English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (25 milliseconds)
English Persian
triangulation مثلث بندی کردن
Other Matches
triangularization مثلث بندی
triangulation مثلث بندی
trig point ایستگاه مثلث بندی
triangulation web شبکه مثلث بندی
triangulation station ایستگاه مثلث بندی
trig point نقاط مثلث بندی
triangulation روش مثلث بندی در نقشه برداری
triangulation survey نقشه برداری به روش مثلث بندی
triangulate سه گوش کردن بصورت مثلث دراوردن
rating طبقه بندی کردن درجه بندی
ratings طبقه بندی کردن درجه بندی
grade دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
groups دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grades دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
group دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
laggin اب بندی کردن اب بندی ناوها
downgraded کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrading کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrade کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
gift wrap بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
declassification از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
trianguli مثلث
triangle مثلث
triangular مثلث
triangles مثلث
triangulum مثلث
trigonous مثلث
astronomical triangle مثلث نجومی
area of a triangle مساحت مثلث
three square بشکل مثلث
delta connection اتصال مثلث
triangle of forces مثلث نیروها
delta wing بال مثلث
maxwell triangle مثلث ماکسول
v connection اتصال مثلث
leg of mutton مثلث شکل
spherical triagle مثلث کروی
spherical triangle مثلث کروی
triangular brass bead مثلث برنج
triangular بشکل مثلث
thin boards for inlaid work لای مثلث
triangulum australe مثلث جنوبی
voltage triangle مثلث ولتاژها
wedge formation ارایش مثلث
trigon مثلث سه گوش
impedance triangle مثلث ناگذرایی
impedance triangle مثلث مقاومت ها
trigonal pyramid هرم مثلث القاعده
maxwell triangle مثلث رنگ ماکسول
cross bracing مهاربندی بشکل مثلث
star delta switch کلید ستاره مثلث
delta winding سیم پیچ مثلث
right triangle مثلث راست گوشه
staphyloma تحدب مثلث قرنیه
delta connection سیم پیچ مثلث
open delta connection اتصال مثلث باز
v ring مثلث شکاف درجه
right angled triangle مثلث قائم الزاویه
color triangle مثلث رنگ نما
trigonal bipyramid دو هرمی مثلث القاعده
aiming group عوامل مثلث گیری
impedance triangle مثلث اتصال کوتاه
aiming group دستگاه مثلث گیری
double delta connection اتصال مثلث دوبل
evaluation rating درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
hypotenuse وتر مثلث قائم الزاویه
inscribed circle [of a triangle] دایره [محاطی مثلث] [ریاضی]
triangle exercise کار با مثلث قلق گیری
trigonal bipyramidal molecule مولکول دو هرمی مثلث القاعده
legs ساق مثلث قائم الزاویه
right triangle مثلث راست گوشه [ریاضی]
triangle exercise تمرین مثلث گیری درتیراندازی
right triangle مثلث قایم الزاویه [ریاضی]
incircle دایره [محاطی مثلث] [ریاضی]
triangulation مثلث روی شاه شطرنج
leg ساق مثلث قائم الزاویه
hypotenuses وتر مثلث قائم الزاویه
equilateral triangle مثلث متساوی الاضلاع [ریاضی]
equiangular triangle مثلث متساوی الاضلاع [ریاضی]
wedges اچار سه گوش شکاف ارایش مثلث
wedged اچار سه گوش شکاف ارایش مثلث
hexagram شکل مرکب از دو مثلث متساوی الاضلاع
delta voltage ولتاژ فازی یا خطی اتصال مثلث
wedge اچار سه گوش شکاف ارایش مثلث
wedging اچار سه گوش شکاف ارایش مثلث
rigs نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
revamps دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamping دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamped دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamp دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
