Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
English
Persian
incilnable to do something
مایل کردن بکاری
Other Matches
to put ones hand to anything
بکاری مبادرت کردن
to persuade in to an act
وادار بکاری کردن
enterprise
مبادرت بکاری کردن
to set one's hand to a task
بکاری مبادرت کردن
to start out to do something
اقدام بکاری کردن
enterprises
مبادرت بکاری کردن
fall to
بکاری مبادرت کردن
to youse to a
تحریک بکاری کردن
to a an under taking
باجرات بکاری مبادرت کردن
sail in
با جدیت و اطمینان بکاری مبادرت کردن
tasks
زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
task
زیاد خسته کردن بکاری گماشتن
to set about
شروع کردن مبادرت کردن بکاری
the mast has raked
مایل کردن
wickedness
نا بکاری
To get on with a job.
بکاری پرداختن
dday
روز شروع بکاری
to set one's hand to a task
دست بکاری زدن
to start doing something
دست بکاری زدن
to put ones hand to anything
دست بکاری زدن
to offer at any thing
دست بکاری زدن
to offer at any thing
بکاری مبادرت ورزیدن
to turn to
دست بکاری گرفتن
bide
بکاری ادامه دادن
jumping off place
شروع بکاری نقطه عزیمت
swear in
بامراسم تحلیف بکاری گماشتن
dragoons
بزور شکنجه بکاری واداشتن
dragoon
بزور شکنجه بکاری واداشتن
rompish
مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
rompy
مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
to set about
دست بکاری زدن آماده کاری
coddled
بادقت زیاد بکاری دست زدن
coddle
بادقت زیاد بکاری دست زدن
coddling
بادقت زیاد بکاری دست زدن
coddles
بادقت زیاد بکاری دست زدن
agreeable
مایل
gauche
مایل
oblique
مایل
italic
مایل
sloping
مایل
interested
مایل
oblique
مایل کج
nothing loath
مایل
inclined
مایل
sideling
مایل
inclinable
مایل
slantingly
کج یا مایل
lickerish
مایل
skew
مایل
skewing
مایل
skews
مایل
loxodrome
خط مایل
declivous
مایل
slanting
مایل
bevelled
مایل
mile
مایل
miles
مایل
studious to do a thing
مایل
studious of doing a thing
مایل
desirous
مایل
pitching
مایل
rathe
مایل
bevel
مایل
rath
مایل
willing
مایل
bevel
پخ مایل
f. of books
مایل به کت اب
willful
مایل
propense
مایل
sidling
مایل
slant range
برد مایل
recessive
مایل ببازگشت
viridescent
مایل به سبز
cant
سطح مایل
whity
مایل به سفید
greyish
مایل به خاکستری
side flow weir
سر ریز مایل
caramels
مایل به قرمز
caramel
مایل به قرمز
sourish
مایل به ترشی
aslant
بطور مایل
aslant
حرکت مایل
flavescent
مایل بزردی
albescent
مایل به سفیدی
lief
مطلوب مایل
solicitously
مایل نگران
solicitous to go
مایل به رفتن
whitey
مایل به سفید
statute mile
مایل رسمی
bluish
مایل به ابی
comatant
مایل بجنگ
inclined face of dam
نمای مایل سد
oblique perspective
پرسپکتیو مایل
inclined drilling
حفاری مایل
blueish
مایل به ابی
inclined compression
فشار مایل
chamfer
مایل شدن
yellowish
مایل بزردی
centripetal
مایل به مرکز
solicitous
مایل نگران
incline plane
سطح مایل
to incline to green
یا مایل بودن
he was found of her
مایل او بود
fond
مایل مشتاق
oblique lattice
شبکه مایل
