Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (16 milliseconds)
English
Persian
federate
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federated
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federates
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
federating
متحد شدن اتحادیه تشکیل دادن
Other Matches
federating
تشکیل کشورهای متحد دادن
federates
تشکیل کشورهای متحد دادن
federated
تشکیل کشورهای متحد دادن
federate
تشکیل کشورهای متحد دادن
syndicates
تشکیل اتحادیه دادن
syndicate
تشکیل اتحادیه دادن
syndicates
اتحادیه تشکیل دادن
syndicate
اتحادیه تشکیل دادن
unionization
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionising
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionized
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionises
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionizing
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionizes
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionised
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
unionize
متحد کردن بشکل اتحادیه دراوردن
federalization
تشکیل کشورهای متحد
syndicator
تشکیل دهنده اتحادیه
league of nations
تاسیس جهانی مشهور که بین دو جنگ جهانی فعالیت داشت و درواقع مقدمهای بود برای تشکیل سازمان ملل متحد
formation
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
e f t a (european free trade association
اتحادیه تجارت ازاد اروپا اتحادیه متشکل از کشورهای انگلستان
western european union
اتحادیه اروپای غربی اتحادیه متشکل از انگلستان بلژیک فرانسه
organize
تشکیل دادن
organising
تشکیل دادن
organises
تشکیل دادن
constitute
تشکیل دادن
organizes
تشکیل دادن
organizing
تشکیل دادن
forms
تشکیل دادن
constituting
تشکیل دادن
formed
تشکیل دادن
constitutes
تشکیل دادن
form
تشکیل دادن
constituted
تشکیل دادن
to erect into
تشکیل دادن از
khamseh
خمسه
[در جنوب غرب ایران و از پنج قبیله قدیمی ایران تشکیل شده که در گذشته با قبائل دیگر منطقه اتحادیه ای را در مقابل ایل قشقایی بوجود آورده بودند. امروز نقش خمسه بیشتر با طرح بهارلو شناخته می شود.]
unionism
اصول تشکیلات اتحادیه اتحادیه گرایی
convene
تشکیل جلسه دادن
forms
تشکیل دادن ساختن
colonized
تشکیل مستعمره دادن
pod
تشکیل نیام دادن
convening
تشکیل جلسه دادن
colonizing
تشکیل مستعمره دادن
differentiate
دیفرانسیل تشکیل دادن
formed
تشکیل دادن ساختن
convened
تشکیل جلسه دادن
convenes
تشکیل جلسه دادن
form
تشکیل دادن ساختن
pods
تشکیل نیام دادن
to form a habit
تشکیل عادت دادن
colonizes
تشکیل مستعمره دادن
differentiates
دیفرانسیل تشکیل دادن
colonize
تشکیل مستعمره دادن
colonising
تشکیل مستعمره دادن
bed
تشکیل طبقه دادن
nucleate
تشکیل هسته دادن
gang
جمعیت تشکیل دادن
gangs
جمعیت تشکیل دادن
beds
تشکیل طبقه دادن
preform
قبلا تشکیل دادن
colonises
تشکیل مستعمره دادن
colonised
تشکیل مستعمره دادن
differentiating
دیفرانسیل تشکیل دادن
circlets
تشکیل دایره کوچک دادن
semicircles
نیم دایره تشکیل دادن
semicircle
نیم دایره تشکیل دادن
vocalize
تلفظ کردن تشکیل دادن
circlet
تشکیل دایره کوچک دادن
high light
تشکیل نکته روشن یاجالب دادن
to crust
[snow]
تشکیل دادن به پوسته سخت
[برف]
raises
بار اوردن تشکیل دادن پرزدار کردن
surges
برق موجی از هوا تشکیل موج دادن
surge
برق موجی از هوا تشکیل موج دادن
raise
بار اوردن تشکیل دادن پرزدار کردن
surged
برق موجی از هوا تشکیل موج دادن
club
:چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
clubbed
:چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
clubbing
:چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
clubs
:چماق زدن تشکیل باشگاه یا انجمن دادن
