Dictiornary-Farsi | مایل نیستم بروم | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
i am unwilling to go	مایل نیستم بروم


Other Matches

i am unwilling to go	راضی نیستم بروم
i had half a mind to go	چندان مایل برفتن نبودم انقدر ها میل نداشتم بروم
iam pretty well	بد نیستم
i am not good at sums	نیستم
i am not of his mind	نیستم
i am only middling	بد نیستم
it fell to my lot to go	من شد که بروم
let me go	بروم
I'm not worth it.	من در حد اون نیستم.
I am not your maid.	نوکرت که نیستم.
non placer	موافق نیستم
Not my department. <idiom>	من مسئول نیستم.
I am in the dark. Iam not in the picture.	من در جریان نیستم
i am not a with him	با او اشنا نیستم
That's not my province.	من مسئول آن نیستم.
iam a to go	میترسم بروم
i can go	میتوانم بروم
i ought to go	باید بروم
i will go	که بروم میروم
it fell to my lot to go	قرار شد من بروم
let me go	بگذار بروم
iam d. to go	مایلم بروم
i must go	باید بروم
i made up my mind to go	بر ان شدم که بروم
i ougth to go	باید بروم
i am unused to that noise	من به ان صدا اشنا نیستم
I am not as mad as all that .	آنقدها هم دیوانه نیستم
i do not belong here	من اهل اینجا نیستم
I am not worried about it.	من در موردش نگران نیستم.
but don't hold me to it [idiom]	ولی مطمئن نیستم
I'm uneasy about it.	من باهاش راحت نیستم.
I wasn't born yesterday. <idiom>	من بی تجربه نیستم ! [اصطلاح]
I have no place (nowhere) to go.	جایی ندارم بروم
How do I get to this place / this address?	چطور می تونم به ... بروم؟
She asked me in (inside the house).	تعارفم کرد بروم بو
i am purposed to go	قصد دارم بروم
i am bend on going	مصمم هستم بروم
i agreed to go	حاضر شدم بروم
How do I get to ... ?	چطور می تونم به ... بروم؟
byzantine	وابسته بروم شرقی
I must leave at once.	باید فورا بروم.
he gave me a sign to go	اشاره کرد که بروم
He advised (urged) me to go.	به من توصیه کرد که بروم
in order that i may go	برای اینکه بروم
i made up my mind to go	نصمیم گرفتم که بروم
he insisted on me to go	اصرار کرد که بروم
i am reluctant to go	میل ندارم بروم
shall i go?	ایا باید بروم
i may go	ممکن است بروم
i am purposed to go	در نظر دارم بروم
Nothing is further from my mind than marriage .	اصلا" فکر ازدواج نیستم
I wasn't born yesterday. <idiom>	من ساده لوح نیستم ! [اصطلاح]
Such things just dont interest me.	توی این خطها نیستم
I'm not made of money! <idiom>	من که پولدار نیستم! [اصطلاح روزمره]
I am not aware of that. <idiom>	درباره اش آگاه نیستم. [اصطلاح]
I'm not too keen on it. <idiom>	من خیلی بهش مشتاق نیستم.
I am thinding of going to Europe.	خیال دارم به اروپ؟ بروم
I must be going now.	الان دیگه باید بروم
i have no other place to go	جای دیگری ندارم که بروم
may i go yes you may	ایا ممکن است من بروم
i had barely time to get out	همینقدروقت داشتم که بیرون بروم
I wI'll be damned if I ll go .	لعنت برمن اگه بروم
I am sceptical. I have my doubts. I am not all optimistic.	من که چشمم آب نمی خورد ( خوشبین نیستم )
Count me out .	دور مرا خط بکش ( من یکی که نیستم )
To stage political demonstrations.	تظاهرات سیاسی برپاکردناسلااهل تظاهر نیستم
I am not much of a cinema-goer.	زیاد اهل سینما ( رفتن ) نیستم
iam not in prac tice	چندی است وارد کار نیستم
iam out of practice	چندی است که وارد کار نیستم
He arrived just as I was about to go .	درست موقعیکه می خواستم بروم او آمد
Can I get there on foot?	آیا میتوانم تا آنجا پیاده بروم؟
How do I get to city center?	چطور میتوانم به مرکز شهر بروم؟
I dont have time to go to the movies .	فرصت نمی کنم به سینما بروم
I have a short trip ahead.	قرار است یک مسافرت کوتاهی بروم
You wont catch me going to his house .	غلط می کنم دیگه به منزلش بروم
