Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
proportional	متقابل یا هماهنگ
Other Matches
synchronises	هماهنگ کردن هماهنگ شدن
synchronised	هماهنگ کردن هماهنگ شدن
synchronizes	هماهنگ کردن هماهنگ شدن
synchronize	هماهنگ کردن هماهنگ شدن
synchronising	هماهنگ کردن هماهنگ شدن
counteroffensive	تعرض وحمله متقابل حمله تعرضی متقابل
recriminate	اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
counter memorial	یادداشت متقابل اخطار متقابل
mutual inductance	اندوکتیویته متقابل اندوکتانس متقابل
warsaw treaty	پیمانی که عنوان اصلی ان "پیمان کمک متقابل اروپای شرقی " است و به سال 5591 در ورشوپایتخت لهستان منعقد شد وهدف ان کمک متقابل کشورهای اروپای شرقی به یکدیگر است و بیشتر جنبه نظامی دارد
harmonious	هماهنگ
consonants	هماهنگ
monotone	هماهنگ
consonant	هماهنگ
coordinated	هماهنگ
synchronous	هماهنگ
harmonic	هماهنگ
harmonic vibration	ارتعاش هماهنگ
harmonic oscillator	نوسانگر هماهنگ
harmonic motion	حرکت هماهنگ
harmonised	هماهنگ کردن
harmonises	هماهنگ کردن
harmonizing	هماهنگ کردن
harmonising	هماهنگ کردن
harmonizes	هماهنگ کردن
harmonized	هماهنگ کردن
harmonize	هماهنگ کردن
harmonic wave	موج هماهنگ
coordinator	هماهنگ کننده
harmonic	هماهنگ همساز
subharmonic	هماهنگ فرعی
sequencer	شیر هماهنگ
coordination	هماهنگ سازی
coordinate	هماهنگ ساختن
cooperating bishop	دو فیل هماهنگ
damped harmonic motion	حرکت هماهنگ میرا
coordinate	متناسب یا هماهنگ کردن
synchronizing mechanism	ساز و کار هماهنگ
creeping attack	تک هماهنگ شده ضد زیردریایی
coordinating authority	مقام هماهنگ کننده
simple harmonic motion	حرکت هماهنگ ساده
damped harmonic oscillator	نوسانگر هماهنگ میرا
autosyn	هماهنگ کننده خودکار
sequence valve	شیر هماهنگ کننده
executive area	ناحیه هماهنگ ساز
fire support coordinator	هماهنگ کنند پشتیبانی اتش
monotone	صدای یکنواخت تکرار هماهنگ
bsc	SynchronousCommunication Binaryارتباطات هماهنگ دودویی
concrescent	دارای رشد مشترک یا هماهنگ
screen coordinator	هماهنگ کنند پوشش دریایی
compatability	قابلیت انطباق کار هماهنگ با سایردستگاهها
synchronizes	همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronize	همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronising	همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronised	همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronises	همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
area coordination group	گروه هماهنگ کننده عملیات منطقه
orient	توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
cim	استفاده هماهنگ از کامپیوتر در هر مرحله از طراحی و ساخت
orienting	توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
pseudostereo	ناوبری همزمان و هماهنگ موشک در سمت و ارتفاع
proportional clothing	لباس هماهنگ یا همرنگ زمین یا منطقه عملیات
orients	توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
interactive	متقابل
reciprocative	متقابل
countering	متقابل
mutual	متقابل
interactional	متقابل
correspounding	متقابل
counter	متقابل
countered	متقابل
opposing	متقابل
polar	متقابل
reciprocal	متقابل
opposed	متقابل
counterattack	حمله متقابل
counter offensive	پدافند متقابل
countermeasure	اقدام متقابل
set off	دعوی متقابل
transinformation	اگاهی متقابل
countermeasures	اقدامات متقابل
counter gambit	گامبی متقابل
counter fire	اتش متقابل
counter current	جریان متقابل
counter credit	اعتبار متقابل
counterclaim	دعوی متقابل
counter offensive	حمله متقابل