he has a good mind
مایل است
likes
مایل بودن
obliquely
بطور مایل
oblique system
سیستم مایل
the mast has raked
مایل شدن
bitterish
مایل به تلخی
xanthic
مایل به زردی
mile ohm
مایل- اهم
purply
مایل به ارغوانی
nautical miles
مایل دریایی
purplish
مایل به ارغوانی
oblique section
مقطع مایل
nautical mile
مایل دریایی
geographical mile
مایل جغرافیایی
oblique rotation
چرخش مایل
liked
مایل بودن
oblique projection
تصویر مایل
awry
بطور مایل
reddish
مایل بقرمز
greeny
مایل بسبز
gaff
میله مایل
fondest
مایل مشتاق
fonder
مایل مشتاق
three point perspective
پرسپکتیو مایل
oppositive
مایل به ضدیت
like
مایل بودن
he is f. her
مایل اوست
wilful
مشتاق مایل
blackish
مایل به سیاه تیره
sloping barrel vault
سقف گهوارهای مایل
oblimin rotation
چرخش مایل کمینه
homosexuals
مایل به جنس خود
purple red
قرمز مایل به ارغوانی
sloping barrel vault
طاق ضربی مایل
brownish
مایل به قهوهای یاخرمایی
cuesta
جلگه مایل یااریب
oblimax rotation
چرخش مایل بیشینه
mph
مخفف مایل در ساعت
umber
قهوه ای مایل به زرد
pea green
زرد مایل بسبز
bay
سرخ مایل به قرمز
buffyy
مایل به رنگ نخودی
luteovirescent
زرد مایل بسبز
loxodromics
کشتی رانی در خط مایل
scarlet
قرمز مایل به زرد
low oblique
عکس مایل پایین
canescent
سفید مایل به تار
rubicund
رنگ مایل به قرمز
bays
سرخ مایل به قرمز
baying
سرخ مایل به قرمز
oblique shock wave
موج ضربهای مایل
auburn
قهوهای مایل به قرمز
bayed
سرخ مایل به قرمز
suntans
قهوه مایل بسرخ
suntan
قهوه مایل بسرخ
roll piercing process
روش نورد مایل
to be prepared to go
مایل به رفتن بودن
inclined coil meter
سنجه با پیچک مایل
inclined barrel arch
طاق ضربی مایل
i am unwilling to go
مایل نیستم بروم
he was not inclined to go
مایل برفتن نبود
he was found of her
باو مایل بود
reddish
مایل بسرخی زننده
he is not willing to go
مایل برفتن نیست
swart
سبزه مایل به سیاه
he is indisposed to go
مایل نیست برود
hoary
سفید مایل به خاکستری
green with a blue tint
سبز مایل به ابی
tattletale gray
سفید مایل بخاکستری
griseous
خاکستری مایل به ابی
grege
اردهای مایل به خاکستری
they canŠif they so wishŠ.....
اگر مایل باشندمیتوانند...........
homosexual
مایل به جنس خود
inclined shear plane
سطح برش مایل
inclined barrel arch
طاق گهوارهای مایل
isabel
زرد مایل به خاکستری
pinkish
مایل به رنگ صورتی
isabella
زرد مایل به خاکستری
ti turn in
سوی پایین مایل بودن
tawnier
تیره زرد مایل بقهوهای
It's about 2 miles from ...
آن تقریبا 2 مایل دور از ... است.
pansy
رنگ قرمز مایل به ابی
raisin
رنگ قرمز مایل به ابی
matelot
رنگ ابی مایل بقرمز
What's the charge per mile?
اجاره هر مایل چقدر است؟
hoar
سفید مایل به خاکستری موسفید
oxford blue
ابی سیر مایل به ارغوانی
petunias
رنگ قرمز مایل بابی
cedar
رنگ قرمز مایل به زرد
loxodromic
وابسته به کشتی رانی در خط مایل
raisins
رنگ قرمز مایل به ابی
cedars
رنگ قرمز مایل به زرد
shell pink
رنگ قرمز مایل به زرد
tan
مازویی قهوهای مایل به زرد
lama
رنگ زرد مایل بقرمز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com