English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
interpleader محاکمهای که بموجب ان دوکس ناگزیر میشونداز اینکه ....خاتمه دهند
Other Matches
mutual terms شرایطی که بموجب ان دو تن بجای اینکه پول بدهند کارمیکند
sequential خاتمه دادن یک کار در سیستم دستهای پیش از اینکه بعدی شروع شود
bracket چاپ کروشه اطراف یک موضوع برای بیان اینکه نشان دهند همان کار را انجام میدهد و از بقیه متن جدا شود
electronic cottage مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند
asynchronous 1-کامپیوتری که از یک عمل به عمل دیگر طبق سیگنالهای دریافت شده پس از خاتمه فرآیند تغییر میکند. 2-کامپیوتری که در آن یک فرآیند در آغاز ورود سیگنال یا داده آغاز میشود به جای اینکه مط ابق با باس ساعت باشد
burn out تمام شدن سوخت به طور غیرمنتظره خاتمه سوزش زمان خاتمه سوزش سوختن
ended خاتمه دادن خاتمه یافتن
ends خاتمه دادن خاتمه یافتن
end خاتمه دادن خاتمه یافتن
by of بموجب
thereunder بموجب ان
perforce ناگزیر
avoidless ناگزیر
ineludible ناگزیر
incumbent ناگزیر
incumbents ناگزیر
indispensable ناگزیر
theory of epigensis فرض اینکه نطفه بوجودمیایدنه اینکه ازپیش بوده وپس ازمواقعه
helpless فرومانده ناگزیر
necessitated ناگزیر ساختن
necessitating ناگزیر ساختن
necessitates ناگزیر ساختن
necessitate ناگزیر ساختن
sine qua non امر ناگزیر
needful نیازمند ناگزیر
he was put to flight ناگزیر شد که بگریزد
needs ناگزیر نیازها
whereby که بموجب ان بچه وسیله
thereby از ان راه بموجب ان در نتیجه
under these rules بموجب این قوانین
indicement اتهام بموجب ادعانامه
he must needs go از رفتن ناگزیر است
Hobson's choice انتخاب از روی ناچاری ناگزیر
know allmen by these presents بموجب این سندعموم را اگاهی میدهد
hereby بموجب این نامه یا حکم یا سند
psephism حکمی که بموجب رای مجلس صادر میشد
jussoli قانونی که بموجب ان شخص تبعهء کشوریست که در ان متولد شده
plutonism فرضیهای که بموجب ان خارههای پی در پی پوسته زمین دراثرگرمادرست شده اند
free fishery حق انحصاری ماهی گیری درابهای عمومی بموجب فرمان شاه
theory of preformation فرضیهای که بموجب ان هربخشی ازموجودالی درنطفه موجودبوده بایدبزرگ شود
phonetic system of spelling اصول املایی بموجب ان هرحرف نماینده همیشگی یک صدای معین میباشد
plutonic theory فرضیهای که بموجب ان خارههای پی درپی پوسته زمین دراثرگرمای درست شده اند
copyhold تصرف زمین بموجب رونوشت صورتی که درمحکمه ارباب تیول تنظیم میش
provided he goes at once بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
jus sanguinis قانونی که بموجب ان تابعیت فرزند از روی تابعیت والدینش معین میگردد
unilateralism اعتقادبهاینکهیککشورخودبایدازسلاحهایهستهایعاریشودنهاینکهمنتظرشودسایرکشورهااینکارراانجام دهند
having مالک بودن ناگزیر بودن
have مالک بودن ناگزیر بودن
intuitivism اصولی که بموجب ان مبادی اخلاقی را حسی میدانند اصول اخلاقی حسی
termination خاتمه
end all خاتمه
prorogation خاتمه
ended خاتمه
ends خاتمه
last a خاتمه
end خاتمه
sequels خاتمه
dismissal خاتمه
abrogation خاتمه
endings خاتمه
closure خاتمه
closures خاتمه
lay-off خاتمه
notice of cancellation خاتمه
sequel خاتمه
quitting خاتمه
expiry خاتمه
quit خاتمه
letter of dismissal خاتمه
ending خاتمه
notice to quit خاتمه
notice of termination خاتمه
withdrawal خاتمه
notice of determination خاتمه
interlace که هر یک خط وط مختلفی را نشان می دهند
action کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
actions کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
expiration خاتمه بازدم
rise خاتمه یافتن
to bring to an end خاتمه دادن
end خاتمه یافتن
ended خاتمه یافتن
ended خاتمه فرجام
end خاتمه فرجام
rises خاتمه یافتن
terminates خاتمه یافتن
terminated خاتمه یافتن
cessation خاتمه دادن
expirations خاتمه بازدم
endings خاتمه پیام
ending خاتمه پیام
terminate خاتمه یافتن
ends خاتمه یافتن
ends خاتمه فرجام
closing خاتمه عملیات
abort خاتمه غیرعادی
wrap up خاتمه یافتن
call off خاتمه دادن
aborts خاتمه غیرعادی
aborting خاتمه غیرعادی
general discharge خاتمه خدمت
to put an end to خاتمه دادن
to knit up خاتمه دادن
due out خاتمه یافته
to break off خاتمه دادن
end mark نشان خاتمه
aborted خاتمه غیرعادی
terminative خاتمه دهنده
chip قط عاتی که با هم کاری را انجام می دهند
the oil tins leak حلبهای نفتی نفت پس می دهند
chips قط عاتی که با هم کاری را انجام می دهند