counter trade	تجارت متقابل
counterbid	پیشنهاد متقابل
counter offer	عرضه متقابل
counteraction	اقدام متقابل
counterclaim	دعوای متقابل
counterclaim	ادعای متقابل
counter offer	پیشنهاد متقابل
counter transference	انتقال متقابل
counter purchase	خرید متقابل
counter-measures	اقدام متقابل
counter-measure	اقدام متقابل
countermine	توط ئه متقابل
intervisibility	دید متقابل
crosstalk	مکالمه متقابل
iteraction	عمل متقابل
logrolling	همکاری متقابل
m	القاگری متقابل
mutual assistance	کمک متقابل
mutual characteristic	مشخصه متقابل
transfer characteristic	مشخصه متقابل
eclipsed form	شکل متقابل
interrelation	رابطه متقابل
interaction curve	خم کنش متقابل
intercorrelation	همبستگی متقابل
harmonic mean	اعداد متقابل
transconductance	رسانایی متقابل
mutual conductance	رسانایی متقابل
grid anode transconductance	رسانایی متقابل
interdependency	اتکاء متقابل
mutual induction	القای متقابل
mutual consistency	سازگاری متقابل
crossecheck	بررسی متقابل
reciprocal trading	مبادله متقابل
reciprocation	عمل متقابل
counterwork	عمل متقابل
countervailing credit	اعتبار متقابل
counterrevolution	انقلاب متقابل
counterpoise	سیم متقابل
counterpoise	وزنه متقابل
counterpawn	پیاده متقابل
opposite phase	فاز متقابل
mutual terms	شرایط متقابل
cross purpose	قصد متقابل
cross index	شاخص متقابل
cross feed	خورد متقابل
cross bill	شکایت متقابل
cross action	دعوی متقابل
mutual energy	انرژی متقابل
mutual inductance	القاگری متقابل
mutual relationship	رابطه متقابل
inter play	اثر متقابل
retaliation	عمل متقابل
countering	ضربت متقابل
cross-references	مراجعه متقابل
antitype	نوع متقابل
interplay	اثر متقابل
back pressure	فشار متقابل
interdependence	وابستگی متقابل
countered	ضربت متقابل
counter	ضربت متقابل
interaction	عمل متقابل
interaction	اثر متقابل
mutual	متقابل یا متقابله
cross reference	مراجعه متقابل
cross-reference	مراجعه متقابل
cross-reference	ارجاع متقابل
reciprocity	عمل متقابل
interdependence	اتکاء متقابل
cross-checks	بررسی متقابل
interrelationship	رابطه متقابل
recrimination	اتهام متقابل
reciprocal	متقابل معکوس
cross reference	ارجاع متقابل
reciprocal	عمل متقابل
counter propaganda	تبلیغ متقابل
counter attraction	کشش متقابل
cross-references	ارجاع متقابل
counter claim	دعوی متقابل
interrelationships	رابطه متقابل
cross check	بررسی متقابل
cross-checking	بررسی متقابل
interaction	کنش متقابل
cross-checked	بررسی متقابل
recriminations	تهمت متقابل
cross-check	بررسی متقابل
recriminations	اتهام متقابل
recrimination	تهمت متقابل
riposte	ضربه متقابل زدن
repost	ضربه متقابل زدن
scandinavian defence	دفاع متقابل مرکزی
differential field winding	سیمپیچ اهنربایی متقابل
rebuts	جواب متقابل دادن
rebutted	جواب متقابل دادن
retaliation	عکس العمل متقابل
rebutting	جواب متقابل دادن
rebut	جواب متقابل دادن
internecine	کشتار متقابل قاتل
intervisibility	قابلیت دید متقابل
intract	عمل متقابل کردن
greco counter gambit	گامبی متقابل گرکو
riposting	ضربه متقابل زدن
ripostes	ضربه متقابل زدن
riposted	ضربه متقابل زدن
crossfertilize	لقاح متقابل کردن
counter current principle	اصول جریان متقابل
retort	جواب متقابل دادن
retort	جواب متقابل تلافی
retorts	جواب متقابل دادن
counter purchase	داد وستد متقابل
counterplay	بازی شطرنج متقابل
retorts	جواب متقابل تلافی
benoni counter gambit	گامبی متقابل بنونی
countercheck	سرزنش وتوبیخ متقابل

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com