Dictiornary-Farsi | مایع لحیم کاری | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (3 milliseconds)

English	Persian
soldering fluid	مایع لحیم کاری


Other Matches

brazing	لحیم کاری لحیم مسی
torch	کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched	کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch	کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching	کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches	کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
lead tin solder	قلع لحیم کاری
soldering blowpipe	چراغ لحیم کاری
soldring iron	هویه لحیم کاری
soldering iron	هویه لحیم کاری
solderable	قابل لحیم کاری
induction brazing	لحیم کاری القائی
soldering irons	هویه لحیم کاری
dip brazing	لحیم کاری غوطهای
blow torch	چراغ لحیم کاری [ابزار]
soldering flux	گداز اور لحیم کاری
hatchat soldering copper	هویه لحیم کاری چکشی
sweating heat	گرمای لحیم کاری غیر مستقیم
pascal's law	هرگاه فشاری بریک نقطه از مایع وارد شود ان فشار عینا" به تمام نقاط مایع منتقل میشود
l.l.c	liquid-liquidchromatography کروماتوگرافی مایع- مایع
liquid liquid chromatography	کروماتوگرافی مایع- مایع
solder	لحیم
brazer	لحیم گر
solderer	لحیم گر
solders	لحیم
soldering	لحیم
soldered	لحیم
sweats	لحیم کردن
gold solder	لحیم طلا
sweat	لحیم کردن
joint space	محل لحیم
hard solder	لحیم سخت
hard solder	لحیم برنجی
sweating	لحیم کردن
soldered	لحیم کردن
soft solder	لحیم قلع
solders	لحیم کردن
braze	لحیم کردن
solder	لحیم کردن
zigzag soldering	لحیم دندانه
brazing	لحیم برنجی
tin solder	لحیم قلع
soldering	لحیم کردن
solderless connection	اتصال بدون لحیم
insulate	سیم را لحیم کردن
insulates	سیم را لحیم کردن
insulating	سیم را لحیم کردن
dip braze	لحیم کردن غوطهای
rosin core solder	لحیم با مغز کولوفان
soldered	لحیم کردن جوش دادن
solders	لحیم کردن جوش دادن
soldering	لحیم کردن جوش دادن
solder	لحیم کردن جوش دادن
to know the ropes	راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
pence for any thing	میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
stringing	خطوط خاتم کاری و منبت کاری
glid	تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
fulidal	مایع
fluidal	مایع
anti icing fluid	مایع ضد یخ
steepest	مایع
liquid	مایع
steep	مایع
liquid/gas separator	مایع
aneroid	بی مایع
liquids	مایع
water	مایع
watered	مایع
watering	مایع
waters	مایع
glue	چسب مایع
glueing	چسب مایع
battery liquid	مایع باتری
antidim	مایع ضد تشکیل مه
gluing	چسب مایع
anti detonant	مایع ضد بدسوزی
glues	چسب مایع
fluid	مایع متحرک
fluids	مایع متحرک
deicer	مایع ضدیخ
solvents	مایع محلل
liquid crystals	کریستال مایع
developer liquid	مایع فهور
liquid crystal	کریستال مایع
absorption liquid	مایع جذب
solvent <adj.>	مایع محلل
condensation	مایع کردن
liquid propellant	خرج مایع
liquid air	هوای مایع
pool cathode tube	لامپ مایع
liquescent	مایع شونده
pool tube	لامپ مایع
liquescence	مایع شدگی
liquid gas	گاز مایع
liquid foundation	کرم مایع
liquefied gas	گاز مایع
out back	چسب مایع
liquefaction	مایع شدن