alphabet حروفی که کلمه را تشکیل می دهند
rule موقعیتهایی که یک تابع را شرح می دهند
hosting نامی که در اینترنت به وب سایت می دهند
host نامی که در اینترنت به وب سایت می دهند
hosted نامی که در اینترنت به وب سایت می دهند
hosts نامی که در اینترنت به وب سایت می دهند
alphabets حروفی که کلمه را تشکیل می دهند
to fight out باجنگ خاتمه دادن
walking papers ورقه خاتمه خدمت
denunciations اعلان الغاء یا خاتمه
complete خاتمه دادن به یک کار
completed خاتمه دادن به یک کار
terminates خاتمه دادن منتهی
terminated خاتمه دادن منتهی
walking ticket ورقه خاتمه خدمت
terminate خاتمه دادن منتهی
layoff خاتمه دادن به خدمت
layoffs خاتمه دادن به خدمت
denunciation اعلان الغاء یا خاتمه
post hostilities بعد از خاتمه درگیریها
abnormal end خاتمه غیر عادی
pt down بزوربچیزی خاتمه دادن
termination خاتمه دادن یا توقف
end spell خاتمه هر کلمه رمز
end spell خاتمه کلمات رمز
end of transmission block خاتمه ارسال بلاک
completing خاتمه دادن به یک کار
lay off بخدمت خاتمه دادن
abend خاتمه غیر عادی
muster out بخدمت خاتمه دادن
completes خاتمه دادن به یک کار
post hostilities بعداز خاتمه مخاصمات
this ticket admits one با این بلیط یک تن را اجازه دخول می دهند
psalmodic مانندمزامیری که برای خواندن ترتیب دهند
button کلید هایی که اعمالی انجام می دهند
buttoned کلید هایی که اعمالی انجام می دهند
formats داده و آدرس ها و دستورالعمل را نشان می دهند
format داده و آدرس ها و دستورالعمل را نشان می دهند
buttoning کلید هایی که اعمالی انجام می دهند
matrixes الگوی نقاط که یک حرف را نشان می دهند
matrix الگوی نقاط که یک حرف را نشان می دهند
post flight بعد از خاتمه پرواز هواپیما
ends تمام کردن خاتمه دادن
disaffiliate به همکاری یا شراکت خاتمه دادن
completes خاتمه یافته یا کامل شده
completed خاتمه یافته یا کامل شده
complete خاتمه یافته یا کامل شده
completing خاتمه یافته یا کامل شده
to come to an end خاتمه یافتن تمام شدن
to draw to a close به پایان یا خاتمه نزدیک شدن
to get done with خاتمه دادن تمام کردن
end تمام کردن خاتمه دادن
terminates محدود کردن خاتمه یافتن
to wind up خاتمه دادن بپایان رساندن
terminate محدود کردن خاتمه یافتن
ended تمام کردن خاتمه دادن
terminated محدود کردن خاتمه یافتن
assembly تعدادی دستورات کد اسمبلی که یک کار را تشکیل می دهند
direction دستوراتی که نحوه استفاده از چیزی را نشان می دهند
pantograph دستگاهی که باان مقیاس یک نقشه را تغییرمی دهند
guide bars خط وط مخصوص دربا کد که شروع و پایان کد را نشان می دهند
circuit و یک مدار را تشکیل می دهند بهم وصل میکند
circuits و یک مدار را تشکیل می دهند بهم وصل میکند
Refugees believe Germany is a land of milk and honey. پناهندگان فکر می کنند در آلمان حلوا می دهند.
slapdash کاری که سرسری یا از روی بی پروایی انجام دهند
contract termination فسخ یا خاتمه تمام یا قسمتی از قرارداد
ended خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
ends خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
logging عمل خاتمه دادن عملیات در یک سیستم
abended خاتمه یافته بطور غیر عادی
end خاتمه دادن یا متوقف کردن چیزی
static چاپ وضعیت سیستم پس از خاتمه فرآیند
main بخشی از دستورات که بخش اصلی برنامه را تشکیل می دهند.
tabling لیست تمام رویدادها و وضعیتهای ممکن که می توانند رخ دهند.
i am afriad برای کاستن ازاثرخبری که به کسی می دهند به کار می برند
cpu گروهی از مدارها که توابع ابتدایی کامپیوتر را انجام می دهند
teleconference کنفرانسی که چند نفر ازمناطق دور با هم انجام می دهند
tabled لیست تمام رویدادها و وضعیتهای ممکن که می توانند رخ دهند.
Web server کامپیوتری که صفحات وب را که یک وب سایت تشکیل می دهند ذخیره میکند
stationery صفحات چاپگر که یک سری ورقههای طولانی را تشکیل می دهند
circuits ارتباط بین عناصر الکترونیکی که عملی را انجام می دهند
circuit ارتباط بین عناصر الکترونیکی که عملی را انجام می دهند
table لیست تمام رویدادها و وضعیتهای ممکن که می توانند رخ دهند.
tables لیست تمام رویدادها و وضعیتهای ممکن که می توانند رخ دهند.
adjourn بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourns بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourning بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
presentation layer کدها و تقاضاهای شروع و خاتمه اتصال توافق می :ند
adjourned بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com