English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
English Persian
power struggle مبارزه برای صاحب مقام شدن
Other Matches
challenge round مبارزه با صاحب عنوان
in power صاحب مقام
office-holder صاحب مقام
office-holders صاحب مقام
man of place صاحب مقام
in the saddle یراق صاحب مقام
pooh bah صاحب چندین مقام
struggle for survival مبارزه برای بقاء
struggle for existence مبارزه برای زندگی
in a battle for world domination مبارزه برای سلطه جهان
attentions شمشیرباز اماده برای مبارزه
attention شمشیرباز اماده برای مبارزه
gantelope باند برای دست دعوت به مبارزه
rematch مبارزه برای کسب عنوان قهرمانی
jujitsu مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
jiujutsu مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
jiujitsu مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
pass book برای صاحب سپرده نگاه میدارد دفترنسیه دکاندار
place setting برای یک نفر مقام پشت میز
place settings برای یک نفر مقام پشت میز
fence off کوشش برای کسب مقام نخست شمشیربازی
advowson حق تعیین مقام برای تصدی اموروقفی کلیسا
starting fee مبلغی که صاحب اسب برای کسب اجازه شرکت در مسابقه شرطبندی می پردازد
jointer صاحب شیره کش خانه صاحب مشروب فروشی
plate milling stand مقام دستگاه فرز غلطکی مقام دستگاه نورد صفحه
turn to مبارزه
kumite مبارزه
struggle مبارزه
struggles مبارزه
struggling مبارزه
campaigns مبارزه
campaigning مبارزه
campaigned مبارزه
campaign مبارزه
bu مبارزه
fight مبارزه
fights مبارزه
struggled مبارزه
embassage مقام سفارت مقام ایلچی سفارت
jousted مبارزه کردن
defied به مبارزه طلبیدن
combating مبارزه کردن
combats مبارزه کردن
combat مبارزه کردن
defiance مبارزه طلبی
combated مبارزه کردن
jousting مبارزه کردن
passives مبارزه منفی
joust مبارزه کردن
jousts مبارزه کردن
defying به مبارزه طلبیدن
defy به مبارزه طلبیدن
to take up the gauntlet مبارزه راپذیرفتن
passive مبارزه منفی
economic warfare مبارزه اقتصادی
combativeness مبارزه طلبی
literacy campaign مبارزه با بی سوادی
battle مبارزه ستیز
battled مبارزه ستیز
battles مبارزه ستیز
battling مبارزه ستیز
electioneering مبارزه انتخاباتی
election campaign مبارزه انتخاباتی
Anti – corruption campaign . مبارزه با فساد
class struggle مبارزه طبقهای
class struggle مبارزه طبقاتی
challengo مبارزه کردن
defies به مبارزه طلبیدن
challenger مبارزه طلب
face down <idiom> به مبارزه طلبیدن
budo روش مبارزه
challengers مبارزه طلب
the campaign against terrorism مبارزه با تروریسم
sensei مبارزه مسابقهای
brave به مبارزه طلبیدن
sambon kumite مبارزه سه ضربهای
braved به مبارزه طلبیدن
braver به مبارزه طلبیدن
braves به مبارزه طلبیدن
press campaign مبارزه مطبوعاتی
bravest به مبارزه طلبیدن
braving به مبارزه طلبیدن
outdare به مبارزه طلبیدن
kachi make مبارزه تا مرگ
ippon kumite مبارزه تک ضربهای
jisen مبارزه واقعی
jiya kumite مبارزه ازاد
kyorougei مبارزه تکواندو
gage مبارزه طلبی گروگذاشتن
campaign لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaigning لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
combatants جنگی مبارزه طلب
fuku shiki kumite بکارگیری کاتا در مبارزه
hajime اغاز مبارزه کاراته
combatant جنگی مبارزه طلب
go dan kumite مبارزه با ضربههای 5 تایی
swordplay مبارزه زور ازمایی
campaigns لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
sparring match مبارزه تمرینی بوکس
