Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (21 milliseconds)
English
Persian
obfuscate
مبهم و تاریک کردن
obfuscation
مبهم و تاریک کردن
Other Matches
adumbrate
مبهم کردن
obtenebrate
تاریک کردن
overshadows
تاریک کردن
overshadowed
تاریک کردن
overshadow
تاریک کردن
darkens
تاریک کردن
darkening
تاریک کردن
gloom
تاریک کردن
overshadowing
تاریک کردن
darken
تاریک کردن
darken ship
تاریک کردن ناو
dim
تاریک تیره کردن
dimmest
تاریک تیره کردن
dimmer
تاریک تیره کردن
dimmed
تاریک تیره کردن
dims
تاریک تیره کردن
blurred
مبهم کردن لبه ها و رنگهای یک تصویر
blur
مبهم کردن لبه ها و رنگهای یک تصویر
blurring
مبهم کردن لبه ها و رنگهای یک تصویر
blurs
مبهم کردن لبه ها و رنگهای یک تصویر
becloud
با ابر پوشاندن تاریک کردن
obscured
مبهم کردن گمنام کردن
obscure
مبهم کردن گمنام کردن
obscurest
مبهم کردن گمنام کردن
obscurer
مبهم کردن گمنام کردن
obscuring
مبهم کردن گمنام کردن
obscures
مبهم کردن گمنام کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
obscurer
تیره کردن تاریک کردن
obscure
تیره کردن تاریک کردن
obscures
تیره کردن تاریک کردن
obscurest
تیره کردن تاریک کردن
obscuring
تیره کردن تاریک کردن
obscured
تیره کردن تاریک کردن
dark
تیره کردن تاریک کردن
darker
تیره کردن تاریک کردن
darkest
تیره کردن تاریک کردن
obscure
مبهم
dims
مبهم
nebular
مبهم
dimmed
مبهم
enigmatic
مبهم
slurry
مبهم
amphibolic
مبهم
involute
مبهم
veiled
مبهم
dim
مبهم
imprecise
مبهم
mysterious
مبهم
misty
مبهم
dusky
مبهم
hazy
مبهم
forked
مبهم
haziest
مبهم
hazier
مبهم
nubilous
مبهم
irrational
مبهم
vague
مبهم
obscures
مبهم
obscurest
مبهم
ambiguous
مبهم
opaque
مبهم
obscuring
مبهم
enigmatical
مبهم
vaguest
مبهم
esoteric
مبهم
obscured
مبهم
vaguer
مبهم
obscurer
مبهم
oracles
پاسخ مبهم
ambiguous figure
شکل مبهم
unequivocal
غیر مبهم
oracle
پاسخ مبهم
obscuring
مبهم نامفهوم
involved
مبهم گرفتار
pronominal adjective
صفت مبهم
incidental
غیر مبهم
vaguely
بطور مبهم
ambiguous language
زبان مبهم
obscurer
مبهم نامفهوم
obscure
مبهم نامفهوم
obscurest
مبهم نامفهوم
obscures
مبهم نامفهوم
ambiguously
بطور مبهم
obscured
مبهم نامفهوم
unequivocally
غیر مبهم
enigma
رمز بیان مبهم
ambiguous grammar
دستور زبان مبهم
obscurantism
سبک نگارش مبهم
left handedly
بطورمشکوک یا مبهم یا دوپهلو
hazily
بطور تیره و مبهم
enigmas
رمز بیان مبهم
stygian
تاریک
gloomier
تاریک
dimmed
تاریک
subfuscous
تاریک
ambiguous
تاریک
lackluster
تاریک
dusky
تاریک
dim
تاریک
caliginous
تاریک
nighted
تاریک
pitch dark
تاریک
gloomiest
تاریک
aphotic
تاریک
murk
تاریک
nubilous
تاریک
dark
تاریک
gloomy
تاریک
darker
تاریک
dims
تاریک
darkest
تاریک
oracularly
بطور سر بسته یا مبهم ازغیب
black holes
زندان تاریک
dark current
جریان تاریک
darkrooms
