Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
integral calculus
محاسبه انتگرال
[ریاضی]
Other Matches
integrate
انتگرال گرفتن انتگرال گیری
integrates
انتگرال گرفتن انتگرال گیری
integrating
انتگرال گرفتن انتگرال گیری
flopping
اندازه توان محاسبه در عملیات اعداد اعشاری که کامپیوتر هر ثانیه محاسبه میکند
flopped
اندازه توان محاسبه در عملیات اعداد اعشاری که کامپیوتر هر ثانیه محاسبه میکند
flop
اندازه توان محاسبه در عملیات اعداد اعشاری که کامپیوتر هر ثانیه محاسبه میکند
flops
اندازه توان محاسبه در عملیات اعداد اعشاری که کامپیوتر هر ثانیه محاسبه میکند
mflops
اندازه سرعت محاسبه که به عنوان تعداد دستورات اعشاری که در ثانیه پردازش می شوند محاسبه میشود
computation of replacement factors
محاسبه عمر قانونی وسایل محاسبه زمان تعویض وسایل
integral
انتگرال
integrating
انتگرال گرفتن
integrates
انتگرال گرفتن
integral
انتگرال
[ریاضی]
integrate
انتگرال گرفتن
integration
انتگرال گیری
double integral
انتگرال دوبل
finite integral
انتگرال محدود
integral action factor
ضریب انتگرال
integrator
انتگرال گیر
limited integrator
انتگرال محدود
line integral
انتگرال خطی
phase integal
انتگرال فاز
line integral
انتگرال خطی
[ریاضی]
integration by parts
انتگرال گیری جز به جز
[فیزیک]
double integration method
روش انتگرال دوبل
surface integral
انتگرال سطحی
[ریاضی]
curvilinear integral
انتگرال خطی
[ریاضی]
variable of integration
متغیر انتگرال
[ریاضی]
integrable
قابل گرفتن انتگرال
digital integrator
انتگرال گیر رقمی
Stieltjes integral
انتگرال استیلتیس
[ریاضی]
multiple integral
انتگرال چندگانه
[ریاضی]
integration by parts
انتگرال گیری جز به جز
[ریاضی]
lower limit
[of the integral]
کرانه پائین
[انتگرال]
[ریاضی]
integrated intensity
شدت انتگرال گرفته شده
the integral from a to b of f-of-x with respect to x
انتگرال اف ایکس بین آ و ب
[ریاضی]
upper limit
[of the integral]
کرانه بالا
[انتگرال]
[ریاضی]
calculus
حساب دیفرانسیل و انتگرال جبر
calculus
[infinitesimal calculus]
حساب دیفرانسیل و انتگرال
[ریاضی]
calculus
حساب دیفرانسیل و انتگرال
[ریاضی]
Constant of integration
ثابت انتگرال گیری
[ریاضی]
infinitesimal calculus
حساب دیفرانسیل و انتگرال
[ریاضی]
differential
نماد متغیر انتگرال گیری
[ریاضی]
wet wing
بالی که ساختمان تشکیل انتگرال تانک برای سوخت میدهد
calculation
محاسبه
slide rules
خط کش محاسبه
predictions
محاسبه
prediction
محاسبه
slide rule
خط کش محاسبه
computing
محاسبه
analysis
محاسبه
computation
محاسبه
computations
محاسبه
engineer's scale
خط کش محاسبه مهندسی
dyscalculia
محاسبه پریشی
design load
بارمبنای محاسبه
double counting
محاسبه مضاعف
computational
مربوط به یک محاسبه
computational
اشتباه در محاسبه
computable
محاسبه پذیر
computability
قابلیت محاسبه
cam calculation
محاسبه کرو
calculation sheet
برگ محاسبه
calculating machine
ماشین محاسبه
calculating factor
ضریب محاسبه
calculated field
فیلد محاسبه
account
محاسبه نمودن
nautical slide rule
خط کش محاسبه دریایی
design
طرح و محاسبه
approximations
محاسبه ملایم
designs
طرح و محاسبه
compute
محاسبه کردن
computed
محاسبه کردن
computes
محاسبه کردن
unit of account
واحد محاسبه
uncomputable
محاسبه ناپذیر
recalculation
تجدید محاسبه
approximation
محاسبه ملایم
arithmetic unit
واحد محاسبه
predicted
محاسبه شده
computations
نتیجه محاسبه
computation
نتیجه محاسبه
miscalculation
محاسبه اشتباه
miscalculations
محاسبه اشتباه
calk
محاسبه کردن
accounting price
قیمت محاسبه
predicted
از قبل محاسبه شده
miscalculate
اشتباه محاسبه کردن
