English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (28 milliseconds)
English Persian
differentiate متمایز کردن تفکیک کردن
differentiates متمایز کردن تفکیک کردن
differentiating متمایز کردن تفکیک کردن
Other Matches
part تفکیک کردن تفکیک شدن
earmarking تفکیک کردن جدا کردن
centrifuges تفکیک کردن
break up تفکیک کردن
separation تفکیک کردن
separates تفکیک کردن
separations تفکیک کردن
partitions تفکیک کردن
partition تفکیک کردن
centrifuge تفکیک کردن
separated تفکیک کردن
segregation تفکیک کردن
detach تفکیک کردن
detaches تفکیک کردن
separate تفکیک کردن
detaching تفکیک کردن
desegregates تفکیک زدایی کردن
desegregated تفکیک زدایی کردن
desegregating تفکیک زدایی کردن
desegregate تفکیک زدایی کردن
desegregated تفکیک نژادی را فسخ کردن
denotes تفکیک کردن علامت گذاردن
denoted تفکیک کردن علامت گذاردن
desegregates تفکیک نژادی را فسخ کردن
desegregate تفکیک نژادی را فسخ کردن
desegregating تفکیک نژادی را فسخ کردن
denote تفکیک کردن علامت گذاردن
administrative segregation زندانی کردن به طور انفرادی تفکیک اداری
distinct متمایز
differentiated متمایز
distinctive متمایز
distinguished متمایز
different متمایز
contradistinctive متمایز
diverse متغیر متمایز
distinguished symbol نماد متمایز
logotype علامت متمایز کننده
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
constructive fraud منظورعملی است که به اعتبارقانون خاص عنوان کلاهبرداری بافته و از این نظر از کلاهبرداری واقعی وارادی متمایز است
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
common low سیستم حقوقی انگلستان که ازحقوق مدنی و حقوق کلیسایی متمایز است زیرا این قسمت از حقوق انگلستان از پارلمان ناشی نشده عرف و عادت حقوق عرفی
resolutions تفکیک
resolution تفکیک
break down تفکیک
denotation تفکیک
secession تفکیک
disintegration تفکیک
separation تفکیک
demodulation تفکیک
separations تفکیک
dissociation تفکیک
segregation تفکیک
removal تفکیک
disjunction تفکیک
separating تفکیک
breaks تفکیک
break تفکیک
breakdowns تفکیک
breakdown تفکیک
severance تفکیک
parting تفکیک
partings تفکیک
secernment تفکیک
analysis تفکیک
differentiation تفکیک
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
detachment جداسازی تفکیک
degree of dissociation درجه تفکیک
self dissociation خود تفکیک
knocked down تفکیک شده
detachments جداسازی تفکیک
dissociate تفکیک نمودن
parcelling تفکیک زمین
dissociates تفکیک نمودن
ionic dissociation تفکیک یونی
dissociating تفکیک نمودن
detachable قابل تفکیک
separability تفکیک پذیری
resolution تفکیک پذیری
resolutions تفکیک پذیری
demodulator تفکیک کننده
split risk تفکیک خطر
dissociation تفکیک گسستگی
resolvable تفکیک پذیر
separations تفکیک متارکه
resolution power توان تفکیک
predissociation پیش تفکیک
thermal dissociation تفکیک گرمایی
separable قابل تفکیک
separable تفکیک پذیر
inseparable تفکیک ناپذیر
separator تفکیک کننده
detachable bottom کف قابل تفکیک
diacritic تفکیک کننده
diacritical تفکیک کننده
racial segregation تفکیک نژادی
discriminator تفکیک کننده
disjunct وجه تفکیک
resolving power قدرت تفکیک
separation تفکیک متارکه
division of powers تفکیک قوا
low resolution تفکیک پایین
break down of negotiation تفکیک مذاکرات
break bulk تفکیک محصولات
dissociation energy انرژی تفکیک
severable تفکیک پذیر
dissociation curve منحنی تفکیک
photodissociation تفکیک نوری
color separation تفکیک رنگ
optical resolution تفکیک نوری
dissociation constant ثابت تفکیک
response differentiation تفکیک پاسخ
separates جدایی تفکیک
separate جدایی تفکیک
separated جدایی تفکیک
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
resolutions تفکیک پذیری رفع
separatism تفکیک تجزیه طلبی
principle of separation of powers اصل تفکیک قوا
preesolved پیش تفکیک شده
segregating جدا سازی تفکیک
partitions وسیله یا اسباب تفکیک
separably بطور قابل تفکیک
modem تلفیق و تفکیک کننده
partition وسیله یا اسباب تفکیک
resolution تفکیک پذیری رفع
denominationalism اعتقاد به تفکیک و تقسیم
inseparable غیر قابل تفکیک
segregates جدا سازی تفکیک
segregation تفکیک ذرات بتن
bond dissociation energy انرژی تفکیک پیوند
break bulk agent عامل تفکیک محصولات
work breakdown structure ساختار تفکیک کار
break bulk cargo محمولات تفکیک شده
low resolution تفکیک پذیری پایین
segregate جدا سازی تفکیک
resolving power توان تفکیک تلسکوپ
resolving agent عامل تفکیک کننده
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
exploded pie graph نمودار گرد تفکیک شده
denotation علامت تفکیک معنی و مفهوم
external modem تلفیق و تفکیک کننده برونی
oscillation تفکیک امواج اشکار سازی
discriminating circuit مدار تفکیک کننده مین
disintegration product محصول تجزیه و تفکیک شده
system resolution تفکیک سیستم کار دستگاه
inseparable cost هزینه غیر قابل تفکیک
resolvable tartaric acid تارتریک اسید تفکیک پذیر
oscillations تفکیک امواج اشکار سازی
resolution قدرت تفکیک [ریاضی] [فیزیک]
internal modem تلفیق و تفکیک کننده درونی
oscillator تفکیک کننده امواج اشکارساز
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com