Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
radiologist
متخصص استعمال پرتو رونتگن متخصص استعمال پرتومجهول
radiologists
متخصص استعمال پرتو رونتگن متخصص استعمال پرتومجهول
Other Matches
telescopist
متخصص استعمال دوربینهای نجومی
phonetician
متخصص استعمال علائم وحروف خاصی برای نشان دادن طرزتلفظ کلمات صوت شناس
fireworker
متخصص اتش بازی متخصص مرمیات وموشکهای جنگی متخصص مواد منفجره و اتش زنه
smoke
استعمال دود استعمال دخانیات
smokes
استعمال دود استعمال دخانیات
tactician
متخصص کار بردن یکانها متخصص تدابیر جنگی تاکتیسین
tacticians
متخصص کار بردن یکانها متخصص تدابیر جنگی تاکتیسین
he was nothing of an expert
هیچ متخصص نبود متخصص کجا بود
usage
استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
usages
استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
disuse
عدم استعمال ترک کردن ترک استعمال
roentgen ray
پرتو رونتگن
X-rayed
پرتو رونتگن
X-raying
پرتو رونتگن
X-ray
پرتو رونتگن
expenditure
استعمال
uses
استعمال
applications
استعمال
use
استعمال
application
استعمال
employment
استعمال
ill usage
سوء استعمال
disuse
عدم استعمال
ill use
بد استعمال کردن
cranage
استعمال جرثقیل
overkill
استعمال بیش از حد
nicotian
دود استعمال کن
apply
استعمال کردن
misusage
سوء استعمال
misapplication
سوء استعمال
misapplication
استعمال بیجا
law of use
قانون استعمال
maltreatment
سوء استعمال
telescopy
فن استعمال دوربین
bilingualism
استعمال دوزبان
employed
استعمال کردن
employing
استعمال کردن
tutoyer
استعمال کردن
employs
استعمال کردن
employ
استعمال کردن
unworn
استعمال نشده
use value
ارزش استعمال
user cost
هزینه استعمال
value in use
ارزش استعمال
bilinguality
استعمال دوزبان
riflery
استعمال تفنگ
overuse
استعمال مفرط
desuetude
عدم استعمال
usage
نحوه استعمال
uses
استعمال مصرف
abusive
سوء استعمال
abused
بد استعمال کردن
application
موارد استعمال
usages
عرف استعمال
usages
نحوه استعمال
abused
سوء استعمال
abusing
بد استعمال کردن
abuses
سوء استعمال
abuses
بد استعمال کردن
applying
استعمال کردن
abusing
سوء استعمال
using
استعمال مصرف
usage
عرف استعمال
abuse
بد استعمال کردن
smoking
استعمال دخانیات
exercise
استعمال کردن
abuse
سوء استعمال
use
استعمال مصرف
exercised
استعمال کردن
exercises
استعمال کردن
graphics
فن استعمال نمودار
applies
استعمال کردن
applications
موارد استعمال
law of disuse
قانون عدم استعمال
outward application
استعمال برونی یا خارجی
dosage
مقدار استعمال دارو
vernacularism
استعمال زبان محلی
malapropism
سوء استعمال کلمات
dosages
مقدار استعمال دارو
no smoking allowed
استعمال دخانیان ممنوع
The habit of smoking.
