English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
supercargo مباشر کارهای بازرگانی وفروش کالا در کشتی
Other Matches
coxswain مباشر کشتی
ship broker مباشر مالکین کشتی
ship's husband مباشر و مالک نماینده کشتی
merchantman کشتی بازرگانی
master mariner ناخدای کشتی بازرگانی
indiaman کشتی ای که در بازرگانی باهندبکار میرود
longboat بزرگترین قایق داخل کشتی بازرگانی
dromond کشتی جنگی یا بازرگانی قرون وسطی
polacre کشتی دکلی بازرگانی دردریای مدیترانه
polacca کشتی دکلی بازرگانی دردریاهای مدیترانه
galleons کشتی بادبانی بازرگانی یاجنگی اسپانیولی قرن پانزدهم
galleon کشتی بادبانی بازرگانی یاجنگی اسپانیولی قرن پانزدهم
shipper فرستنده کالا با کشتی
traded حمل کالا با کشتی
trade حمل کالا با کشتی
convoys کشتی بازرگانی که دارای وسایل جنگی برای دفاع باشد
convoy کشتی بازرگانی که دارای وسایل جنگی برای دفاع باشد
plundrage غارت کردن کالا ازعرشه کشتی
stowage حق انبارداری انبار کردن کالا در کشتی
jettisoned به دریا ریختن کالا برای نجات کشتی
jettisoning به دریا ریختن کالا برای نجات کشتی
staith محل تخلیه کالا ازواگن وبارگیری ان در کشتی
staithe محل تخلیه کالا ازواگن وبارگیری ان در کشتی
jettisons به دریا ریختن کالا برای نجات کشتی
jettison به دریا ریختن کالا برای نجات کشتی
shipment ارسال کالا باکشتی کالای ارسالی با کشتی
shipments ارسال کالا باکشتی کالای ارسالی با کشتی
lighter aboard ship نحوه حمل سریع کالا که در آن دوبه و بار آن برروی کشتی قرار میگیرد
letter of marque پروانه دستگیر کردن کشتی بازرگانی دشمن و غارت کردن اتباع ایشان
backgrounds سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
background سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
law of demand براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
credits خرید وفروش اعتباری
crediting خرید وفروش اعتباری
credit خرید وفروش اعتباری
furriery خرید وفروش خز خزدوزی
home trade خرید وفروش داخلی
credited خرید وفروش اعتباری
burse مغازه یابازار خرید وفروش
supporting goods موادی که در کالا بکاربرده نمیشودولی جهت تولید کالا لازم میباشد
cob web theorem ه کالا در هر زمان تابع قیمت ان کالا در دوره زمانی قبلی است .
transire برگ ترخیص کالا از گمرک اجازه عبور کالا
department stores فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
department store فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
simoniac خرید وفروش کننده مناصب ومشاغل مذهبی
cash register ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه
cash registers ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه
interchanged مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
interchanges مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
interchange مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
interchanging مبادله کردن عوض کردن مبادله کالا بین دو کشتی
simony خرید وفروش مناصب روحانی وموقوفات وعواید دینی
barter with someone با کسی دادوستد کالا با کالا کردن
topgallant سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
shelf life مدت زمانی که کالا از تولید تاتوزیع به مصرف کننده درقسمتهای مختلف می ماند مدت گردش کالا در انبارها
to barter [to trade by barter] دادوستد کالا با کالا کردن
say's law از قوانین اقتصادی دوره کلاسیک مبنی بر این که تولیداضافی یک کالا ممکن نیست چه هر کس کالا را جهت معاوضه با کالای دیگر ایجادمیکند و بنابراین عرضه هرچیز تقاضای ان را به وجودمی اورد
cash on delivery فروش نقد پس از تحویل کالا وصول وجه در حین تحویل کالا
freightliner شرکت حمل و نقل کننده کالا قطار سریع السیر جهت حمل کالا در مسافتهای دور قطاری که کانتینر حمل می نمایدfreight
demand elasticity درصد تغییرتقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت ان کالا
throughput capacity فرفیت عبور دهی کالا فرفیت تخلیه و عبوردهی بارانداز یا اسکله فرفیت گذراندن کالا
close price دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
intendant مباشر
district overseer مباشر
foremen مباشر
conductor مباشر
seneschal مباشر
foreman مباشر
conductors مباشر
proctor مباشر
ganger مباشر
principal offender مباشر
supervisor مباشر
supervisors مباشر
steward مباشر
superintendent مباشر
bailiffs مباشر
bailiff مباشر
churchwardens مباشر
perpetrators مباشر
manager مباشر
managers مباشر
stewards مباشر
superintendents مباشر
minder مباشر
minders مباشر
case of need مباشر
overseers مباشر
overseer مباشر
churchwarden مباشر
perpetrator مباشر
consignee گیرنده کالا برای بارنامه گیرنده اصلی کالا
supervisory مباشر پیشه
superintendent نافر مباشر
superintendents نافر مباشر
foreman مباشر کارگران
foremen مباشر کارگران
forehands سرعمله مباشر
steward مباشر نافر
forehand سرعمله مباشر