collapse design
محاسبه در محیط خمیری
incomputable
غیر قابل محاسبه
miscalculating
اشتباه محاسبه کردن
load adjuster
خط کش محاسبه برایند بارهواپیما
miscalculates
اشتباه محاسبه کردن
miscalculated
اشتباه محاسبه کردن
row wise recalculation
محاسبه مجدد سطری
computing
سرعت محاسبه یک کامپیوتر
ration factor
ضریب محاسبه جیره
computation
نتیجه شمارش محاسبه
optimal recalculation
محاسبه مجدد بهینه
natural recalculation
محاسبه مجدد طبیعی
reculaulation order
تنظیم محاسبه مجدد
manual recalculation
محاسبه مجدد دستی
evaluating
محاسبه یک مقدار یا کمیت
recalculation method
روش محاسبه عدد
accountable strength
استعداد قابل محاسبه
computed goto
جهش بر مبنای محاسبه
evaluate
محاسبه یک مقدار یا کمیت
evaluated
محاسبه یک مقدار یا کمیت
computable function
تابع محاسبه پذیر
tallying
محاسبه چوب خط زدن
tallied
محاسبه چوب خط زدن
tally
محاسبه چوب خط زدن
evaluates
محاسبه یک مقدار یا کمیت
tallies
محاسبه چوب خط زدن
computed price
قیمت محاسبه شده
automatic recalculation
محاسبه مجدد خودکار
column wise recalculation
محاسبه مجدد ستونی
calculated altitude
ارتفاع محاسبه شده
background recalculation
محاسبه مجدد پس زمینه
computations
نتیجه شمارش محاسبه
basis of freight
پایه محاسبه هزینه حمل
algorithm
محاسبه عددی حساب رقومی
computes
انجام محاسبه به ویژه با کامپیوتر
boxes
مربع روی ورقه محاسبه
ration cycle
سیکل محاسبه جیره 42ساعته
algorithms
محاسبه عددی حساب رقومی
box
مربع روی ورقه محاسبه
computed
انجام محاسبه به ویژه با کامپیوتر
strategically
<adv.>
طرح ریزی
[محاسبه]
شده
evaluation
عمل محاسبه یک مقدار یا کمیت
evaluations
عمل محاسبه یک مقدار یا کمیت
compute
انجام محاسبه به ویژه با کامپیوتر
ration basis
مبنای محاسبه جیره غذایی
computing sight
وسیله محاسبه عناصر تیر
elastic design
طرح و محاسبه در محیط ارتجاعی
design for flexture and shear
طرح و محاسبه از نظرخمیدگی و برش
computer generations
روش معرفی پیشرفتها در محاسبه
measure
روش محاسبه اندازه یا کمیت
computable
آنچه قابل محاسبه است
long run period
دوران محاسبه بلند مدت
date of acquisition
از آن به بعد استهلاک محاسبه میشود
ration scale
مقیاس یا مبنای محاسبه جیره غذایی
basket purchase
خرید کلی بدون محاسبه جزئیات
interpolations
محاسبه مقادیر واسط بین دو نقط ه
interpolation
محاسبه مقادیر واسط بین دو نقط ه
scaling law
ضریب محاسبه قدرت بمب اتمی
current purchasing power
حسابداری که در ان نرخهای جاری مبنای محاسبه میباشند
stroke play
مسابقه گلف با محاسبه مجموع ضربههای یک بازیگر
margins
تعداد اشتباهات که در متن یا محاسبه پذیرفته میشود
percentile
محاسبه شده بقرار هر صدی برحسب درصد
margin
تعداد اشتباهات که در متن یا محاسبه پذیرفته میشود
unary operation
عملیات محاسبه روی یک عملوند مثل عمل منط قی NOT
expansion
افزایش درتوان محاسبه و اندازه فضای ذخیره سازی
reboot
بار کردن مجدد سیستم عامل در حین محاسبه
freight tonne
فرفیت باربری به واحد تن محاسبه نرخ حمل براساس تن
relative
پاسهای مرتب که به نرم افزارکامپیوترامکان محاسبه زمان حقیقی میدهد
fit
محاسبه منحنی ای که تقریباگ تعداد نقاط یا داده را تقریب می زند
unliquidated damages
خسارتهایی که نحوه محاسبه و پرداخت انها در قرارداد ذکرنشده است
fits
محاسبه منحنی ای که تقریباگ تعداد نقاط یا داده را تقریب می زند
fittest
محاسبه منحنی ای که تقریباگ تعداد نقاط یا داده را تقریب می زند
liquidated damages
خسارتی که نحوه محاسبه و پرداخت ان در قرارداد ذکر گردیده است
leave year
سال کار بدون محاسبه ایام مرخصی یا ترک خدمت
precedence
قوانین محاسباتی برای بیان نحوه محاسبه عملیات ریاضی
