Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 98 (6 milliseconds)
English
Persian
instant
ماه کنونی مثال
instants
ماه کنونی مثال
Other Matches
modern
کنونی
present-day
کنونی
current cell
سل کنونی
as it is
با وضعیت کنونی
current drive
گرداننده کنونی
as matters stand
با وضع کنونی
actual state of affairs
اوضاع کنونی
title-holder
قهرمان کنونی
title-holders
قهرمان کنونی
as matters stand
با وضع کنونی
In the light of present circumstances.
باتوجه به اوضاع کنونی
status quo
وضع کنونی حالت طبیعی
presenting
کنونی سندی که فقط در یک نسخه تنطیم شده باشد
first world
کشورهای کنونی سرمایه داری پیشرفته ازنظر اقتصادی
presents
کنونی سندی که فقط در یک نسخه تنطیم شده باشد
present
کنونی سندی که فقط در یک نسخه تنطیم شده باشد
presented
کنونی سندی که فقط در یک نسخه تنطیم شده باشد
clavichord
یکجورسازسیمی وجا انگشتی دارکه پیشروپیانوی کنونی بوده است
examples
مثال
parable
مثال
paradigms
مثال
ensample
مثال
praxis
مثال
paradigm
مثال
impresa
مثال
illustration
مثال
parables
مثال
illustrations
مثال
saw
مثال
sawed
مثال
sawing
مثال
saws
مثال
example
مثال
exempli gratia
[e.g.]
به عنوان مثال
in fact
برای مثال
To cite an example .
مثال آوردن
tags
مثال مبتذل
for example
به عنوان مثال
instance
مثال شاهد
e.g
برای مثال
tag
مثال مبتذل
exemplar
مانند مثال
exemplars
مانند مثال
locus
مثال ادبی
allegorically
بطریق مثال
to wit
<adv.>
برای مثال
namely
برای مثال
exempli gratia
برای مثال
exemplification
مثال اوری
namely
<adv.>
برای مثال
videlicet
برای مثال
to be illustrative of
با مثال نشاندادن
videlicet
برای مثال
exemplum
مثال نمونه
instances
مثال شاهد
illustratively
با عکس یا مثال
query by example
سئوال از طریق مثال
For instance . By way of example .
مثلا"( من باب مثال )
status quo
وضع کنونی وضع موجود
as
بهمان اندازه بعنوان مثال
to suck on
مکیدن
[مثال آب نبات چوبی ]
to recover from something
ترمیم شدن
[مثال از بحرانی]
to catch
[to start]
روشن شدن
[مثال موتور]
instances
بعنوان مثال ذکر کردن
instance
بعنوان مثال ذکر کردن
to recover from something
جبران کردن
[مثال از بحرانی]
to unionise
[British E]
متحد کردن
[مثال کارگران]
to unionize
[American E]
متحد کردن
[مثال کارگران]
practice fee
دستمزد
[مثال ویزیت دکتر]
suppressant
داروی جلوگیر
[مثال اشتها]
to enter
[into a mine]
وارد معدنی شدن
[مثال با آسانسور]
to descend
[into a mine]
وارد معدنی شدن
[مثال با آسانسور]
traffic on public roads
رفت و آمد
[مثال در جاده یا خیابان]
street traffic
رفت و آمد
[مثال در جاده یا خیابان]
vindication
اعاده حیثیت
[مثال شهرت یا آبرو ...]
to recover from something
به حالت اول درآمدن
[مثال از بحرانی]
locus classicus
مثال ادبی برای توضیح کلمه یاموضوعی
to search
[for]
[someone]
دنبال
[کسی]
گشتن
[ برای مثال پلیس]
model
آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
to keep somebody on a short leash
کسی را دائما کنترل کردن
[مثال مشکوکان به جرمی ]
to feel like something
احساس که شبیه به چیزی باشد کردن
[مثال پارچه]
modelled
آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
modeled
آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
boolean operation
عمل منط قی که از دو کلمه یک نتیجه ایجاد میکند مثال " و "
models
آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
nosy parker
پشت دست نشین
[و پند ناخواسته می دهد یا فضولی می کند]
[مثال در ورق بازی]
to shoot one's mouth off
<idiom>
چیزهایی را بگویند که به مردم نباید گفت
[مثال چقدر پول درمی آورد ماهانه]
kibitzer
پشت دست نشین
[و پند ناخواسته می دهد یا فضولی می کند]
[مثال در ورق بازی]
hank
طول مشخصی از نخ
[بطور مثال یک هنک یا کلاف الیاف پنبه معادل با هشتصد و چهل یارد یا هفتصد و پنجاه و شش متر می باشد.]
to make a complaint
[about]
شکایت کردن
[درباره]
[مثال: ناراضی بودن درباره کالا یا سرویس]
general grant
کمک دولت مرکزی به مقامات محلی به عنوان مثال کمک به اموزش و پرورش استان
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
tone-on-tone
[بکار گیری یک رنگ با پس زمینه متفاوت در زمینه فرش بطور مثال دو نوع رنگ قرمز یکی تیره و دیگری روشن]
market socialism
سوسیالیسم مبتنی بر بازار سیستم اقتصادی که در ان وسایل تولید در مالکیت عمومی بوده اما نیروهای بازار در این سیستم مکانیسم هماهنگ کننده را بوجود می اورند . سیستم اقتصادی یوگسلاوی مثال مشخصی ازاین نوع سیستم میباشد
over dyeing
[رنگرزی الیاف رنگ شده با دو رنگ متفاوت جهت به دست آمدن رنگ سوم. بطور مثال رنگرزی الیاف آبی با رنگینه زرد جهت سبز شدن الیاف.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com