عادت به استعمال دخانیات
users
استعمال کننده کاربر
mitering
استعمال تاج اسقفی
nicotian
استعمال کننده دخانیات
user
استعمال کننده کاربر
catachresis
استعمال غلط کلمه
mitring
استعمال تاج اسقفی
incompatible
غیر قابل استعمال با یکدیگر
symbolization
استعمال علائم ونشانهای رمزی
deverbative
بصورت مشتق استعمال شده
instrumentation
تنظیم اهنگ استعمال الت
periphrasis
استعمال واژه ها وعبارات زائد
neology
استعمال واژه یااصطلاح جدید
holophrastic
استعمال کننده کلمه قصار
sesquipedalian
معتاد به استعمال لغات دراز
abjectival use of a noun
استعمال اسمی به طور صفت
oxymoron
استعمال کلمات مرکب ضدونقیض
oxymoron
استعمال کلمات مرکب متضاد
purism
افراط در استعمال صحیح الفاظ
smokers
واگن یا اتاق مخصوص استعمال دخانیات
utilization
به کار بردن استعمال در دسترس قراردادن
to smoke oneself sick
از بسیاری استعمال دخانیات ناخوش شدن
teetotaler
طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
abstinence
ریاضت پرهیز از استعمال مشروبات الکلی
junkies
استعمال کنندهء هروئین و مواد مخدره
abstemious
مخالف استعمال مشروبات الکلی پرهیزکار
non abstainer
کسیکه از استعمال نوشابه پرهیز ننماید
malapropism
استعمال غلط وعجیب وغریب لغات
teetotallers
طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
smoker
واگن یا اتاق مخصوص استعمال دخانیات
dump
موادی که موقتا برای استعمال انبارمیشود
teetotalism
پیروی از اصل منع استعمال مسکرات
junkie
استعمال کنندهء هروئین و مواد مخدره
wear and tear
از بین رفتن اموال در نتیجه استعمال
teetotaller
طرفدار منع استعمال مشروبات الکلی
nicotinism
مسمویت از نیکتین در نتیجه استعمال زیاد تنباکو
zoomorphism
استعمال اشکال حیوانات در هنربعنوان علائم مخصوص
purists
شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
abstainer
پرهیزگار کسیکه از استعمال مسکرات پرهیز دارد
purist
شخصیکه در استعمال کلمات صحیح وسواس دارد
joint
جای کشیدن تریاک با استعمال نوشابه لولا
petroleur
کسیکه با استعمال نفت اتش سوزی راه می اندازد
jake leg
فلجی که به علت استعمال مشروبات الکلی ایجاد میشود
I dont smoke at all.
اهل دود نیستم ( دخانیات استعمال نمی کنم )
adoption
اقتباس استعمال لغت بیگانه بدون تغییر شکل آن
lupulin
خاکه تلخه که بعنوان داروی مسکن استعمال میشود
euphuism
انشاء پرتصنع و مغلق فصاحت فروشی یا استعمال صنایع لفظی
the word is sanctioned by use
کثرت استعمال این واژه راجزواژههای درست دراورده است
hendiadys
عطف دوکلمه بجای استعمال صفت وموصوف مانندپیالههای زرین
skilled
متخصص
adhoc
متخصص
osteopathist
متخصص
rhinologist
متخصص
specialists
متخصص
stylist
متخصص مد
expert
متخصص
specialist
متخصص
au fait
متخصص
experts
متخصص
stylists
متخصص مد
geriatrist
متخصص
geriatrician
متخصص
amphetamine
مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
amphetamines
مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
skilled
متخصص تخصصی
technicians
متخصص تکنیسین
cost accountant
متخصص ارزیابی
neurologist
متخصص اعصاب
toxicologist
متخصص زهرشناسی
hygeist
متخصص بهداشت
technician
متخصص فنی
technician
متخصص تکنیسین
experts
متخصص کارشناس
technicians
متخصص فنی
algebraist
متخصص جبرومقابله
financier
متخصص مالی
clinician
متخصص بالینی
media specialist
متخصص رسانه ها
theologians
متخصص الهیات
theologian
متخصص الهیات
clinicians
متخصص بالینی
expert
متخصص کارشناس
financiers
متخصص مالی
e. advice
نظر متخصص
proficient
حاذق متخصص
financial e.
متخصص مالی
aurist
متخصص گوش
electricians
متخصص برق
electrician
متخصص برق
economists
متخصص اقتصاد
economist
متخصص اقتصاد
hydrologist
متخصص اب شناسی
skilled workers
کارگران متخصص
skilled witness
شاهد متخصص
geophysicist
متخصص ژئوفیزیک
artillerist
متخصص توپخانه
pomologist
متخصص میوه
specialist engineering
مهندس متخصص
journeymen
کارگر متخصص
climatologist
متخصص اب وهوا
journeyman
کارگر متخصص
ceramist
متخصص سفالگری
anaesthetist
متخصص بیهوشی
outrebound
متخصص ریباند
cambist
متخصص ارز
gas man
متخصص گاز
theolog
متخصص الهیات
computer specialist
متخصص کامپیوتر
hygienist
متخصص بهداشت
an expert accountant
حسابدار متخصص
computer professional
متخصص کامپیوتر
actuaries
متخصص بیمه
hydropathist
متخصص اب درمانی
ophlhalmologist
متخصص چشم
geophysicists
متخصص ژئوفیزیک
actuary
متخصص بیمه
ceramicist
متخصص سفالگری
etymologer
متخصص علم اشتقاق
etymologist
متخصص علم صرف
herpetologist
متخصص خزنده شناسی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com