liquefaction	تبدیل به مایع
liquefacient	مایع کننده
paraffin oil	پارافین مایع
pool cathode	کاتد مایع
mercury pool tube	لامپ مایع
liquid ammonia	امونیاک مایع
liquid exygen	اکسیژن مایع
liquid oxygen	اکسیژن مایع
liquid nitrogen	نیتروژن مایع
liquid propellant	سوخت مایع
liquid hydrogen	هیدروژن مایع
liquid hydrates	مایع هیدراتها
liquid glass	شیشه مایع
liquid soap	صابون مایع
liquid state	حالت مایع
liquidity index	اندیس مایع
liquidly	بشکل مایع
liquified petroleum gas	گاز مایع
lox	اکسیژن مایع
liquid fuel	سوخت مایع
pool rectifier	لامپ مایع
subaqueous	زیر مایع
soluble glass	شیشه مایع
dissolving <adj.>	مایع محلل
semiliquid	مایع چسبنده
cryogenic liquid	مایع سرمازا
cutback bitumen	قیر مایع
sop	غذای مایع
silicate of soda	شیشه مایع
sops	غذای مایع
sodium silicate	شیشه مایع
sodium metasilicate	شیشه مایع
furfuraldehyde	مایع الدئیدی
water glass	شیشه مایع
vitrous humor	مایع زجاجیه
spinal fluid	مایع نخاعی
resolvent <adj.>	مایع محلل
sealing liquid	مایع اب بندی
grume	مایع چسبناک
semifluid	نیم مایع
semiliquid	نیمه مایع
semiliquid	مایع غلیظ
liquid rocket	راکت سوخت مایع
to strain a liquid	صاف کردن یک مایع
sealing compound	مایع درز بند
out back	مایع روان شده
flammable liquid	مایع اشتعال پذیر
slow curing cutback	قیر مایع دیرگیر
liquidizing	بصورت مایع دراوردن
rapid curing cutback	قیر مایع زودگیر
supercooled liquid	مایع ابر سرد
superheated liquid	مایع ابر گرم
liquified natural gas	گاز مایع طبیعی
liquid propellant	سوخت مایع موشک
cerebro spinal fluid	مایع مغزی- نخاعی
coolants	مایع سرد کننده
coolant	مایع داخل رادیاتور
coolant	مایع سرد کننده
electrolytes	مایع کار الکترولیت
gas liquid chromatography	کروماتوگرافی مایع گاز
gas liquid partitions chromatography	کروماتوگرافی گاز- مایع
hypergol	مایع قابل اشتعال
l.n.g	گاز مایع طبیعی
coolants	مایع داخل رادیاتور
fluidize	تبدیل به مایع کردن
csf	مایع مغزی- نخاعی
cn solution	گازاشک اور مایع
diergolic	خرج مایع پایدار
diergolic	سوخت مایع ثابت
filtrate	مایع تصفیه شده
filtrate	مایع زیر صافی
fluidization	تبدیل به مایع شدن
electrolyte	مایع کار الکترولیت
liquid propellant	خرج پرتاب مایع
liquidizes	بصورت مایع دراوردن
liquidized	بصورت مایع دراوردن
liquidize	بصورت مایع دراوردن
liquidising	بصورت مایع دراوردن
liquidises	بصورت مایع دراوردن
liquidised	بصورت مایع دراوردن
liquid measure	مقیاس حجم مایع
liquid membrance electrode	الکترود مایع غشایی
liquid air container	مخزن هوای مایع
liquid air	هوای مایع شده
dunk	در مایع فرو کردن
dunked	در مایع فرو کردن
dunking	در مایع فرو کردن
dunks	در مایع فرو کردن
liquefacient	مایع ترشح کننده
liquefiable	قابل تبدیل به مایع
eyewash	مایع چشم شویی
condensation	مایع کردن گاز
cavitation	ایجاد حبابهای داخل یک مایع
liquidate	از بین بردن مایع کردن
eutectic change	تبدیل مایع به جسم جامدزودگداز
LCD	صفحه نمایش کریستال مایع
liquefied	گداختن تبدیل به مایع کردن
grid pool tube	لامپ مایع شبکه دار
desorption	جدا کردن گاز از مایع
spittle	مایع مترشحه از غدد بزاقی تف
liquefies	گداختن تبدیل به مایع کردن
liquify	گداختن تبدیل به مایع کردن