Dictiornary-Farsi | ماهی خوراک | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (11 milliseconds)

English	Persian
kingfisher	ماهی خوراک


Search result with all words

fish and chips	خوراک ماهی وسیب زمینی سرخ کرده
matelote	یکجور خوراک ماهی که باشراب و پیاز و چیزهای دیگر درست می کنند
Other Matches

gastronome	EPICURE) خوراک شناس خوش خوراک
pomfret	یکجور ماهی خوراکی دراقیانوس هندو اقیانوس ارام ماهی سیم دریایی
sea horse	موجود افسانهای که نصف بدنش اسب ونصف دیگرش ماهی بوده گراز ماهی
heck	ماهی بند:بندی که ماهی رادررودخانه نگاه میدارد
escolar	نوعی ماهی فلس دارخشن بنام لاتین ruvettuspretiosus که شبیه ماهی خال مخالی است
haddock	ماهی روغن کوچک قسمی ماهی
guppy	ماهی گول بچه زا ماهی ابنوس
fish	ماهی صید کردن ماهی گرفتن
fished	ماهی صید کردن ماهی گرفتن
guppies	ماهی گول بچه زا ماهی ابنوس
fishes	ماهی صید کردن ماهی گرفتن
mackerel	ماهی خال مخالی ماهی اسقومری
the food was smoked	خوراک بوی دود میداد خوراک بوی دود گرفته بود
grayfish	نوعی ماهی روغن سگ ماهی
sea calf	گوساله ماهی سگ ماهی
pickerel	اردک ماهی کوچک گوشت اردک ماهی
nutriments	خوراک
food	خوراک
nourishment	خوراک
feed	خوراک
tucker	خوراک
chow	خوراک
chows	خوراک
butterpump	غم خوراک
at mess	سر خوراک
victuals	خوراک
feeds	خوراک
messmate	هم خوراک
viands	خوراک
foods	خوراک
nutriment	خوراک
oligotrophic	کم خوراک
keep	خوراک
keeps	خوراک
pabulum	خوراک
passage money	خوراک
fared	خوراک
nutrition	خوراک
mess	:یک خوراک
tacks	خوراک
intake	خوراک
meats	خوراک
meat	خوراک
faring	خوراک
fares	خوراک
tack	خوراک
tacking	خوراک
fare	خوراک
intakes	خوراک
tacked	خوراک
repasts	خوراک
messes	:یک خوراک
repast	خوراک
teleost	ماهی استخوانی وابسته به ماهی استخوانی
dosed	یک خوراک دارو
slops	خوراک ابکی
grubs	خوراک خواربار
treat	خوراک رایگان
feedstuff	خوراک حیوانات
dish	سینی خوراک
dosing	یک خوراک دارو
dose	یک خوراک دارو
dishes	سینی خوراک
doses	یک خوراک دارو
sitophobia	خوراک هراسی
recipes	خوراک دستور
queasiness	سنگینی خوراک
slipslop	خوراک ابکی
preparation of food	تهیه خوراک
treats	خوراک رایگان
nourished	خوراک دادن
treated	خوراک رایگان
piece de resistance	خوراک اصلی
nourish	خوراک دادن
hors d'oeuvre	پیش خوراک
dosages	یک خوراک دارو
dosage	یک خوراک دارو
insect	کرم خوراک
eating house	خوراک پزخانه
insects	کرم خوراک
chop house	خوراک خانه
regales	خوراک لذیذ
autotroph	خوراک ساز
regaled	خوراک لذیذ
at meat	سر خوراک یا غذا
grub	خوراک خواربار
feeders	خوراک دهنده
regale	خوراک لذیذ
hors d'oeuvres	پیش خوراک
suave	خوش خوراک
regaling	خوراک لذیذ
meal time	موقع خوراک
meal time	وقت خوراک
heterotroph	خوراک گیر
he partook of fare	در خوراک ما شریک شد
nourishes	خوراک دادن
feeder	خوراک دهنده
frugal food	خوراک ساده
food gathering	خوراک اوری
grubbed	خوراک خواربار
eating	خورد و خوراک
