Dictiornary-Farsi | محاصره | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 89 (5 milliseconds)

English	Persian
blockade	محاصره
blockaded	محاصره
blockades	محاصره
blockading	محاصره
siege	محاصره
sieges	محاصره
besiegement	محاصره
block age	محاصره
encompassment	محاصره


Other Matches

beleaguered	در محاصره یکان محاصره شده
blockages	محاصره محاصره کردن
blockage	محاصره محاصره کردن
siege	محاصره کردن
girt	محاصره کردن
beleaguered	محاصره شده
blockaded	محاصره اقتصادی
blockades	محاصره دریائیsortie
blockaded	محاصره دریائیsortie
ambient	محاصره شده
blockading	محاصره دریائیsortie
blockading	محاصره اقتصادی
blockades	محاصره کردن
blockades	محاصره اقتصادی
blockading	محاصره کردن
sieges	محاصره کردن
Economic enciclement ( blockade , embargo ) .	محاصره اقتصادی
Naval blockade .	محاصره دریایی
to lay siege to	محاصره کردن
state of siege	حالت محاصره
paper blockade	محاصره بی حاصل
paper blockade	محاصره کاغذی
leaguer	محاصره کردن
beseige	محاصره کردن
beleaguer	محاصره کردن
battering train	توپخانه محاصره
sieges	محاصره حصار
0To break thru a blockade ( siege ) .	محاصره را شکستن
envelop	محاصره کردن
encompass	محاصره کردن
encompassed	محاصره کردن
pocket	محاصره شدن
encompasses	محاصره کردن
encompassing	محاصره کردن
encircles	محاصره کردن
encircled	محاصره کردن
encircle	محاصره کردن
enveloped	محاصره کردن
enveloping	محاصره کردن
envelops	محاصره کردن
enclave	تحت محاصره
enclaves	تحت محاصره
pockets	محاصره شدن
blockage	محاصره دریایی
blockages	محاصره دریایی
encircling	محاصره کردن
blockaded	محاصره کردن
siege	محاصره حصار
besieging	محاصره کردن
besieges	محاصره کردن
blockade	محاصره کردن
besieged	محاصره کردن
besiege	محاصره کردن
blockade	محاصره اقتصادی
blockade	محاصره دریائیsortie
belted	بستن محاصره ردن
To rais ( lift, remove ) an embargo.	رفع محاصره کردن
To lay siege to a city .	شهری را محاصره کردن
lift a blockade	محاصره را پایان دادن
belts	بستن محاصره ردن
leaguer	محاصره عضو اتحادیه
belt	بستن محاصره ردن
surrounds	محاصره کردن احاطه شدن
surround	محاصره کردن احاطه شدن
surrounded	محاصره کردن احاطه شدن
gird	احاطه کرده محاصره کردن نیرومندکردن
environ	دورزدن دورکسی یا چیزی را گرفتن محاصره کردن
sorties	حمله پادگان محاصره شده بمحاصره کنندگان
sortie	حمله پادگان محاصره شده بمحاصره کنندگان
contravallation	استحکامات وسنگرخارجی که محاصره کنندگان میان اردوی خودوشهرمیس
leg theory	روش تهاجمی محاصره کردن توپزن در سمت محدوده او
We cloced in on the enemy .	حلقه محاصره خودمان را روی دشمن تنگ تر کردیم
contain	در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained	در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains	در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
seal off	محاصره کردن ممنوع الورود کردن
surround	احاطه کردن محاصره کردن
surrounds	احاطه کردن محاصره کردن
surrounded	احاطه کردن محاصره کردن
breakaway	شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان