English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
still fishing ماهیگیری با روش ثابت نگهداشتن نخ و قلاب تا ماهی بسراغ ان بیاید
Other Matches
fishhook قلاب ماهیگیری
fish hook قلاب ماهیگیری
angle قلاب ماهیگیری
angles قلاب ماهیگیری
treble hook قلاب ماهیگیری سه طرفه
squids قلاب سنگین ماهیگیری
double hook قلاب ماهیگیری دو طرفه
barbs انحنای قلاب ماهیگیری
barb انحنای قلاب ماهیگیری
squid قلاب سنگین ماهیگیری
snell وصل کردن نخ به قلاب ماهیگیری
gang hook دو یا سه قلاب ماهیگیری متصل بهم
sportfishing ورزش ماهیگیری با قلاب ونخ
false cast پرتاب تمرینی قلاب ماهیگیری
lures وسیلهای برای ماهیگیری باچند قلاب
curvecast پرتاب قوسی شکل قلاب ماهیگیری
spin casting پرتاب قلاب ماهیگیری باوسایل چرخان
lured وسیلهای برای ماهیگیری باچند قلاب
backhand cast انداختن قلاب ماهیگیری ازپشت دست
bellies کلفت ترین قسمت قلاب ماهیگیری
jig نوعی طعمه ماهیگیری مرکب از قلاب و پر
belly کلفت ترین قسمت قلاب ماهیگیری
luring وسیلهای برای ماهیگیری باچند قلاب
jigs نوعی طعمه ماهیگیری مرکب از قلاب و پر
lure وسیلهای برای ماهیگیری باچند قلاب
spinning پرتاب نخ و قلاب ماهیگیری باوسایل چرخان
wage freeze ثابت نگهداشتن دستمزد
leaders قطعه ریسمان بین نخ اصلی و قلاب ماهیگیری
bottom bouncing ماهیگیری با قایق و تکان دادن پی درپی قلاب
surfcasting rod چوب ماهیگیری برای قلاب اندازی در موج
troll بستن نخ و قلاب ماهیگیری به پشت قایق متحرک
leader قطعه ریسمان بین نخ اصلی و قلاب ماهیگیری
fly tying گره زدن طعمه مصنوعی به قلاب ماهیگیری
trolls بستن نخ و قلاب ماهیگیری به پشت قایق متحرک
live lining ماهیگیری در رودخانه که نخ و قلاب با جریان اب حرکت می کنند
baits خوراک دادن طعمه رابه قلاب ماهیگیری بستن
baited خوراک دادن طعمه رابه قلاب ماهیگیری بستن
dipsey sinker نوعی وزنه برای فرو بردن قلاب ماهیگیری
trace علامت باقیمانده روی یخ اسکیت راهنمای قلاب ماهیگیری
traces علامت باقیمانده روی یخ اسکیت راهنمای قلاب ماهیگیری
traced علامت باقیمانده روی یخ اسکیت راهنمای قلاب ماهیگیری
bait خوراک دادن طعمه رابه قلاب ماهیگیری بستن
heading hold روش ثابت نگهداشتن سمت پرواز
fisherman صیاد ماهی کرجی ماهیگیری
fishermen صیاد ماهی کرجی ماهیگیری
fixed spool قسمت ثابت قرقره ماهیگیری
drag bunt ضربه با ثابت نگهداشتن چوب برای دویدن به پایگاه
angles قلاب ماهی گیری
trotline نخ قلاب ماهی گیری
angle قلاب ماهی گیری
bites قلاب گرفتن ماهی
bite قلاب گرفتن ماهی
plug اسب مسابقه از نوع پست ونامناسب نوعی طعمه ماهیگیری با چند قلاب
plugs اسب مسابقه از نوع پست ونامناسب نوعی طعمه ماهیگیری با چند قلاب
plugging اسب مسابقه از نوع پست ونامناسب نوعی طعمه ماهیگیری با چند قلاب
hooker قایقی که با قلاب ماهی میگیرد
hookers قایقی که با قلاب ماهی میگیرد
put and take fishing انداختن ذخیره ماهی به اب برای امادگی ماهیگیری درفصل
roe أشپل [تخم ماهی یا دیگر جانوران دریایی] [ماهیگیری]
hard roe أشپل [تخم ماهی یا دیگر جانوران دریایی] [ماهیگیری]
hard roe اشبل [تخم ماهی یا دیگر جانوران دریایی] [ماهیگیری]
roe اشبل [تخم ماهی یا دیگر جانوران دریایی] [ماهیگیری]
whitebait ماهی کوچک که بهعنوان طعمهی ماهیگیری بهکار میروند
gaff قلاب یانیزه خاردار ماهی گیری
gang hook دو یا سه قلاب ماهی گیری متصل بهم
disgorger وسیله بیرون اوردن قلاب ازدهان ماهی
foul hooked ماهی گرفته شده با قلاب ازبیرون دهان
tags جسمی براق در انتهای قلاب برای جلب ماهی
tag جسمی براق در انتهای قلاب برای جلب ماهی
droppers قطعه ریسمان اضافی قلاب ونخ اصلی ماهیگیری با طعمه اضافی
dropper قطعه ریسمان اضافی قلاب ونخ اصلی ماهیگیری با طعمه اضافی
gaff میله نگهدارنده ضلع بالایی بادبان قلاب مخصوص حمل ماهی به خشکی یا قایق
strikes فروبردن پارو در اغاز هر حرکت در اب به قلاب افتادن ماهی نخ را سفت کشیدن یافتن بوی شکار بوسیله سگ
strike فروبردن پارو در اغاز هر حرکت در اب به قلاب افتادن ماهی نخ را سفت کشیدن یافتن بوی شکار بوسیله سگ
sustain پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
sustained پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
sustains پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
shank ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
pomfret یکجور ماهی خوراکی دراقیانوس هندو اقیانوس ارام ماهی سیم دریایی
sea horse موجود افسانهای که نصف بدنش اسب ونصف دیگرش ماهی بوده گراز ماهی
heck ماهی بند:بندی که ماهی رادررودخانه نگاه میدارد
escolar نوعی ماهی فلس دارخشن بنام لاتین ruvettuspretiosus که شبیه ماهی خال مخالی است
hooked medallion ترنج قلاب شکل [در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
static employment کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
crane hook قلاب سرکابل بالابر جرثقیل قلاب یا چنگک جرثقیل
he may come late شایددیر بیاید
fish ماهی صید کردن ماهی گرفتن