It doesn't fly with me [American E] [colloquial]	من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
That won't work with me!	من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
Can I go earlier today, just as a special exception?	اجازه دارم امروز استثنأ زودتر بروم؟
Now it is about time to head home!	الان وقتش رسیده به خانه برویم [بروم] !
Can I drive to the centre of town?	آیا می توانم تا مرکز شهر با ماشین بروم؟
I dont smoke at all.	اهل دود نیستم ( دخانیات استعمال نمی کنم )
I'm not very hungry, so please don't cook on my account.	من خیلی گرسنه نیستم، پس لطفا بحساب من آشپزی نکن.
iam impatient to go	دلم شور میزند که بروم شتاب دارم برفتن
I wanted to go camping but the others quickly ruled out that idea.	من می خواستم به کمپینگ بروم اما دیگران سریع ردش کردند.
i am very keen on going there	من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
willing	مایل
lickerish	مایل
miles	مایل
oblique	مایل کج
loxodrome	خط مایل
mile	مایل
bevelled	مایل
italic	مایل
interested	مایل
pitching	مایل
desirous	مایل
willful	مایل
skewing	مایل
oblique	مایل
studious to do a thing	مایل
nothing loath	مایل
gauche	مایل
skew	مایل
sideling	مایل
sidling	مایل
slantingly	کج یا مایل
bevel	پخ مایل
bevel	مایل
inclinable	مایل
studious of doing a thing	مایل
rathe	مایل
rath	مایل
agreeable	مایل
sloping	مایل
inclined	مایل
slanting	مایل
skews	مایل
f. of books	مایل به کت اب
propense	مایل
declivous	مایل
incline plane	سطح مایل
sourish	مایل به ترشی
fond	مایل مشتاق
the mast has raked	مایل کردن
oblique perspective	پرسپکتیو مایل
oblique projection	تصویر مایل
oblique rotation	چرخش مایل
oblique section	مقطع مایل
oblique system	سیستم مایل
obliquely	بطور مایل
recessive	مایل ببازگشت
side flow weir	سر ریز مایل
statute mile	مایل رسمی
slant range	برد مایل
oblique lattice	شبکه مایل
mile ohm	مایل- اهم
the mast has raked	مایل شدن
xanthic	مایل به زردی
inclined compression	فشار مایل
inclined drilling	حفاری مایل
inclined face of dam	نمای مایل سد
whity	مایل به سفید
whitey	مایل به سفید
viridescent	مایل به سبز
to incline to green	یا مایل بودن
three point perspective	پرسپکتیو مایل
lief	مطلوب مایل
solicitous to go	مایل به رفتن
purplish	مایل به ارغوانی
chamfer	مایل شدن
comatant	مایل بجنگ
bluish	مایل به ابی
blueish	مایل به ابی
gaff	میله مایل
wilful	مشتاق مایل
nautical miles	مایل دریایی
flavescent	مایل بزردی
nautical mile	مایل دریایی
solicitously	مایل نگران
solicitous	مایل نگران
geographical mile	مایل جغرافیایی
fonder	مایل مشتاق
fondest	مایل مشتاق
reddish	مایل بقرمز
likes	مایل بودن
liked	مایل بودن
albescent	مایل به سفیدی
like	مایل بودن
aslant	بطور مایل
aslant	حرکت مایل
greyish	مایل به خاکستری
yellowish	مایل بزردی
bitterish	مایل به تلخی
cant	سطح مایل
centripetal	مایل به مرکز
greeny	مایل بسبز
caramels	مایل به قرمز
he has a good mind	مایل است
awry	بطور مایل
he was found of her	مایل او بود
he is f. her	مایل اوست
caramel	مایل به قرمز
purply	مایل به ارغوانی
oppositive	مایل به ضدیت
canescent	سفید مایل به تار
he was not inclined to go	مایل برفتن نبود
incilnable to do something	مایل کردن بکاری
hoary	سفید مایل به خاکستری
he was found of her	باو مایل بود
inclined coil meter	سنجه با پیچک مایل
homosexuals	مایل به جنس خود
inclined barrel arch	طاق گهوارهای مایل
homosexual	مایل به جنس خود
buffyy	مایل به رنگ نخودی
isabella	زرد مایل به خاکستری
inclined barrel arch	طاق ضربی مایل
tattletale gray	سفید مایل بخاکستری
swart	سبزه مایل به سیاه
blackish	مایل به سیاه تیره
suntan	قهوه مایل بسرخ
suntans	قهوه مایل بسرخ

i am unwilling to go

مایل نیستم بروم