junk foods	گنده خوراک
viand	خوراک ماکولات
plat du jour	خوراک روز
snacks	خوراک سرپایی
snacks	خوراک مختصر
snack	خوراک سرپایی
snack	خوراک مختصر
boarding house	خوابگاه و خوراک
plats du jour	خوراک روز
to give to eat	خوراک دادن
junk food	گنده خوراک
boarding houses	خوابگاه و خوراک
eating	خوش خوراک
feed	خوراک دادن
food stamp	تمبر خوراک
cannon fodder	خوراک توپ
feeds	خوراک علوفه
feed	خوراک علوفه
food stamps	تمبر خوراک
health food	خوراک بهداشتی
feeds	خوراک دادن
health foods	خوراک بهداشتی
to d. up	خوراک گذاردن
timbale	خوراک دلمه
gourmets	خوراک شناس
menu	فهرست خوراک
aliment	خوراک دادن
support [nourish, feed]	خوراک دادن
recipe	خوراک دستور
gourmet	خوراک شناس
menus	فهرست خوراک
dozing	دوز یک خوراک دارو
dosing	خوراک دوا یا شربت
convenience foods	خوراک پیش پخته
eating disorder	اختلال خورد و خوراک
cookers	چراغ خوراک پزی
cooker	چراغ خوراک پزی
feed belt	نوار خوراک دهنده
feeding group	قسمت خوراک دهنده
fast food	تند خوراک تندکار
kitchens	محل خوراک پزی
cresture conforts	خوراک و پوشاک خوب
kitchen	محل خوراک پزی
Primuses	چراغ خوراک پزی
chili	خوراک لوبیای پر ادویه
dozed	دوز یک خوراک دارو
dozes	دوز یک خوراک دارو
heater	چراغ خوراک پزی
cuisine	روش اشپزی خوراک
larders	گنجه خوراک خوراکی
larder	گنجه خوراک خوراکی
doze	دوز یک خوراک دارو
chillies	خوراک لوبیای پر ادویه
Chile	خوراک لوبیای پر ادویه
doses	خوراک دوا یا شربت
dosed	خوراک دوا یا شربت
nosh	خوراک سبک خوردن
dose	خوراک دوا یا شربت
Primus	چراغ خوراک پزی
chilies	خوراک لوبیای پر ادویه
chilli	خوراک لوبیای پر ادویه
spaghetti	خوراک رشته فرنگی
convenience food	خوراک پیش پخته
he cannot earn his own keep	اونمیتواندخرج خوراک خودرادربیاورد
pitch into	به خوراک حمله کردن
holozoic	جانور خوراک گیر
kickshaw	خوراک خوش مزه
throphogen	لایه خوراک ساز
recipes	دستور خوراک پزی
kitchener	بخاری خوراک پزی
heaters	چراغ خوراک پزی
recipe	دستور خوراک پزی
trencherman	ادم خوش خوراک
hoppers	محفظه خوراک دستگاه
dainty	گوشت یا خوراک لذیذ
vegetable diet	خوراک سبزی دار
helping	یک وعده یا پرس خوراک
sanguification	تبدیل خوراک بخون
receivers	دستگاه خوراک دهنده
thropholyt	لایه خوراک کاه
receivers	جعبه خوراک دهنده
receiver	دستگاه خوراک دهنده
receiver	جعبه خوراک دهنده
piece deresistance	بخش عمده خوراک
gratin	خوراک ته دیم دار
to eat one's mutton	یا کسی خوراک خوردن
hopper	محفظه خوراک دستگاه
rotisserie	مغازه خوراک پزی
helpings	یک وعده یا پرس خوراک
revalenta	خوراک عدس واردجو
dozing	مقدار کافی از یک دارو خوراک
haricots	خوراک راگو با لوبیا سبز
pantler	متصدی ابدارخانه و خوراک خانه
dozes	مقدار کافی از یک دارو خوراک
delicacies	نازک بینی خوراک لذیذ
haricot	خوراک راگو با لوبیا سبز
dozed	مقدار کافی از یک دارو خوراک
doze	مقدار کافی از یک دارو خوراک
delicacy	نازک بینی خوراک لذیذ