تاریک خانه
electrode dark current
جریان تاریک
darkroom
تاریک خانه
dark lines
خطوط تاریک
darkener
تاریک کننده
darkle
تیره تاریک
obscurantism
تاریک اندیشی
alley way
کوچه تاریک
tenebrific
تاریک وتیره
tenebrous
تاریک کننده
dusk
تاریک وروشن
dusk
تاریک نمودن
benighted
شب زده تاریک
duskish
اندکی تاریک
duskily
تاریک وار
blinds
تاریک ناپیدا
blinded
تاریک ناپیدا
black hole
زندان تاریک
tenebrific
تاریک کننده
somber
تاریک غم انگیز
oubliette
حبس تاریک
blind
تاریک ناپیدا
camera obscura
تاریک خانه
darkish
نسبتا تاریک
twilit
تاریک وروشن
twilight
تاریک روشن
to grow dark
تاریک شدن
umbra
نقطه تاریک
dims
: کم نور تاریک
dim
: کم نور تاریک
dimmed
: کم نور تاریک
cimmerian
فلمانی تاریک
cat eyed
تاریک بین
twilight
تاریک و روشن
darken
تاریک شدن
darkens
تاریک شدن
sombre
تاریک غم انگیز
darkening
تاریک شدن
aphotic zone
لایه تاریک اقیانوس
astronomical twilight
تاریک وروشن نجومی
sombrely
بطور تاریک یا افسرده
In the dark corner of the room .
در گوشه تاریک اطاق
aston dark space
فضای تاریک استن
cathode dark space
فضای تاریک کاتد
It's too dark.
آن خیلی تاریک است.
It is getting dark .
هوادارد تاریک می شود
murkilly
بطور تاریک یا تیره
crookes dark space
فضای تاریک هیتورف
dark line spectrum
طیف خطوط تاریک
dark trace tube
لامپ تصویر تاریک
dark trace screen
صفحه تصویر تاریک
hittorf dark space
فضای تاریک کاتد
hittorf dark space
فضای تاریک هیتورف
pitchy
قیرگون سیاه و تاریک
the narrow house
خانه تنگ و تاریک
faraday dark space
فضای تاریک فارادی
nautical twilight
تاریک و روشن دریایی
anode dark space
فضای تاریک اند
aphotic stratum
طبقه تاریک اقیانوس
aphotic zone
طبقه تاریک اقیانوس
crookes dark space
فضای تاریک کاتد
gloaming
غروب تاریک و روشن
aphotic stratum
لایه تاریک اقیانوس
ambiguity
خطای ناشی از انتخاب نادرست داده مبهم
blurred black ground
زمینه و متن فرشی که نامشخص و مبهم باشد
ambiguities
خطای ناشی از انتخاب نادرست داده مبهم
tenebrous
تاریک وتیره تاریکی اور
camera obscura
اطاقک تاریک جعبه عکاسی
Twilight . In the dusk of the evening .
گرگ ومیش ( تاریک وروشن )
metaphysically
از روی علم ماورای طبیعت بطور معنوی یا مبهم
opaquely
چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
inks
مایع تاریک برای علامت گذاری و یا نوشتن
Try to be home before dark.
سعی کن قبل از تاریک شدن بیایی منزل
ink
مایع تاریک برای علامت گذاری و یا نوشتن
dusk
تیرگی هواهوای تاریک روشن یا گرگ ومیش
The darkest hour is that before the down.
<proverb>
تاریک ترین لیظه هنگامی است که چیزی به فجر نمانده است .
carpet moth
بید فرش که خصوصا در جاهای تاریک و کم نور الیاف پشم فرش را مورد حمله قرار می دهد
dims
تاریک شدن میرا شدن
dim
تاریک شدن میرا شدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com