commissary گماشته مباشر
supervisory staff کارمندان مباشر
commissaries گماشته مباشر
shipper مباشر حمل
stewards مباشر نافر
c & f قیمت کالا وهزینه حمل ان بدون بیمه دریایی و تولید کننده پس ازتسلیم کالا به شرکت کشتیرانی و پرداخت هزینه حمل از خودسلب مسئولیت میکند و حق بیمه تا مقصد به عهده خریدار است
perpetrators مباشر در جرم مرتکب
perpetrator مباشر در جرم مرتکب
principal offender مباشر در جرم مجرم اصلی
board of managers کمیته مباشر [شرکت سهامی]
management board کمیته مباشر [شرکت سهامی]
managing board کمیته مباشر [شرکت سهامی]
board of management کمیته مباشر [شرکت سهامی]
scupper سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppers سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
ship's manifest صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
respondentia وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
carry ship کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
hawse سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
supercargo نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
dan runner کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
keel حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
keels حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
lazar housek عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
gunroom مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
waterline خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
embarkation بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
bill of health گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
usura maritima دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
windjammer یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
quarterdeck عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdecks عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yawed انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yaw انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
earth work کارهای خاکی
wirework کارهای سیمی
lunces کارهای غریب
Travaux preparatoires کارهای مقدماتی
daily round کارهای روزانه
emergency works کارهای اضطراری
temporary works کارهای موقت
previous work کارهای قبلی
preliminary works کارهای مقدماتی
auxiliary work کارهای اضافی
the galleys کارهای سخت
diabolism کارهای شیطانی
meshwork کارهای مشبک
miscellaneous works کارهای مختلف
cementation کارهای سیمانی
interior affairs کارهای درونی
incidental works کارهای اتفاقی
hatchet man <idiom> کارهای سیاسی
overboard از کشتی بدریا روی کشتی
sailboat کشتی بادبانی کشتی بادی
sailboats کشتی بادبانی کشتی بادی
navvies کارگر کارهای خاکی
welfare work کارهای عام المنفعه
inhouse work کارهای داخلی تاسیسات
customs agent واسطه کارهای گمرکی
diabolize کارهای شیطانی کردن
chores کارهای عادی و روزمره
chore کارهای عادی و روزمره
mundane affairs کارهای این جهان
public works کارهای ساختمانی همگانی
light housekeeping کارهای خانه داری
foppery جلفی کارهای جلف
light housekeeping کارهای سبک خانکی
navvy کارگر کارهای خاکی
Arrears of work . Back log of work . کارهای عقب افتاده
logjam کارهای عقب افتاده
piracy هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
cartel ship کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
I cant figure that girl out . از کارهای او چیزی نمی فهمم
pile-up انباشتگی کارهای عقب افتاده
pile-ups انباشتگی کارهای عقب افتاده
donkeywork کارهای عادی وروزمره خرکاری
outgeneral در کارهای جنگی پیش افتادن از
to pry into a person affairs در کارهای کسی فضولی کردن
chickens come home to roost <idiom> چوب کارهای گذشته را خوردن
earthworks خاک کاری کارهای خاکی
automaton ماشینی که کارهای انسان را میکند
A series of city improvement works. یکرشته کارهای عمرانی شهری
downswing تنزل کارهای تجارتی وغیره
scheduling برنامه ریزی کارهای اجرائی
automatons ماشینی که کارهای انسان را میکند
erection crane جراثقال برای کارهای ساختمانی
land girl n دختری که کارهای صحرایی میکرد
He is most suitable for brain work . خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
ship's serviceman مسئول کارهای دفتری وخدماتی ناو
up to one's ears in work <idiom> کارهای زیاد برای انجام داشتن
to pick on برای کارهای دشواربرگزیدن بستوه اوردن
to finish off کارهای دست باخر را انجام دادن
he has no enterprise دل ندارد که به کارهای مهم دست بزند
peonage استفاده از غلام برای کارهای بندگی
apery میمون صفتی کارهای بوزینه وار
basket weave pattern طرح شطرنجی که در کارهای بنایی بکارمیرود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com