union shop
یکی از اصول سیستم سندیکایی که به موجب ان کارگرانی که عضو اتحادیه نیستند می توانند استخدام شوند ولی پس از استخدام باید به عضویت اتحادیه درایند
polymerize
باهم ترکیب وجمع شدن وذره بزرگتری تشکیل دادن
adding
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
add
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
adds
قرار دادن چیزها کنار هم برای تشکیل یک گروه بزرگتر
constituted
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constituting
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constitutes
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constitute
تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
incrust
با قشر و پوست پوشاندن دارای پوشش سخت کردن قشر تشکیل دادن
radar netting
تشکیل شبکه اتصالی رادارها تشکیل حلقه زنجیر ازرادارها در یک شبکه
demilitarization
تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
associating
متحد
in league
متحد
confederate
متحد
corporate
متحد
federal
متحد
federating
متحد
confederates
متحد
associates
متحد
associated
متحد
associate
متحد
federated
متحد
federate
متحد
conjunct
متحد
allied
متحد
ones
متحد
one
متحد
federates
متحد
united
متحد
unified
متحد
married
متحد
accrete
متحد کردن
bands
متحد شدن
ally
متحد کردن
federate
متحد کردن
unitive
متحد کننده
running mate
متحد انتخاباتی
realigns
متحد شدن
unite
متحد کردن
realigning
متحد شدن
unifier
متحد کننده
bands
متحد کردن
allying
متحد کردن
federates
متحد کردن
federated
متحد کردن
to make common cause
متحد شدن
unified
متحد شده
band
متحد کردن
band
متحد شدن
feudist
متحد دشمن
federating
متحد کردن
unify
متحد کردن
unifying
متحد کردن
uniforms
متحد الشکل
realign
متحد شدن
unifies
متحد کردن
concentric
متحد المرکز
unified command
فرماندهی متحد
uniform
متحد الشکل
unites
متحد کردن
nexus
گروه متحد
uniting
متحد کردن
realigned
متحد شدن
running mates
متحد انتخاباتی
close-knit
صمیمی و متحد
reassociate
دوباره متحد کردن
united nations organization
سازمان ملل متحد
league
اتحاد متحد کردن
consociate
متحد کردن پیوستن
realigned
مجددا متحد شدن
realigning
مجددا متحد شدن
realigns
مجددا متحد شدن
joins
گراییدن متحد کردن
charter of the united nations
منشور ملل متحد
join
گراییدن متحد کردن
trigraph
سه حرف متحد التلفظ
realign
مجددا متحد شدن
leagues
اتحاد متحد کردن
United Nations
سازمان ملل متحد
herds
متحد کردن گروه
unified
یکپارچه فرماندهی متحد
herd
متحد کردن گروه
herded
متحد کردن گروه
u.n.
سازمان ملل متحد
herding
متحد کردن گروه
joined
گراییدن متحد کردن
to unionise
[British E]
متحد کردن
[مثال کارگران]
federative
مبنی بر سازمان کشورهای متحد
to unionize
[American E]
متحد کردن
[مثال کارگران]
federation
اتحادیه
guild
اتحادیه
leagues
اتحادیه
federations
اتحادیه
confederacies
اتحادیه
fraternity
اتحادیه
league
اتحادیه
union
اتحادیه
confederacy
اتحادیه
guilds
اتحادیه
fraternities
اتحادیه
unions
اتحادیه
leagues
مجمع جامعه متحد کردن یا شدن
league
مجمع جامعه متحد کردن یا شدن
general assmbly of the united nations
مجمع عمومی سازمان ملل متحد
security council
شورای امنیت سازمان ملل متحد
annulus
فضای بین دوایر متحد المرکز
wheel
اتحادیه ورزشی
company union
اتحادیه شرکت
unionists
عضو اتحادیه
circuit
اتحادیه کنفرانس
corporativism
صنف اتحادیه
wheels
اتحادیه ورزشی
wheeling
اتحادیه ورزشی
craft union
اتحادیه صنفی
trade unions
اتحادیه تجارتی
circuits
اتحادیه کنفرانس
custom union
اتحادیه گمرکی
trades unions
اتحادیه تجاری
trades unions
اتحادیه کارگری
European Union
[EU]
اتحادیه اروپا
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com