English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
English Persian
seal off محاصره کردن ممنوع الورود کردن
Other Matches
closed ممنوع الورود
ban item کالای ممنوع الورود
the import of which is prohibited ان کالا ممنوع الورود است
blockages محاصره محاصره کردن
blockage محاصره محاصره کردن
countermand لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermanded لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
disbarment محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
countermanding لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermands لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
debar ممنوع کردن
debarred ممنوع کردن
debarring ممنوع کردن
debars ممنوع کردن
prohibit ممنوع کردن
restricts ممنوع کردن
restricting ممنوع کردن
forbid ممنوع کردن
prohibits ممنوع کردن
prohibiting ممنوع کردن
restrict ممنوع کردن
forbids ممنوع کردن
prohibit ممنوع کردن تحریم کردن
prohibits ممنوع کردن تحریم کردن
prohibiting ممنوع کردن تحریم کردن
surrounded احاطه کردن محاصره کردن
surrounds احاطه کردن محاصره کردن
surround احاطه کردن محاصره کردن
enveloping محاصره کردن
enveloped محاصره کردن
envelop محاصره کردن
siege محاصره کردن
envelops محاصره کردن
to lay siege to محاصره کردن
besieged محاصره کردن
sieges محاصره کردن
beleaguer محاصره کردن
beseige محاصره کردن
blockades محاصره کردن
blockading محاصره کردن
girt محاصره کردن
encircle محاصره کردن
encircled محاصره کردن
leaguer محاصره کردن
besieging محاصره کردن
encircles محاصره کردن
encircling محاصره کردن
besieges محاصره کردن
blockade محاصره کردن
besiege محاصره کردن
encompass محاصره کردن
blockaded محاصره کردن
encompassed محاصره کردن
encompasses محاصره کردن
encompassing محاصره کردن
bar بازداشتن ممنوع کردن
bars بازداشتن ممنوع کردن
To lay siege to a city . شهری را محاصره کردن
To rais ( lift, remove ) an embargo. رفع محاصره کردن
proscribed ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribing ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribe ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribes ممنوع ساختن تحریم کردن
surround محاصره کردن احاطه شدن
surrounds محاصره کردن احاطه شدن
surrounded محاصره کردن احاطه شدن
gird احاطه کرده محاصره کردن نیرومندکردن
disbar سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
to bar somebody from something [doing something] ممنوع کردن [کسی از چیزی] [اصطلاح رسمی ]
to bar somebody from a competition شرکت در مسابقه ای را برای کسی ممنوع کردن
environ دورزدن دورکسی یا چیزی را گرفتن محاصره کردن
outlaws یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlawed یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlaw یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
commit no nuisance ادرار کردن و اشغال ریختن اینجا ممنوع است
outlawing یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
leg theory روش تهاجمی محاصره کردن توپزن در سمت محدوده او
beleaguered در محاصره یکان محاصره شده
contain در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
postulant جدید الورود
freshmen جدید الورود
freshman جدید الورود
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
forbidden ممنوع
disallowable ممنوع
prohibbited ممنوع
prohibited ممنوع
illicit ممنوع
in d. ممنوع
taboos ممنوع
taboo ممنوع
barred ممنوع
impermissible ممنوع
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
blockades محاصره
blockaded محاصره
blockade محاصره
blockading محاصره
encompassment محاصره
block age محاصره
siege محاصره
besiegement محاصره
sieges محاصره
forbidden vibration ارتعاشات ممنوع
forbidden zone ناحیه ممنوع
it's forbidden to ... ممنوع است که...
forbidden band نوار ممنوع
NO PARKING پارکینگ ممنوع
no waiting توقف ممنوع
forbidden ممنوع شده
prohibited goods اشیاء ممنوع
prohibited ممنوع شده
rule out ممنوع ساختن
no parking توقف ممنوع
battering train توپخانه محاصره
pocket محاصره شدن
blockade محاصره دریائیsortie
beleaguered محاصره شده
blockage محاصره دریایی
blockading محاصره اقتصادی
blockading محاصره دریائیsortie
enclave تحت محاصره
enclaves تحت محاصره
ambient محاصره شده
siege محاصره حصار
sieges محاصره حصار
blockades محاصره دریائیsortie
paper blockade محاصره بی حاصل
blockaded محاصره دریائیsortie
Naval blockade . محاصره دریایی
blockade محاصره اقتصادی
state of siege حالت محاصره
Economic enciclement ( blockade , embargo ) . محاصره اقتصادی
blockages محاصره دریایی
0To break thru a blockade ( siege ) . محاصره را شکستن
blockaded محاصره اقتصادی
paper blockade محاصره کاغذی
pockets محاصره شدن
blockades محاصره اقتصادی
forbidden transition جهش الکترونی ممنوع
forbidden energy zone ناحیه انرژی ممنوع
it is strictly forbidden اکیدا ممنوع است
no smoking allowed استعمال دخانیان ممنوع
No camping اردو زدن ممنوع
No left [right] turn! گردش به چپ [راست] ممنوع!
No camping چادر زدن ممنوع
to be absolutely forbidden [prohibited] مطلقا ممنوع بودن
belts بستن محاصره ردن
belt بستن محاصره ردن
lift a blockade محاصره را پایان دادن
leaguer محاصره عضو اتحادیه
belted بستن محاصره ردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
no thoroughfare امدو شدیاعبور) ممنوع است
dry town شهری که فروش نوشابه دران ممنوع است
dut of court ممنوع از اینکه دادگاه بافهارارتش رسیدگی می نماید
sorties حمله پادگان محاصره شده بمحاصره کنندگان
sortie حمله پادگان محاصره شده بمحاصره کنندگان
talking is not permitted سخن گفتن مجاز نیست صحبت ممنوع است
weather bound ممنوع ازحرکت بواسطه بدی هوا منتظرهوای خوب
fence month ماهی که شکارگوزن یاماهی گیری دران ممنوع است
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
We cloced in on the enemy . حلقه محاصره خودمان را روی دشمن تنگ تر کردیم
contravallation استحکامات وسنگرخارجی که محاصره کنندگان میان اردوی خودوشهرمیس
forbidden fruits چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
forbidden fruit چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com