English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 178 (9 milliseconds)
English Persian
Ravishingly beautiful . مثل ماه شب چهارده ( بی نهایت زیبا )
Other Matches
fortnight چهارده روز
fourteen چهارده تایی
fourteen عدد چهارده
fortnights چهارده روز
fourteener چهارده تایی
full moon ماه شب چهارده
harvest moon ماه شب چهارده
the moon in her plenitude ماه شب چهارده
as pretty as a picture <idiom> مثل ماه شب چهارده
fourteen points اصول چهارده گانه
fourteener شعر چهارده هجایی
pueritia سن هفت تا چهارده سالگی
infintesimal بی نهایت
an infinite بی نهایت
endlessly بی نهایت
to infinity تا نهایت
extreme نهایت
extremity نهایت
an infinite quantity بی نهایت
beyond measure بی نهایت
to an extreme بی نهایت
in the extreme بی نهایت
omega نهایت
to a fault بی نهایت
to infinity بی نهایت
outrance نهایت
plaguily بی نهایت
screamingly بی نهایت
extremities نهایت
fearfully بی نهایت
infinity بی نهایت
excessively بی نهایت
infinite بی نهایت
to the quick بی نهایت سراسر
infinite quantity مقدار بی نهایت
breathlessly با نهایت اشتیاق
sustainable energy انرژی بی نهایت
infinity بی نهایت [ریاضی]
infinitesimal بی نهایت کوچک
infinitesimal بی نهایت خرد
intolerable تن در ندادنی بی نهایت
galactic بی نهایت بزرگ
Without ( beyond , above ) price . بی نهایت قیمتی
perfection of savagery نهایت وحشی گری
frustum جزء بی نهایت کوچک
he did his utmost نهایت کوشش را بعمل اوردن
bag of nerves آدم بی نهایت عصبانی و نگران
It is dirt cheap . It is a give - away . مفت است ( بی نهایت ارزان )
bundle of nerves آدم بی نهایت عصبانی و نگران
nervous wreck آدم بی نهایت عصبانی و نگران
use up every ounce of energy نهایت تلاش خود را به کار بستن
To go flat out . To make astupendous effort. غیرت بخرج دادن ( نهایت تلاش را کردن )
I was petrified. دود از کله ام بلند شد ( بی نهایت متعجب شدم )
one's light s نهایت کوشش را در حدودتوانایی یا استعداد خود بعمل اوردن
I was absolutely infuriated. کارد میزدی خونم در نمی آمد [بی نهایت عصبانی بودم]
A problem is a chance for you to do your best. مشکل فرصتی است برای شما تا نهایت تلاشتان را بکنید.
dinky زیبا
queen of love زن زیبا
cutest زیبا
gainly زیبا
cuter زیبا
crumpets زن زیبا
crumpet زن زیبا
well favored زیبا
beauteous زیبا
sightliness زیبا
queen of hearts زن زیبا
pulchritudinous زیبا
spiffy زیبا
bonny زیبا
goodly زیبا
yummy زیبا
cute زیبا
chic زیبا
eyeful زیبا
belles زن زیبا
fairs زیبا
fairest زیبا
fairer زیبا
fair زیبا
elegant زیبا
swells زیبا
swelled زیبا
belle زن زیبا
swell زیبا
scrumptious زیبا
stylish زیبا
picturesque زیبا
good looking زیبا
inelegant نا زیبا
good-looking زیبا
beautiful زیبا
titivate زیبا کردن
lapwing مرغ زیبا
peach زن یادختر زیبا
tittivate زیبا کردن
peewit مرغ زیبا
peaches زن یادختر زیبا
beauties زنان زیبا
beautifully بطور زیبا
peewits مرغ زیبا
adorns زیبا کردن
adorn زیبا کردن
well favoured زیبا خوشگل
handsomely بطور زیبا
smarten زیبا کردن
lapwings مرغ زیبا
china aster گل رعنا زیبا
knockout <idiom> خانم زیبا
beauty زنان زیبا
smatt زیبا باهوش
killdeer مرغ زیبا
She looks nice. او [زن] زیبا است.
She looks appealing. او [زن] زیبا است.
habiliment لباس زیبا
graphic arts هنرهای زیبا
beaux arts هنرهای زیبا
deluxe بسیار زیبا
nymphs زن بسیار زیبا
pewit مرغ زیبا
nymph زن بسیار زیبا
fine arts هنرهای زیبا
to be good-looking زیبا بودن
to look good زیبا بودن
proper dress جامه زیبا
prettyish نسبتا زیبا
beautification زیبا سازی
corking خیلی زیبا
greenhouse هنرستان هنرهای زیبا
plumate دارای پر وبال زیبا
virtuosity استعدادهنرهای زیبا یا فنون
embellished زیبا کردن پیراستن
nymphet دختر کوچک و زیبا
dressed to the nines (teeth) <idiom> زیبا وبرازندهلباس پوشیدن
conservatoire اموزشگاه هنرهای زیبا
bonnily بطرز زیبا ودلپذیر
aesthete طرفدار صنایع زیبا
aesthetes طرفدار صنایع زیبا
handsome خوش قیافه زیبا
dilettante دوستدارتفننی صنایع زیبا
dilettantes دوستدارتفننی صنایع زیبا
dilettanti دوستدارتفننی صنایع زیبا
embellishing زیبا کردن پیراستن
pinup تصویر دختر زیبا
conservatories هنرستان هنرهای زیبا
well lookirg زیبا خوش منظر
venus زن زیبا ستاره زهره
trimly بطور اراسته و زیبا
tittivate اراستن زیبا شدن
titivate اراستن زیبا شدن
conservatory هنرستان هنرهای زیبا
embellish زیبا کردن پیراستن
queen of heaven نام زن ژوپیطر زن زیبا
embellishes زیبا کردن پیراستن
groom زیبا کردن داماد شدن
specious دارای فاهر زیبا وفریبنده
grooms زیبا کردن داماد شدن
belles lettres شعر و اثارادبی زیبا وهنری
shangri شهر زیبا سرزمین دلخواه
the nine نه تن الهه شعر و هنرهای زیبا
to look like a million dollars [bucks] [American E] <idiom> بسیار زیبا بودن [اصطلاح روزمره]
belletrist نویسنده شعر و اثارادبی زیبا ادیب
pretty to look at [to watch] زیبا [خوشگل] برای نگاه کردن
aestheticism زیبایی پرستی علاقمندی به هنرهای زیبا
Ravishingly beautiful. مثل پنجه آفتاب ( بسیار زیبا )
Frigi darium [تزئینات زیبا و بزرگ در حمام های رومی]
to look [feel] like a million dollars بسیار زیبا [به نظر آمدن] بودن [اصطلاح روزمره]
dressage حرکات زیبا و شیرین کاری اسبهای تربیت شده
The patience of job. صبر ایوب ( صبر وحوصله بی نهایت زیاد )
cinerarium [گلدان یا ظرف زیبا شبیه جعبه برای نگهداری خاکستر مردگان]
closed back بافت پشت بسته که در آن گره های نامتقارن بدور تارهای مخالف گره خورده و در نهایت خود تار دیده نمی شود
painted woman زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
bimbo زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
chippy زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
goer زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
grunter [Australian E] زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
tootsie زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com