Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
tenant by sufference
متصرف با رضایت ضمنی مالک
Other Matches
tenant at will
متصرف به میل و اراده مالک
implied
رضایت ضمنی
sufferance
رضایت ضمنی
sufference
رضایت ضمنی
dedications
در CL ممکن است این تاسیس به وسیله فعل صریح و رسمی مالک ایجادشود و یا به موجب قانون از برخی از افعال مالک
dedication
در CL ممکن است این تاسیس به وسیله فعل صریح و رسمی مالک ایجادشود و یا به موجب قانون از برخی از افعال مالک
fee tail
تقسیم مالکیت اراضی بین مالک و دیگری به نحوی که نصف ان برای خود مالک ونیم دیگر به منتقل الیه
reputed owner
در CL تاجرورشکسته مالک اعتباری کلیه اموالی که در تصرف داردتلقی میشود ولو اینکه واقعا" مالک انها نباشد و این از نظر حفظ حقوق غرماء است
consented
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
possessor
متصرف
proprietors
متصرف
possessors
متصرف
proprietor
متصرف
be possessed by
متصرف بودن
be in possession of
متصرف بودن
possess
متصرف بودن
possess one self of
متصرف شدن
tenants
متصرف بودن
possessing
متصرف شدن
possessing
متصرف بودن
tenant
متصرف بودن
possesses
متصرف شدن
possesses
متصرف بودن
possess
متصرف شدن
put in possession
متصرف کردن
tenant
کرایه نشین متصرف
villenage
متصرف مستاجر اصلی
tenants
کرایه نشین متصرف
terre tenant
متصرف یا ساکن بالفعل اراضی
hold
متصرف بودن جلوگیری کردن از
holds
متصرف بودن جلوگیری کردن از
occupancy
تملک اموال بلا صاحب متصرف
occasional
ضمنی
incidents
ضمنی
incident
ضمنی
implicit
ضمنی
implied
ضمنی
episodic
ضمنی
episodical
ضمنی
tacit
ضمنی
circumstantial
ضمنی
tacitly
بطور ضمنی
by-product
محصول ضمنی
by-products
محصول ضمنی
xor
یای ضمنی
implied
مفهوم ضمنی
connotation
دلالت ضمنی
connotation
معنای ضمنی
connotations
معنای ضمنی
tacit consent
رضای ضمنی
incidents
حادثه ضمنی
incident
حادثه ضمنی
subaudition
ادراک ضمنی
tacit collusion
تبانی ضمنی
incidental
جزئی ضمنی
implication
معنای ضمنی
limplied warranty
ضمانت ضمنی
implicit costs
هزینههای ضمنی
imputed income
درامد ضمنی
implicitness
دلالت ضمنی
implied acceptance
قبول ضمنی
implied assumpist
تعهد ضمنی
contextual definition
تعریف ضمنی
implied term
شرط ضمنی
paralipsis
افهام ضمنی
paraleipsis
افهام ضمنی
implied terms
شرایط ضمنی
impliedly
به طور ضمنی
implications
معنای ضمنی
accidental
ضمنی عارضی
cognizance
تصدیق ضمنی
subaudition
فهم ضمنی
connivance
اجازه ضمنی
accidents
تصادفی ضمنی
accident
تصادفی ضمنی
connotations
دلالت ضمنی
episode
حادثه ضمنی
implicit agreement
موافقت ضمنی
circumstantial event
واقعه ضمنی
incidentals time
زمان ضمنی
acceptation tacite
قبول ضمنی
episodes
حادثه ضمنی
insinuates
بطور ضمنی فهماندن
insinuate
بطور ضمنی فهماندن
implying
دلالت ضمنی کردن بر
imply
دلالت ضمنی کردن بر
xor gate
دریچه یای ضمنی
connotative
اشاره ضمنی کننده
implies
دلالت ضمنی کردن بر
obiter dictum
بیان ضمنی و تصادفی
insinuated
بطور ضمنی فهماندن
cross conditioning
شرطی شدن ضمنی
connote
اشاره ضمنی کردن
connote
دلالت ضمنی کردن بر
waste
تعدی و تفریط مستاجر یا متصرف در عین مستاجره یا مورد تصرف درمدت اجاره حاشیه جاده
wastes
تعدی و تفریط مستاجر یا متصرف در عین مستاجره یا مورد تصرف درمدت اجاره حاشیه جاده
inexplicit
بطور ضمنی بدون توضیح
a word with a pejorative connotation
واژه ای با معنای ضمنی منفی
read between the lines
<idiom>
پیدا کردن مفهوم ضمنی
tenant in fee simple
متصرف مطلق و دائمی ومادام العمر مال غیر منقول که تصرفاتش به اخلاف وی نیز منتقل میشود
sidelight
اطلاعات ضمنی وفرعی روشنایی غیر مستقیم
sidelights
اطلاعات ضمنی وفرعی روشنایی غیر مستقیم
landed
مالک
homeowner
مالک
possessor
مالک
possessors
مالک
angel
مالک
angels
مالک
owner of a property
مالک
ownerless
بی مالک
homeowners
مالک
landlord
مالک
having
مالک
proprietor
مالک
have
مالک
landlords
مالک
proprietress
مالک
proprietresses
مالک
owner
مالک
owners
مالک
lord
مالک
lords
مالک
proprietors
مالک
consent
رضایت
consented
رضایت
acquiescently
با رضایت
consentience
رضایت
suffrage
رضایت
consents
رضایت
consenting
رضایت
satisfaction
رضایت
contentment
رضایت
willingness
رضایت
adhesion
رضایت
acquiescence
رضایت
householders
مالک خانه
owns
مالک بودن
owning
مالک بودن
owned
مالک بودن
householder
مالک خانه
joint owner
مالک مشاع
smallholder
خرده مالک
smallholders
خرده مالک
yeomanly
مالک جزء
holding company
شرکت مالک
ground landlord
مالک عرصه
goodman
خرده مالک
freeholder
مالک مطلق
timocracy
مالک سالاری
to have
مالک بودن
sole owner
مالک منحصر
to hold
مالک بودن
absentee landlord
مالک غایب
yeoman
مالک جزء
shipowner
مالک کشتی
yeomen
مالک جزء
to possess
مالک بودن
apollyon
مالک دوزخ
to have possession of
مالک بودن
absentee
مالک غایب
car owner
مالک اتومبیل
reputed owner
مالک اعتباری
absentees
مالک غایب
own
مالک بودن
at the owner's risk
بعهده مالک
seis
مالک شدن
self content
رضایت از خود
self approbation
رضایت ازخویشتن
well and good
<idiom>
رضایت بخش
job satisfaction
رضایت شغلی
willingnesso
رضایت میل
to w one's consent
رضایت ندادن
satisfactoriness
رضایت بخشی
to give ones a to
رضایت دادن به
to give a ready consent
رضایت دادن
euphoria
خوشحالی رضایت
discontentedness
عدم رضایت
acquiesce
رضایت دادن
compliantly
با قبول و رضایت
accede
رضایت دادن
acceded
رضایت دادن
assentation
رضایت فاهری
accedes
رضایت دادن
dissatisfaction
عدم رضایت
disapproval
عدم رضایت
concurrence
دمسازی رضایت
acceding
رضایت دادن
admits
رضایت دادن
admit
رضایت دادن
express one's consent
رضایت دادن
admitting
رضایت دادن
give up one's claim
رضایت دادن
hunky dory
رضایت مندانه
to have something
مالک چیزی بودن
yeoman
خرده مالک کشاورز
laird
ملاک خرده مالک
fixed stock
مالک انحصاری سهام
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com