guppy ماهی گول بچه زا ماهی ابنوس
fishes ماهی صید کردن ماهی گرفتن
fished ماهی صید کردن ماهی گرفتن
guppies ماهی گول بچه زا ماهی ابنوس
haddock ماهی روغن کوچک قسمی ماهی
mackerel ماهی خال مخالی ماهی اسقومری
pay a way the sheet کاغذ را بدهید بیاید
He asked permission to come in. اجازه خواست بیاید تو
He was not supposed to come today . قرارنبود امروز بیاید
It is pointless for her to come here . موضوع ندارد اینجا بیاید
he may come late ممکن است دیر بیاید
as memory serves هر وقت بیاد انسان بیاید
We are waiting for the rain to stop . معطل بارانم که بند بیاید
i sat down to recover نشستم زمین که حالم جا بیاید
He is bound to come. احتمال زیادی دارد که بیاید
It all depends on how things develop. بستگی دارد چه پیش بیاید
drown one's sorrows <idiom> مس میکند که بی خبری سراغش بیاید
rising mine مینی که میتواند به سطح اب بیاید
fixed capital سپرده ثابت اموال ثابت یکان
static test ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
to be a long time in the coming خیلی طولش میدهد تا بیاید [برسد]
Wait up! صبر بکن! [تا کسی بیاید یا برسد]
to be long in coming خیلی طولش میدهد تا بیاید [برسد]
grayfish نوعی ماهی روغن سگ ماهی
Now, of all times! از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
in one's element <idiom> شرایطی که به شکل طبیعی به سمت شخص بیاید
Is that enough to be a problem? آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
lich gate سرپوشیده گورستان کلیساکه مرده رادران می گذاشتندتاکشیش بیاید
to refresh [jog] your memory خاطره خود را تازه کردن [ که دوباره یادشان بیاید]
Supposing it rains , what shall you do ? فرض کنیم باران بیاید آنوقت شما چه می کنید ؟
standing order دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing orders دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
This must not happen in future at any cost. در آینده این موضوع به هیچ شرطی نباید پیش بیاید.
to sugar-coat the pill [American E] <idiom> چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
to sugar the pill <idiom> چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
to sweeten the pill <idiom> چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید [اصطلاح مجازی]
sample مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sampled مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sea calf گوساله ماهی سگ ماهی
sustain نگهداشتن
hold on نگهداشتن
sustains نگهداشتن
hold نگهداشتن
sustained نگهداشتن
retention نگهداشتن
to keep in d. نگهداشتن
to hold in restraint نگهداشتن
holds نگهداشتن
to take into custody نگهداشتن
imprisoning نگهداشتن
saved نگهداشتن
saves نگهداشتن
retains نگهداشتن
reserving نگهداشتن
preserves نگهداشتن
imprisons نگهداشتن
reserve نگهداشتن
reserves نگهداشتن
preserve نگهداشتن
imprison نگهداشتن
save نگهداشتن
retained نگهداشتن
retain نگهداشتن
bate نگهداشتن
retaining نگهداشتن
preserving نگهداشتن
standing ثابت دستورالعمل ثابت
pickerel اردک ماهی کوچک گوشت اردک ماهی
locks محکم نگهداشتن
lock محکم نگهداشتن
tong باانبر نگهداشتن
preserves باقی نگهداشتن
preserving باقی نگهداشتن
hold over <idiom> طولانی نگهداشتن
fid بامیله نگهداشتن
preserve باقی نگهداشتن
snubs نگهداشتن طناب
chins زیرچانه نگهداشتن
chin زیرچانه نگهداشتن
have custody of امانت نگهداشتن
count out <idiom> بیرون نگهداشتن
retraining نگهداشتن در ندامتگاه
sabbattize سبت نگهداشتن
station keeping در خط نگهداشتن ناو
secures محکم نگهداشتن
snub نگهداشتن طناب
secure محکم نگهداشتن
snubbed نگهداشتن طناب
snubbing نگهداشتن طناب
First come first served. هرکس اول (زودتر ) بیاید زودتر کارش انجام می شود
hold نگهداشتن پناهگاه گرفتن
grabs گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grabbed گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
holds نگهداشتن پناهگاه گرفتن
to block a ball نگهداشتن توپ در بازی
maintain نگهداشتن برقرار داشتن
surge تحت کشش نگهداشتن
to choke down بزحمت دردل نگهداشتن
maintains نگهداشتن برقرار داشتن
grab گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grabbing گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
surged تحت کشش نگهداشتن
surges تحت کشش نگهداشتن
desiccate در جای خشک نگهداشتن
floated روی اب نگهداشتن شناور
float روی اب نگهداشتن شناور
l support نگهداشتن بصورت زاویه
restrain نگهداشتن مهار کردن
propped نگهداشتن پشتیبانی کردن
To hold (keep) a secret close to ones chest. رازی درسینه نگهداشتن
prop نگهداشتن پشتیبانی کردن
locked up زیر قفل نگهداشتن
restraining نگهداشتن مهار کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com