Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 79 (4 milliseconds)
English
Persian
armed
مجهز
barbed
مجهز
equipped
مجهز
accoutered
مجهز
accoutred
مجهز
acoutre
مجهز
barded
مجهز
in full fig
مجهز
weaponed
مجهز
Other Matches
well found
کاملا مجهز مجهز بوسایل کامل
well founded
کاملا مجهز مجهز بوسایل کامل
staffed
با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
staffs
با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
staff
با کارمند مجهز کردن با کارمند مجهز شدن
tool
مجهز کردن
imp
مجهز کردن
full sail
تبار مجهز
imps
مجهز کردن
busk
مجهز کردن
busked
مجهز کردن
busking
مجهز کردن
supportive
مجهز کننده
equips
مجهز کردن
jet propelled
مجهز به موتور جت
equip
مجهز کردن
habilitate
مجهز کردن
jet-propelled
مجهز به موتور جت
equipping
مجهز کردن
panoplied
مجهز و اراسته
busks
مجهز کردن
reflectorize
مجهز به بازتابنده کردن
bugged
مجهز به میکروفن مخفی
on a war footing
مجهز واماده جنگ
turboprop jet engine
موتور جت مجهز به موتورتوربین
weaponed
مجهز به جنگ افزار
reflecterize
مجهز به بازتابنده کردن
under arms
مجهز باسلحه سبک و انفرادی
squad cars
اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
augmented turbofan
توربوفن مجهز به سیستم پس سوز
tower wagon
اتومبیل مجهز به جرثقیل یانردبان
fuse cut out switch
کلید قطع مجهز به فیوز
squad car
اتومبیل پلیس مجهز به فرستنده
masts
دیرک بادکل مجهز کردن
prepares
مهیا ساختن مجهز کردن
mast
دیرک بادکل مجهز کردن
to provide oneself
خودرا اماده یا مجهز کردن
prepare
مهیا ساختن مجهز کردن
preparing
مهیا ساختن مجهز کردن
recoil operated
مجهز به دستگاه عقب نشینی
dieselize
با موتور دیزل مجهز شدن یاکردن
combined circuit
مین مجهز به مدار عامل مرکب
grid
بارشته ها و میلههای درهم وبر هم مجهز کردن
grids
بارشته ها و میلههای درهم وبر هم مجهز کردن
furnish
تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
furnishes
تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
furnishing
تهیه دیدن مجهز کردن دادن وسایل واماد
compound helicopter
هلی کوپتری که مجهز به سیستم جلو برنده کمکی است
titans
نوعی موشک دو طبقه قاره پیمای بالیستیکی مجهز به کلاهک اتمی
titan
نوعی موشک دو طبقه قاره پیمای بالیستیکی مجهز به کلاهک اتمی
bench check
کارگاه مجهز به دستگاههای ازمایشی علامت نقطه بازرسی نقشه برداری
lobes
یکی از دو یا چهار جزء تشکیل دهنده پرتو رادار جهت یاب ازانتن مجهز به بازتابنده
lobe
یکی از دو یا چهار جزء تشکیل دهنده پرتو رادار جهت یاب ازانتن مجهز به بازتابنده
grates
باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
grate
باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
grated
باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
hustlers
بمب افکن استراتژیکی قابل حمل بمب اتمی که با چهارموتور جت مجهز است
hustler
بمب افکن استراتژیکی قابل حمل بمب اتمی که با چهارموتور جت مجهز است
furnishes
دارای اثاثه کردن مجهز کردن
furnishing
دارای اثاثه کردن مجهز کردن
furnish
دارای اثاثه کردن مجهز کردن
peripheral slots
شکافهای خالی که دربعضی کامپیوترها قرار دارندتا کارتهای مدار چاپی بتوانندبرای بالا بردن قابلیتهای سیستم بدون اصلاح سخت افزار مجهز شوند
mechanises
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanising
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanize
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizes
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizing
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanised
با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
dight
اماده کردن مجهز کردن
combined influence mine
مین با مکانیسم عامل مرکب مین مجهز به مدار باحساسیت مرکب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com