English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 144 (8 milliseconds)
English Persian
sensei مبارزه مسابقهای
Other Matches
competetive مسابقهای
competitiveness مسابقهای
competitive مسابقهای
dragons قایق مسابقهای 3 نفره
drive رانندگی ارابه مسابقهای
panniers سبد کبوترهای مسابقهای
pannier سبد کبوترهای مسابقهای
drives رانندگی ارابه مسابقهای
dragon قایق مسابقهای 3 نفره
to time a race وقت مسابقهای را نگاه داشتن
handicap stake مسابقهای که مبلغ شرطبندی از صاحبان اسبهاست
slugfest مسابقهای که دران ضربات سنگین ردوبدل میشود
an out match مسابقهای که بیرون از زمین بازی خانگی برپا کنند
overnight مسابقهای که ثبت نام 27ساعت پیش از مسابقه پایان می یابد
postal match مسابقهای که در محل انجام میشود و نتیجه ان با پست نزد داوران ارسال می گردد
walkovers برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
walkover برد به سبب نداشتن حریف مسابقهای که فقط یک اسب بعلت حذف دیگر اسبها باقی مانده
special weight race مسابقهای که تعیین وزن اضافی ارتباطی با جدول وزن نسبت به سن ندارد
post race مسابقهای که صاحب اسب قبلا نام اسب را ثبت میکند
hot rod اتومبیل شکاری وسریع السیر اتومبیل مسابقهای
fights مبارزه
bu مبارزه
turn to مبارزه
fight مبارزه
kumite مبارزه
campaigns مبارزه
struggles مبارزه
struggled مبارزه
struggling مبارزه
struggle مبارزه
campaign مبارزه
campaigning مبارزه
campaigned مبارزه
sambon kumite مبارزه سه ضربهای
election campaign مبارزه انتخاباتی
kachi make مبارزه تا مرگ
outdare به مبارزه طلبیدن
challengers مبارزه طلب
challenger مبارزه طلب
kyorougei مبارزه تکواندو
jiya kumite مبارزه ازاد
defiance مبارزه طلبی
electioneering مبارزه انتخاباتی
to take up the gauntlet مبارزه راپذیرفتن
press campaign مبارزه مطبوعاتی
economic warfare مبارزه اقتصادی
jisen مبارزه واقعی
ippon kumite مبارزه تک ضربهای
budo روش مبارزه
challengo مبارزه کردن
class struggle مبارزه طبقاتی
combativeness مبارزه طلبی
jousts مبارزه کردن
jousting مبارزه کردن
battle مبارزه ستیز
Anti – corruption campaign . مبارزه با فساد
face down <idiom> به مبارزه طلبیدن
the campaign against terrorism مبارزه با تروریسم
class struggle مبارزه طبقهای
literacy campaign مبارزه با بی سوادی
passives مبارزه منفی
passive مبارزه منفی
battled مبارزه ستیز
battles مبارزه ستیز
defy به مبارزه طلبیدن
defying به مبارزه طلبیدن
brave به مبارزه طلبیدن
braved به مبارزه طلبیدن
braver به مبارزه طلبیدن
braves به مبارزه طلبیدن
bravest به مبارزه طلبیدن
braving به مبارزه طلبیدن
joust مبارزه کردن
jousted مبارزه کردن
defies به مبارزه طلبیدن
defied به مبارزه طلبیدن
combated مبارزه کردن
battling مبارزه ستیز
combat مبارزه کردن
combats مبارزه کردن
combating مبارزه کردن
to take up the glove قبول مبارزه کردن
struggle for existence مبارزه برای زندگی
struggle for survival مبارزه برای بقاء
sparring match مبارزه تمرینی بوکس
to take up the gauntlet قبول مبارزه کردن
tatemi میدان مبارزه کاراته
campaign لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
challenge round مبارزه با صاحب عنوان
swordplay مبارزه زور ازمایی
champions مبارزه دفاع کردن از
championing مبارزه دفاع کردن از
championed مبارزه دفاع کردن از
champion مبارزه دفاع کردن از
combatants جنگی مبارزه طلب
combatant جنگی مبارزه طلب
campaigns لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
campaigning لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
fuku shiki kumite بکارگیری کاتا در مبارزه
gage مبارزه طلبی گروگذاشتن
jia ippon kumite مبارزه ازاد تک ضربهای
hajime اغاز مبارزه کاراته
go dan kumite مبارزه با ضربههای 5 تایی
campaigned لشکرکشی مبارزه انتخاباتی
pits درگود مبارزه قرار دادن
pit درگود مبارزه قرار دادن
throw down the gauntlet <idiom> به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
campaign رزم [نبرد] [مبارزه] [مسابقه]
conflicts ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflict ناسازگار بودن مبارزه کردن
to conduct [run] a campaign مبارزه ای [مسابقه ای] را اجرا کردن
conflicted ناسازگار بودن مبارزه کردن
attention شمشیرباز اماده برای مبارزه
attentions شمشیرباز اماده برای مبارزه
in a battle for world domination مبارزه برای سلطه جهان
to launch [start] a campaign مبارزه ای [مسابقه ای] را آغاز کردن
optional claiming race مسابقهای که صاحب اسب ازادی در فروش یا خودداری از فروش اسب دارد
crusade [against somebody or something] مبارزه [با کسی یا چیزی] [اصطلاح مجازی]
power struggle مبارزه برای صاحب مقام شدن
trench knitfe چاقوی مخصوص مبارزه دست بیقه
gantelope باند برای دست دعوت به مبارزه
rematch مبارزه برای کسب عنوان قهرمانی
bushwhack ادای کسی را در اوردن مبارزه کردن
tilting yard میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
tiltyard میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
press campaingn or stunt مبارزه سیاسی بوسیله مقاله نویسی در روزنامه ها
The campaign was considered to have failed. مبارزه [انتخاباتی] شکست خورده بحساب آورده شد.
The [main] protagonists in the colonial struggle were Great Britain and France. بریتانیا و فرانسه سردمداران [اصلی] در مبارزه مستعمراتی بودند.
down توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
jujitsu مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
appel پاکوب 2 بار پا کوبیدن شمشیرباز به نشانه متوقف کردن مبارزه
jiujutsu مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
jiujitsu مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
third area conflict جنگ در منطقهای غیر ازسرزمین دو طرف جنگ مبارزه در کشور سوم
To stay the course . تا آخر ماندن ( به مسابقه و مبارزه وغیره تا آخر ادامه دادن )
fire fighting عکس العمل نسبت به اتش دشمن مبارزه با اتش سوزی
short international مسابقهای که هر تیرانداز 03تیر از مسافت 05 متر و 03تیر از مسافت 53 متر و 03تیر از مسافت 52 متر با تیرو کمان می اندازد
oppugn مبارزه کردن با دعوا کردن
struggle تلاش کردن مبارزه کردن
struggled تلاش کردن مبارزه کردن
struggling تلاش کردن مبارزه کردن
struggles تلاش کردن مبارزه کردن
levee en masse عبارت است از مسلح شدن افراد یک مملکت جهت مبارزه با دشمن پیش از رسیدن قوای خصم به خاک خودی این افراد که اشکارا سلاح حمل می کنندملزم به رعایت قوانین جنگ هستند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com