rigged نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rig نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
bollix سرهم بندی کردن قاطی پاتی کردن
bumbled اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumble اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
To do something slapdash. کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
bumbles اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
overpacking دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
isosceles triangles مثلث متساوی الساقین سه گوشه دو پهلو برابر
three square سوهان اهنگری دارای مقطع مثلث شکل
isosceles triangle مثلث متساوی الساقین سه گوشه دو پهلو برابر
classifications طبقه بندی کردن طبقه بندی
classification طبقه بندی کردن طبقه بندی
word warp فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
carpet classification طبقه بندی [درجه بندی] فرش
batten down اب بندی کردن
sealing اب بندی کردن
to pin up بی بندی کردن
caulk اب بندی کردن
to make a muddle of سر هم بندی کردن
seal اب بندی کردن
seals اب بندی کردن
lacevi بندی کردن
underpin پی بندی کردن
to make a mess of سر هم بندی کردن
underpinned پی بندی کردن
to mull a mull of سر هم بندی کردن
underpins پی بندی کردن
to nails up سر هم بندی کردن
to take a snack ته بندی کردن
types ماشین کردن طبقه بندی کردن
typed ماشین کردن طبقه بندی کردن
resorted جدا کردن طبقه بندی کردن
resorts جدا کردن طبقه بندی کردن
type ماشین کردن طبقه بندی کردن
gradate درجه بندی کردن مخلوط کردن
portion تسهیم کردن سهم بندی کردن
portions تسهیم کردن سهم بندی کردن
gaduate درجه بندی کردن تغلیظ کردن
to put on شرط بندی کردن تحمیل کردن
vamp وصله کردن سرهم بندی کردن
resort جدا کردن طبقه بندی کردن
partitions جدا کردن جزء بندی کردن
break down تجزیه کردن طبقه بندی کردن
grade طبقه بندی کردن کلاسه کردن
partition جدا کردن جزء بندی کردن
grades طبقه بندی کردن کلاسه کردن
segregation جدا کردن درجه بندی کردن
sort دسته کردن طبقه بندی کردن
sorted دسته کردن طبقه بندی کردن
sorts دسته کردن طبقه بندی کردن
tirm oval پیست مسابقه اتومبیل رانی به شکل مثلث با گوشههای قوسی
tessellate کاهش شکل پیچیده به مجموعهای از اشکال ساده تر معمولاگ مثلث
wrap بسته بندی کردن
rations جیره بندی کردن
rationed جیره بندی کردن
ration جیره بندی کردن
degree رتبه بندی کردن
formulating فرمول بندی کردن
degrees رتبه بندی کردن
sort دسته بندی کردن
rationing جیره بندی کردن
formulates فرمول بندی کردن
flimflam سرهم بندی کردن
rate درجه بندی کردن
rates درجه بندی کردن
rank رتبه بندی کردن
formulated فرمول بندی کردن
formulate فرمول بندی کردن
rally دسته بندی کردن
slub سرهم بندی کردن
wraps بسته بندی کردن
schedules زمان بندی کردن
tabulate جدول بندی کردن
categorized دسته بندی کردن
to categorize رده بندی کردن
schedule زمان بندی کردن
tabulated جدول بندی کردن
scheduled زمان بندی کردن
to lay out باغچه بندی کردن
to lay out خیابان بندی کردن
to form into groups گروه بندی کردن
to knock together سرهم بندی کردن
to form into groups دسته بندی کردن
tabulates جدول بندی کردن
to categorize دسته بندی کردن
to categorize طبقه بندی کردن
graduating درجه بندی کردن
categorises رده بندی کردن
categorises طبقه بندی کردن
categorises دسته بندی کردن
categorising رده بندی کردن
categorising طبقه بندی کردن
categorising دسته بندی کردن
categorize رده بندی کردن
categorize طبقه بندی کردن
categorize دسته بندی کردن
categorized رده بندی کردن
categorized طبقه بندی کردن
categorizes رده بندی کردن
categorizes طبقه بندی کردن
categorised دسته بندی کردن
categorised طبقه بندی کردن
graduating تقسیم بندی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com