر
flunkeys
غیر ماهر
qualify
ماهر شدن
cunning
ماهر زیرکی
flunkys
غیر ماهر
slickest
ماهر صاف
articulate
ماهر در صحبت
understanding
مطلع ماهر
articulates
ماهر در صحبت
slick
ماهر صاف
qualifies
ماهر شدن
articulating
ماهر در صحبت
flunkey
غیر ماهر
shot
تیراندازی تیرانداز ماهر
shots
تیراندازی تیرانداز ماهر
ace
خلبان ماهر و متهور
unskilled worker
کارگر غیر ماهر
skillful weaver
بافنده ماهر و خبره
aces
خلبان ماهر و متهور
mastered
ماهر شدن در چیزی
semi skilled worker
کارگر نیمه ماهر
snipers
تیرانداز ماهر تفنگ
figure skater
اسکیت باز ماهر
sniper
تیرانداز ماهر تفنگ
qualified
صلاحیت دار ماهر
masters
ماهر شدن در چیزی
building craftsman
کارگر ماهر ساختمانی
navvies
کارگر غیر ماهر
master
ماهر شدن در چیزی
navvy
کارگر غیر ماهر
reinsman
سوار کار ماهر
gift of the gab
<idiom>
درصحبت کردن ماهر بودن
marksman
تیرانداز ماهر
[ارتش و ورزش]
toxophilite
تیرانداز ماهر با تیر و کمان
stickhandler
شخص ماهر در استفاده ازچوب هاکی
cradler
بازیگر ماهر در حفظ گوی لاکراس
streetwise
ماهر در برخورد با مشکلات و خشونتهای شهری
orion
منظومه جبار یا النسق شکارچی ماهر
digger
پاسور ماهر درپاس نزدیک زمین
mudder
اسب ماهر در مسیر خیس وگلی
unskilled labor
نیروی کارغیر ماهر غیر متخصص
digger
بازیگر ماهر و سمج درگرفتن گوی از گوشها
roughrider
سوار کار ماهر اسبهای چموش و وحشی
punters
دروازه بان ماهر در ردکردن توپ با مشت شرطبند
demolition derby
مسابقه رانندگان ماهر درزدن اتومبیلهای کهنه به یکدیگر
punter
دروازه بان ماهر در ردکردن توپ با مشت شرطبند
bunter
توپزن ماهر در ضربه بدون تاب دادن چوب بیس بال
Grand Prix
مسابقه حرکات وپرش اسب بین سوارکاران ماهر بصورت انفرادی یاگروهی
Grands Prix
مسابقه حرکات وپرش اسب بین سوارکاران ماهر بصورت انفرادی یاگروهی
duress
در CL نیزمانند حقوق ماهر عمل یاتاسیس حقوقی ناشی از اکراه باطل است
penalty kicker
بازیگر ماهر که هنگام کم شدن تعداد افراد تیم نقش مهمی در دفاع دارد
wheel sucker
دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
sniper scope
دوربین تیراندازی بوسیله تیراندازان ماهر دوربین مادون قرمز دیدبانی در شب
marks man
تیرانداز درجه 3 تفنگ تیرانداز نیمه ماهر
dogger
اسکی باز ماهر در هات داگ اسکی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com