to take up the glove قبول مبارزه کردن
champion مبارزه دفاع کردن از
campaigned لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
championed مبارزه دفاع کردن از
championing مبارزه دفاع کردن از
champions مبارزه دفاع کردن از
tatemi میدان مبارزه کاراته
jia ippon kumite مبارزه ازاد تک ضربهای
to take up the gauntlet قبول مبارزه کردن
throw down the gauntlet <idiom> به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
campaign رزم [نبرد] [مبارزه] [مسابقه]
to conduct [run] a campaign مبارزه ای [مسابقه ای] را اجرا کردن
to launch [start] a campaign مبارزه ای [مسابقه ای] را آغاز کردن
pit درگود مبارزه قرار دادن
pits درگود مبارزه قرار دادن
conflict ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflicts ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflicted ناسازگار بودن مبارزه کردن
bushwhack ادای کسی را در اوردن مبارزه کردن
crusade [against somebody or something] مبارزه [با کسی یا چیزی] [اصطلاح مجازی]
tilting yard میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
trench knitfe چاقوی مخصوص مبارزه دست بیقه
tiltyard میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
press campaingn or stunt مبارزه سیاسی بوسیله مقاله نویسی در روزنامه ها
The campaign was considered to have failed. مبارزه [انتخاباتی] شکست خورده بحساب آورده شد.
The [main] protagonists in the colonial struggle were Great Britain and France. بریتانیا و فرانسه سردمداران [اصلی] در مبارزه مستعمراتی بودند.
owners صاحب
ownerless بی صاحب
padrone صاحب
master صاحب
mastered صاحب
lords صاحب
masters صاحب
lord صاحب
owner صاحب
appel پاکوب 2 بار پا کوبیدن شمشیرباز به نشانه متوقف کردن مبارزه
down توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
kiosks فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
manufaturer صاحب کارخانه
restaurateur صاحب رستوران
official صاحب منصب
signatory صاحب امضا
shareholder صاحب سهم
master of the time صاحب الزمان
restaurateurs صاحب رستوران
shareholders صاحب سهم
stray جانور بی صاحب
restauranteur صاحب رستوران
feudatory صاحب تیول
seignior صاحب تیول
innkeepers صاحب مسافرخانه
land lady زن صاحب ملک
feudary صاحب تیول
sharecropper صاحب نسق
shipowner صاحب کشتی
clear-sighted صاحب نظر
stock holder صاحب سهم
industrialist صاحب صنعت
industrialists صاحب صنعت
innkeeper صاحب مسافرخانه
in the saddle صاحب اختیار
housemother زن صاحب خانه
landholder صاحب ملک
housemothers زن صاحب خانه
signatories صاحب امضا
slaveholder صاحب برده
titlist صاحب سندمالکیت
man of place صاحب منصب
liege صاحب تیول
officer صاحب منصب
licence owner صاحب امتیاز
lessor صاحب ملک
officers صاحب منصب
master ارباب صاحب
grantee صاحب امتیاز
owner of a property صاحب ملک
landladies زن صاحب ملک
printer صاحب چاپخانه
building owner صاحب کار
officiary صاحب منصب
of consequence صاحب شان
sovereign صاحب سیادت
landlady زن صاحب ملک
free ball توپ بی صاحب
concessioner صاحب امتیاز
mastered ارباب صاحب
concessionary صاحب امتیاز
concessionaire صاحب امتیاز
masters ارباب صاحب
homeowners صاحب خانه
Distinguished . Titled. صاحب عنوان
permit holder صاحب جواز
homeowner صاحب خانه
shop keeper صاحب دکان
strays جانور بی صاحب
stockholders صاحب سهم
stockholder صاحب سهم
nursery man صاحب قلمستان
manufacturers صاحب کارخانه
manufacturer صاحب کارخانه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com