brake mean effective pressure
مقدار محاسبه شده متوسط فشار در سیلندر در مرحله قدرت
size
محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
keystroke
شمارش انتخابهای کلید انجام شده برای محاسبه هزینه تایپ
design maximum weight
حداکثر وزن محاسبه شدهای برای اعمال تنش به ساختمان هواپیما
backwards
روشی در هوش مصنوعی برای محاسبه هدف از بین چندین قانون
profit centre
قسمتی از سازمان که مسئولیت محاسبه هزینه هاو درامدها را به عهده دارد
averaging
میانگین ناشی از محاسبه چندین عامل که ارزشی بیشتر از سایرین دارد
sizes
محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
averages
میانگین ناشی از محاسبه چندین عامل که ارزشی بیشتر از سایرین دارد
averaged
میانگین ناشی از محاسبه چندین عامل که ارزشی بیشتر از سایرین دارد
average
میانگین ناشی از محاسبه چندین عامل که ارزشی بیشتر از سایرین دارد
backward
روشی در هوش مصنوعی برای محاسبه هدف از بین چندین قانون
arithmetic logic unit
بخشی از CPU که عملیات محاسباتی را انجام میدهد واحد محاسبه و منطق
parallel
کامپیوتر با یک یا چند واحد محاسبه و منط قی که امکان پردازش موازی را فراهم میکند
MIP mapping
روش محاسبه پیکس ها در یک تصور برای بدست آوردن فاصله شی از دید بیننده
interference
محاسبه داده طبق میدانهای مغناطسی که به صورت الکتریکی تولید شده اند
paralleled
کامپیوتر با یک یا چند واحد محاسبه و منط قی که امکان پردازش موازی را فراهم میکند
paralleling
کامپیوتر با یک یا چند واحد محاسبه و منط قی که امکان پردازش موازی را فراهم میکند
parallelled
کامپیوتر با یک یا چند واحد محاسبه و منط قی که امکان پردازش موازی را فراهم میکند
parallelling
کامپیوتر با یک یا چند واحد محاسبه و منط قی که امکان پردازش موازی را فراهم میکند
parallels
کامپیوتر با یک یا چند واحد محاسبه و منط قی که امکان پردازش موازی را فراهم میکند
geometry processing
فرآیندی که نیاز به محاسبه سه مختصات z,y,x دارد از یک شی سه بعدی تا روی صفحه نمایش داده شود
DX
پسوند پس از شماره مدل پردازنده intel برای بیان وجود واحد محاسبه اعشاری
alu
Unit Logic Arithmetic بخشی از CPU که عملیات محاسباتی را انجام میدهد واحد محاسبه و منطق
calculated
فیلدی در یک رکورد پایگاه داده ها که حاوی نتیجه محاسبه انجام شده روی سایر فیلدهاست
calculates
فیلدی در یک رکورد پایگاه داده ها که حاوی نتیجه محاسبه انجام شده روی سایر فیلدهاست
heaps
مجموعهای از مکانهای ذخیره که یک برنامه میتواند جهت محاسبه به عاریه گرفته شود و سپس برگرداند
calculate
فیلدی در یک رکورد پایگاه داده ها که حاوی نتیجه محاسبه انجام شده روی سایر فیلدهاست
heaping
مجموعهای از مکانهای ذخیره که یک برنامه میتواند جهت محاسبه به عاریه گرفته شود و سپس برگرداند
heap
مجموعهای از مکانهای ذخیره که یک برنامه میتواند جهت محاسبه به عاریه گرفته شود و سپس برگرداند
processor bound
اشاره به فرایندهایی میکندکه به محض استفاده از واحدپردازش مرکزی جهت اجرای پردازش یا محاسبه حقیقی سرعتش کم میشود
number cruncher
یک برنامه یا کامپیوتر که برای انجام مقادیر بزرگی ازمحاسبه و سایر دستکاریهای عددی طراحی شده است محاسبه
conversion tables
جدول جستجو یا مجموعهای ازنتایج ذخیره شده که به سرعت با یک فرآیند قابل دستیابی هستند و نیازی به محاسبه نتیجه نیست
translation tables
جدولهای جستجو یا مجموعه نتایج ذخیره شده که به سرعت توسط پردازنده قابل دستیابی هستند بدون نیاز به محاسبه نتیجه
clearing a bill
محاسبه سر رسید برات پرداخت مبلغ برات و تصفیه حساب مربوط به ان
tweening
محاسبه تصاویر میانی که از تصویر ابتدایی شروع تا تصویر دیگر برسد
combinatorics
محاسبه تعداد موارد یکسان تعداد راههای انجام یک کار ترکیب شناسی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com