Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 110 (7 milliseconds)
English
Persian
obscure
مبهم نامفهوم
obscured
مبهم نامفهوم
obscurer
مبهم نامفهوم
obscures
مبهم نامفهوم
obscurest
مبهم نامفهوم
obscuring
مبهم نامفهوم
Other Matches
gibberish
حرف شکسته و نامفهوم نامفهوم
amphibole
نامفهوم
acataletic
نامفهوم
nebulose
نامفهوم
obscurant
نامفهوم
illegible
نامفهوم
abracadabra
سخن نامفهوم
idioglossia
نامفهوم گویی
mumbo jumbo
سخنان نامفهوم
galimatias
سخن نامفهوم
buzzword
حرف نامفهوم
gobbledygook
سخن نامفهوم
incomprehensibly
بطور نامفهوم
jaberwocky
سخن نامفهوم
jargon
گفتار نامفهوم
unitelligible
نامفهوم بیمعنی
unmeaning
جفتگ نامفهوم
gobbledegook
سخن نامفهوم
distortions
صدای نامفهوم داشتن
distortion
صدای نامفهوم داشتن
inapprehensible
نامفهوم غیرقابل احساس
babble
سخن نامفهوم گفتن
babbled
سخن نامفهوم گفتن
babbles
سخن نامفهوم گفتن
double Dutch
طناببازی دوتایی نامفهوم
maunder
بطور نامفهوم حرف زدن
distort
صدای نامفهوم از بی سیم بی قواره کردن
distorts
صدای نامفهوم از بی سیم بی قواره کردن
obscuring
مبهم
vague
مبهم
obscurest
مبهم
vaguer
مبهم
nubilous
مبهم
nebular
مبهم
involute
مبهم
enigmatical
مبهم
amphibolic
مبهم
opaque
مبهم
vaguest
مبهم
veiled
مبهم
obscure
مبهم
ambiguous
مبهم
hazier
مبهم
haziest
مبهم
hazy
مبهم
esoteric
مبهم
irrational
مبهم
imprecise
مبهم
mysterious
مبهم
misty
مبهم
dusky
مبهم
enigmatic
مبهم
dims
مبهم
obscured
مبهم
obscures
مبهم
slurry
مبهم
dim
مبهم
dimmed
مبهم
obscurer
مبهم
forked
مبهم
unequivocally
غیر مبهم
pronominal adjective
صفت مبهم
unequivocal
غیر مبهم
ambiguous language
زبان مبهم
ambiguous figure
شکل مبهم
involved
مبهم گرفتار
adumbrate
مبهم کردن
incidental
غیر مبهم
oracle
پاسخ مبهم
oracles
پاسخ مبهم
vaguely
بطور مبهم
ambiguously
بطور مبهم
enigma
رمز بیان مبهم
enigmas
رمز بیان مبهم
obscurantism
سبک نگارش مبهم
ambiguous grammar
دستور زبان مبهم
hazily
بطور تیره و مبهم
left handedly
بطورمشکوک یا مبهم یا دوپهلو
obfuscation
مبهم و تاریک کردن
obfuscate
مبهم و تاریک کردن
oracularly
بطور سر بسته یا مبهم ازغیب
blur
مبهم کردن لبه ها و رنگهای یک تصویر
blurred
مبهم کردن لبه ها و رنگهای یک تصویر
blurring
مبهم کردن لبه ها و رنگهای یک تصویر
blurs
مبهم کردن لبه ها و رنگهای یک تصویر
What is going on here?
اینجا چه خبر است؟
[وقتی قضیه نامفهوم است]
[اصطلاح روزمره]
ambiguity
خطای ناشی از انتخاب نادرست داده مبهم
blurred black ground
زمینه و متن فرشی که نامشخص و مبهم باشد
ambiguities
خطای ناشی از انتخاب نادرست داده مبهم
metaphysically
از روی علم ماورای طبیعت بطور معنوی یا مبهم
opaquely
چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
obscuring
مبهم کردن گمنام کردن
obscures
مبهم کردن گمنام کردن
obscurer
مبهم کردن گمنام کردن
obscured
مبهم کردن گمنام کردن
obscurest
مبهم کردن گمنام کردن
obscure
مبهم کردن گمنام کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com